. . .

متروکه رمان حاکم قلبم| Armin و Ayda

تالار تایپ رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. تراژدی
نام رمان: حاکم قلبم
نویسندگان: Armin_22 و Ayda18
ژانر:عاشقانه، تراژدی
ناظر: @سحرصادقیان

خلاصه: دختری که باتمام سختی ها سوخت و ساخت ولی روزگار باهاش راه نیومد.لاقل میتونست داستانش رو کمی شیرین تر بنویسه اما وقتی پای عشق به میون اومد نوک مدادش شکست.

مقدمه:
تآ زَمآنیْ کِهْ رِسیدَنْ بِهْ تُو اِمْکآنْ دآرَدْ
زِنْدگی دَرْد قَشَنْگیستْ کِهْ جَرْیآنْ دآرَد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • گل رز
  • لایک
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
877
پسندها
7,368
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
wtjs_73gk_2.png
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن رمانیک را برای انتشار رمان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.​
اگر سوالی دارید میتوانید بعد از خواندن قوانین زیر سوالتون رو مطرح کنید.​
قبل از درخواست جلد، قوانین زیر را مطالعه کنید.​
برای درخواست نقد، با توجه به قوانین در تاپیک زیر اعلام آمادگی کنید.​
بعد از اتمام رمان، میتوانید درخواست ویراستار دهید.​
جهت درخواست صوتی شدن آثار خود می‌‌توانید در تالار مربوطه، درخواست دهید.​
و پس از پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.​
با تشکر​
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

Armin_22

رمانیکی
رمانیکی
شناسه کاربر
977
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-27
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
7
پسندها
42
امتیازها
78
سن
24
محل سکونت
جهنم

  • #2
کاغذ رو از داخل کشو برداشتم و یکبار دیگه مرور کردم: [سلام آقای عزیز... من هم خوشبختم...درسته...اینم کاغذ...ممنونم خدانگهدار...]

امیدوارم کار کنه!

هرچند امیدی به من نیست و مطمئنا با همون استرس که توچشمهام میبینه تا تهش رو میفهمه.

اما خوب که چی؟

میخواد فکر کنه یه بدبخت و بیچاره هستم که اومدم ازش باج بگیرم یا نه حتما یه گدا و گشنه هستم که میخوام التماس کنم و به پاش بیوفتم که فقط دو میلیون تومن به من بده.

به پولداری اون شکی نیست پس به احتمال زیاد تیرم به سنگ نمیخوره.

این سه سال بدور از هرگونه بدبختی زندگی کردم که یهو خدا دید زیادی دارم حال میکنم و همه چیزهایی که از نظرش بدبختم میکرد رو یکجا و یک دفعه وارد زندگیم کرد.

تموم شب مشغول مرور و بازبینی بودم.

یعنی گند میزدم؟

صدای موبایل باعث شد یهو بترسم و دستم رو روی قلبم بزارم.

شماره بی نام بود:


-بله؟

-خانم بابائی؟

-خودم هستم بفرمایید؟

-حتما خودتون رو به بیمارستان برسونید.

-اتفاقی افتاده؟

-مادرتون تشنج کردن‌.

گوشی کج شد و از دستم افتاد.

دستم رو روی سرم گذاشتم و لحظاتی بعد نقش زمین شدم.

اما متوجه شدم باید خودمو بالا بکشم و الان وقتش نیست.

شالم رو روی سرم انداختم.


سوئیچ رو از روی جا کیلیدی برداشتم و بیرون زدم.
دنبال ماشین میگشتم که متوجه شدم شیشه های ماشین به داخل خرد شدند و چند تا خط بزرگ روی ماشین افتاده.

همینطور انگشت به دهن مانده بودم.
با این ماشین که نمی‌شود بیرون رفت!
دستهایم را به نشانه ایست رو به روی تاکسی میگرفتم اما نه که نه!

چون غروب بود ماشینی یافت نمیشد.
پاهایم را تند کردم و به سمت بیمارستان دویدم.
چاره دیگری هم نداشتم!
جلوی در بیمارستان ایستاده بودم و دستهایم روی زانوهایم بود و نفس نفس میزدم.
شالم را روی سرم جابه جا کردم و داخل شدم‌.
همه چیز به روال عادی بود اما پرستار ها در یک اتاق جمع شده بودند.
با تیز کردن چشمانم متوجه شدم همان اتاقیست که مادرم را بستری کردند.
دیگر توان نداشتم .
به سمت پرستار هجوم بردم .

-خوب میشه دیگه؟
-نمیدونم هنوز معلوم نیست.
دستهایم را دور سرم قرار دادم که متوجه حضور شخصی شدم.

-خانم بابائی؟
-خودم هستم!
-مادرتون سریعا باید عمل بشه.
-خوب عملش کنید.
-باید ده میلیون بیارید.
ده میلیون را در ذهنم تکرار کردم. شاید با فروش ماشین درب و داغان که به دردم نمیخورد جور بشود.
اما نه سند آن به نام من نیست.
شاید باید از آقای آرین بیشتر پول قرض بگیرم!
 
  • لایک
  • قلب شکسته
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 3 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
1
بازدیدها
46
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
26
پاسخ‌ها
19
بازدیدها
264
پاسخ‌ها
1
بازدیدها
50

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین