. . .

در دست اقدام دیالوگ نویسی سیاهی مطلق | Delvinak

تالار دیالوگ نویسی
img_20230914_160224_208_01zq.jpg

نام اثر : سیاهی مطلق
نویسنده : Delvinak
ژانر : تراژدی.اجتماعی
قسمتی از اثر :
چرا این‌طور فکر می‌کنی؟ حتی در ناامیدی هم می‌شه امیدوار موند.
- درسته؛ می‌شه امیدوار موند. ولی نود درصد مشکلات با امیدواری حل نمی‌شه. من اگر امیدوار باشم شکم خانواده‌ام سیر نمی‌شه.
اگر امیدوار باشم فقط و فقط به خودم ظلم کردم و فقط خودم رو گول می‌زنم. امیدواری فقط برای مواقعی‌ست که ان‌قدر بدبخت شده باشم که خودم رو باهاش گول بزنم و
مثل ماهی‌ای که توی خشکی به امید آب بال بال می‌زنه؛ بگم درست می‌شه اما هیچ‌وقت هیچ‌چیز درست نمی‌شه.
 
آخرین ویرایش:

Delvinak

مدیر طراحی و ادیت
پرسنل مدیریت
مدیر
طراح
ادیتور
انتشاریافته‌ها
1
مدیر کتابدونی
- طراحی
مدیر
طراحی+ادیت
شناسه کاربر
5816
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-13
آخرین بازدید
موضوعات
80
نوشته‌ها
631
راه‌حل‌ها
24
پسندها
1,396
امتیازها
416
سن
17
محل سکونت
کنارگربه‌های‌خیابانی

  • #2
*نقاش خیابانی*
- ببخشید؛ قیمت این نقاشی چنده؟
- فروشی نیست!
- پس برای چی این‌رو این‌جا گذاشتید؟
- شما قطعا یکی از اون شخص‌هایی هستید که این و اون رو مورد تمسخر قرار ‌می‌دید و این‌ها رو به آدم‌هایی که شعورشون از مقدار ثروتی که من دارم پایین‌تره؛ نمی‌فروشم.
- ظاهرا اشتباه متوجه شدید؛ من واقعا قصد خریدش رو دارم.
- با این تیپ و قیافه کسی از من چیزی نمی‌خره که من بخوام به شما چیزی بفروشم.
- به تیپ و قیافه من نمی‌خوره که از یک نقاش خیابونی چیزی بخرم. ولی به تیپ و قیافه شما هم نمی‌خوره که همچین استعداد و هنری داشته باشید و این دست‌ ما نیست.
- درسته؛ من برای تابلو‌هام قیمت ‌نمی‌زارم.
من اون‌ها رو با عشق و علاقه می‌کشم و هیچ‌وقت قلباً قصد فروش‌شون رو نخواهم داشت. ولی هنری هم جز این ندارم پس مجبورم پا روی قلبم بزارم و این‌ها رو بفروشم. البته! کیه که از یه نقاش خیابونی تابلو بخره و بنابراین همچین هم مجبور به فروش و قیمت گذاری نیستم.
- پس من الآن چقدر تقدیمتون کنم؟
- این‌ها نقاشی نیستند. این‌ها روح من هستند.
من با دست‌هام نقاشی نمی‌کنم؛ با روحم نقاشی‌ می‌کنم. شما در اصل نقاشی من رو نمی‌خرید. شما روحم رو می‌خرید!
هرچه‌قدر که می‌دونید این شکم گرسنه زن و بچم رو سیر می‌کنه؛ هرچه‌قدر که دست خالی به خانه‌ای که کمتر از یک‌متر وسعت داره برنگردم!
 
آخرین ویرایش:

Delvinak

مدیر طراحی و ادیت
پرسنل مدیریت
مدیر
طراح
ادیتور
انتشاریافته‌ها
1
مدیر کتابدونی
- طراحی
مدیر
طراحی+ادیت
شناسه کاربر
5816
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-13
آخرین بازدید
موضوعات
80
نوشته‌ها
631
راه‌حل‌ها
24
پسندها
1,396
امتیازها
416
سن
17
محل سکونت
کنارگربه‌های‌خیابانی

  • #3
- بیا معامله کنیم.
- چه معامله‌ای؟
- وسایل‌هات همراهت هست؟
- چطور؟
- تصورت از این دنیا رو بکش. اگر تونستی تصویر زیبایی رو خلق کنی؛ من تمام تابلو‌هات رو می‌خرم و قول می‌دم از روحت به خوبی مراقبت و همچنین دل خانواده‌ات رو شاد کنم!
- چه‌قدر وقت دارم؟
- هرچه‌قدر که نیاز داری. شروع کن!
***پنج دقیقه‌ بعد
- تمام شد!
- واقعا؟ جز رنگ سیاه رنگ دیگه‌ای نداشتی؟
- چرا داشتم! ولی شما گفتید تصورم از زندگی رو روی بوم خلق کنم. و از نظر من زندگی دقیقا به همین‌ سیاه‌یست.
- چرا این‌طور فکر می‌کنی؟ زندگی می‌تونه خیلی قشنگ باشه!
- زندگی فقط درصورتی قشنگه که توی کاخ زندگی کنی و دستت به دهنت برسه.
- نه؛ ان‌قدر دنبال مادیات نباش بدون پول هم می‌تونیم شاد باشیم!
- شما حتی خود هم نمی‌تونی بدون پول نفس بکشی؛ نمی‌تونی توی خونه‌ای زندگی کنی که ان‌قدر تنگ و کوچیکه که نفست بند می‌اد.
 
آخرین ویرایش:

Delvinak

مدیر طراحی و ادیت
پرسنل مدیریت
مدیر
طراح
ادیتور
انتشاریافته‌ها
1
مدیر کتابدونی
- طراحی
مدیر
طراحی+ادیت
شناسه کاربر
5816
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-13
آخرین بازدید
موضوعات
80
نوشته‌ها
631
راه‌حل‌ها
24
پسندها
1,396
امتیازها
416
سن
17
محل سکونت
کنارگربه‌های‌خیابانی

  • #4
- دنیا همیشه زیبایی‌های خودش رو داره!
- اگر مقدار کمی از ثروتت رو داشتم باز هم حرفت رو تایید می‌کردم. ولی بدون پول و ثروت هیچ دنیایی قشنگ نیست.
- ان‌قدر مادیات برات مهم نباشه؛ هنوز هم آدم‌هایی هستند که با بودنشون به این سیاهی رنگ سفید بزنند.
- اما اگر همون آدم‌هارو با لباس‌های کهنه و گرسنه ببینی نظرت کاملا عوض می‌شه.
- باشه قبول؛ اما چرا هیچ امیدی نداری برای بهتر شدن این اوضاع؟ حتی در ناامیدی هم می‌شه کمی امیدوار موند.
- درسته؛ می‌شه امیدوار موند. ولی نود درصد مشکلات با امیدواری حل نمی‌شه. من اگر امیدوار باشم شکم خانواده‌ام سیر نمی‌شه.
اگر امیدوار باشم فقط و فقط به خودم ظلم کردم و فقط خودم رو گول می‌زنم. امیدواری فقط برای مواقعی‌ست که ان‌قدر بدبخت شده باشم که خودم رو باهاش گول بزنم و
مثل ماهی‌ای که توی خشکی به امید آب بال بال می‌زنه؛ بگم درست می‌شه اما هیچ‌وقت هیچ‌چیز بدون پول درست نمی‌شه.
تو این دنیا همه گشنه‌ی پول هستند و بدون پول هیچ‌کاری انجام نمی‌دن.
 
آخرین ویرایش:

Delvinak

مدیر طراحی و ادیت
پرسنل مدیریت
مدیر
طراح
ادیتور
انتشاریافته‌ها
1
مدیر کتابدونی
- طراحی
مدیر
طراحی+ادیت
شناسه کاربر
5816
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-13
آخرین بازدید
موضوعات
80
نوشته‌ها
631
راه‌حل‌ها
24
پسندها
1,396
امتیازها
416
سن
17
محل سکونت
کنارگربه‌های‌خیابانی

  • #5
- پس تلاش رو خوردی؟ اگر امیدوار هم نباشی می‌تونی با تلاش به دستش بیاری!
- تلاش؟ تلاش فقط برای شما پولدار هاست. منی که بدون پدر بزرگ شدم و مادرم در خانه‌های این و اون کار می‌کرده؛ منی که بی سواد بزرگ شدم؛ منی که دوسالی یک‌بار با قرض لباس جدیدی برای خودم می‌خرم. هرچقدر هم که تلاش کنم به جایی نمی‌رسم.
- امتحان کردی؟
- امتحان کردن نداره! اگر یک نقاش پولدار پیدا کنی قطعا نمایشگاه زده و الان هرماه حداقل میلیونی درآمد داره و شاید کارش خیلی از یه نقاش فقیر بدتر باشه. ولی من الان کجام؟ سر چهارراه‌ نشستم و منتظرم نقاشی‌هام چشم کسی رو بگیره و یا حنجره‌هام رو پاره می‌کنم تا یکی نیم‌نگاهی به من بندازه.
این فقط درباره نقاش‌ها نیست! زن‌هایی که ترشی درست می‌کنند تا کمک دست شوهرشون باشن ولی همه از اون کسی که پولداره و شرکت مثلا ترشی داره درآمدش خیلی بیشتره با این‌که شاید اون خانوم‌ها کارشون تمیز تر و بهتر باشه.
دلیلی برای امتحان کردن نمی‌بینم.
- ولی...ولی باید یه راهی وجود داشته باشه؛ تصور تو از زندگی نباید ان‌قدر سیاه و وحشتناک باشه! تو باید امیدوار بمونی بدون امید نمی‌شه زندگی کرد.
 
آخرین ویرایش:

Delvinak

مدیر طراحی و ادیت
پرسنل مدیریت
مدیر
طراح
ادیتور
انتشاریافته‌ها
1
مدیر کتابدونی
- طراحی
مدیر
طراحی+ادیت
شناسه کاربر
5816
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-13
آخرین بازدید
موضوعات
80
نوشته‌ها
631
راه‌حل‌ها
24
پسندها
1,396
امتیازها
416
سن
17
محل سکونت
کنارگربه‌های‌خیابانی

  • #6
- کی‌ گفته وحشتناکه؟ وحشتناک یعنی عادت نکردن؛ عادت نکردن به چیزی که برات قابل درک نیست. ولی من هم به این موضوع عادت کردم و هم با تمام پوست و استخوانم درکش می‌کنم پس چیز وحشتناکی نیست و تو فقط بهش عادت نکردی. من وقت الکی امیدوار بودن رو ندارم؛ من باید تلاش کنم که خرج خانواده‌ام رو درارم نه که به خودم امیدواری الکی بدم و دست روی دست بزارم تا با امید خود به خود به حالت عادی برگرده.
شما پولدارهای نمی‌تونید ما دست‌ فروش‌هایی که هیچ امیدی برای زندگی کردن نداریم رو درک کنید. شما توی ناز و نعمت و لای پر قو بزرگ شدید و ما روی قالیچه کوچیکی که داخل خانه؛ خانه که چه عرض کنم اتاق کوچیکی پهن شده کودکی خود رو گذروندیم!
گفتم کودکی؟ لعنت. من کودک‌کار بودم؛ کودک‌‌های کار هیچ‌گاه کودکی نخواهند کرد.
- قانع کردن انسان‌هارو خیلی خوب بلدی!
- تلاش به قانع کردنتون نداشتم؛ فقط تیکه‌ی کوتاهی از زندگی یک فقیر رو براتون تعریف کردم.
که فرق‌هارو بدونید و هیچ‌وقت از نعمتی که دارید ناشکری نکنید.
 
آخرین ویرایش:

Delvinak

مدیر طراحی و ادیت
پرسنل مدیریت
مدیر
طراح
ادیتور
انتشاریافته‌ها
1
مدیر کتابدونی
- طراحی
مدیر
طراحی+ادیت
شناسه کاربر
5816
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-13
آخرین بازدید
موضوعات
80
نوشته‌ها
631
راه‌حل‌ها
24
پسندها
1,396
امتیازها
416
سن
17
محل سکونت
کنارگربه‌های‌خیابانی

  • #7
- درست می‌گی نمی‌تونم روی حرفت حرف بزنم؛ انشالله روزی برسه که توهم به اندازه‌ی همون نقاش پول‌دار؛‌ پول‌دار شی و بتونی به آرزوهای خودت و بچت برسی.
فقط نظرت چیه روی این سیاهی مطلق کمی رنگ قرمز بریزیم؟ به نظر من این سیاهی فقط به کمی خون احتیاج داره.
انسان‌ها عادت دارند با چکیده‌هایی از خون دنیای خودشون رو رنگی کنند.
به هم بد می‌کنند؛ قلب هم رو می‌شکنند و در صورت نیاز هم‌دیگه رو می‌کشند. این آدم‌ها از کلمات هم رحم نکردن و از اون‌ها به عنوان سلاح استفاده می‌کنند.
تازه به‌جای این‌که از خودشون بترسند از انسان‌هایی می‌ترسند که کمی رنگ پوستشون تیره‌تره.
رنگ قرمز می‌تونه نشونه‌ی خونی باشه که انسان‌ها می‌ریزند.

با این خون؛ این تصویر واقعا تکمیل می‌شه!
- فکر خوبیه؛ ولی بنظرم سیاهی مطلق می‌تونه جالب‌تر باشه. آدم‌های زیادتری نسبت به آدم‌های آدم کش هستند که در سیاهی فرو رفتند.
- با تو نمی‌شه بحث کرد. تو همیشه حرف خودت رو می‌زنی! و هیچ‌وقت قانع نمی‌شی! تو آدم خیلی عجیبی هستی!
باور کن!
 
آخرین ویرایش:

Delvinak

مدیر طراحی و ادیت
پرسنل مدیریت
مدیر
طراح
ادیتور
انتشاریافته‌ها
1
مدیر کتابدونی
- طراحی
مدیر
طراحی+ادیت
شناسه کاربر
5816
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-13
آخرین بازدید
موضوعات
80
نوشته‌ها
631
راه‌حل‌ها
24
پسندها
1,396
امتیازها
416
سن
17
محل سکونت
کنارگربه‌های‌خیابانی

  • #8
- باز هم اشتباهه؛ من آدم زبون‌درازی و عجیبی نیستم. من فقط سعی دارم که خودم و انسان‌های اطرافم رو با واقعیت آشنا کنم!
- من هم نگفتم زبون درازی!
بیخیال! من یه قولی داده بودم درسته؟ ولی شرمنده؛ من می‌خوام زیر قولم بزنم!
- مشکلی نیست؛ همین که مغزم رو به چالش کشیدی ازت ممنونم.
- من قول دادم که تابلو‌هات رو بخرم؛ ولی می‌دونی چیه؟ نظرم عوض شد!
روح‌هات رو پیش خودت نگه‌دار من فقط پولش رو پرداخت می‌کنم.
- ممنونم ولی نیاز نیست. من این‌طوری حس خوبی ندارم. من نیاز به ترحم ندارم! اگر قرار باشه به ترحم زندگی کنم همین خواب‌های نصفه نیمه شب هم از خودم می‌گیرم.
با ترحم پیشرفت کردن چیزی شبیه با کار حرام پیشرفت کردنه چون هیچ زحمتی براش نمی‌کشی و تازه کلی منت هم سرت گذاشته می‌شه.
من اگر قرار بود نون حرام رو سر سفرم ببرم الان خیلی بالاتر از این چیزی بودم که هستم و قطعا این‌جا نبودم!
- دیدی؟ این دفعه تو اشتباه کردی! این ترحم نیست پس حرام هم نیست. ازت خواهش می‌کنم این رو قبول کن چون این یه وظیفست؛ حتی لطف هم نه وظیفست!
وظیفه من نسبت به هم‌جنس‌هایی مثل تو که تمام استعدادهاشون به‌خاطر فقری که تقصیر خودشون نیست از بین رفته.
نسبت به کسانی که آرزوهاشون رو توی قبرستان ذهنشون خاک کردن و از نبش قبر خبری نیست...
این وظیفه‌ی منه که در حد توانم بتونم کاری انجام بدم که دل ده‌ها نفر رو خوش‌حال کنم! لطفا این رو به چشم ترحم نبین، این رو به چشم انجام وظیفه یک هم‌جنس ببین!
 
آخرین ویرایش:

Delvinak

مدیر طراحی و ادیت
پرسنل مدیریت
مدیر
طراح
ادیتور
انتشاریافته‌ها
1
مدیر کتابدونی
- طراحی
مدیر
طراحی+ادیت
شناسه کاربر
5816
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-13
آخرین بازدید
موضوعات
80
نوشته‌ها
631
راه‌حل‌ها
24
پسندها
1,396
امتیازها
416
سن
17
محل سکونت
کنارگربه‌های‌خیابانی

  • #9
- برعکس تو به قول خودت تو قانع کردن انسان‌ها اصلا وارد نیستی! تنها چیزی که از گلوم پایین می‌ره چیزیه که حاصل زحماتم باشه غیر از این برام از گوشت سگ‌هم حرام‌تر به حساب می‌اد!
- طرز فکرهات رو دوست دارم ولی نه در این باره! باور کن تو اگر این رو از من قبول نکنی خواب شب رو از من هم می‌گیری! تو به این فکر نکن که بابتش زحمت نکشیدی... به این فکر کن که چقدر شب‌ها تا صبح بابت این نقاشی‌های زیبا بیدار موندی ولی کوچیک‌ترین کسی بابت طرز فکر اشتباهش حتی نگاهتم نکرد! به این فکر کن که این پول حقته! اصلا تا این رو قبول نکنی من همین‌جا می‌مونم و از جایی که ایستادم تکون نمی‌خورم.
- فکر می‌کنم این صندلی نیازت بشه! چون من که قرار نیست قبول کنم.
- نه ممنون. پس از جای دیگه‌ای وارد می‌شیم نظرت چیه؟
- تمام راه‌ها به دلیل ساخت و ساز بستست بنظرم دور بزن.
- فکر نمی‌کنم! چه کارت‌خوان قشنگی داری بده عمو ببینه!
- عمو؟ خجالت بکش بچه!
- خوب من که نقاشیم خوب نیست! ولی درعوض می‌تونید شما بکشید و من رنگش کنم. راستی فکر کنم به صندلی هم نیاز داشته باشم.
- با فقط رنگ کردن موافق نیستم. این‌طوری فقط کار نقاش رو زیر سوال می‌بری.
 
آخرین ویرایش:

Delvinak

مدیر طراحی و ادیت
پرسنل مدیریت
مدیر
طراح
ادیتور
انتشاریافته‌ها
1
مدیر کتابدونی
- طراحی
مدیر
طراحی+ادیت
شناسه کاربر
5816
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-13
آخرین بازدید
موضوعات
80
نوشته‌ها
631
راه‌حل‌ها
24
پسندها
1,396
امتیازها
416
سن
17
محل سکونت
کنارگربه‌های‌خیابانی

  • #10
- عه عموجون ما یه چیزی پروندیم شما به بزرگی خودت ببخش!
نه جدی واقعا هیچ راهی نداره حالا که این فرصت پیش اومده ما بتونیم دل کسی رو شاد کنیم؟
- دل من با این‌کار ناراحت‌تر از قبل می‌شه بهت قول می‌دم!
- پس من همه‌ی این نقاشی‌هارو می‌خرم! این‌طوری هم اتاقمو قشنگ می‌کنم هم دل شما شاد می‌شه! الان که قبوله؟
- این‌طوری شاید پول نصف زحماتی باشه که واقعا خودم کشیدم؛ البته به‌خاطر داد نزدن و دست خالی به خونه نرفتن باید ازش کمی کم کنیم!
- البته که نه! این کمی می‌شه هدیه من به فهمیده‌ترین فرد جهان و خانواده‌اش. این یکی رو قبول کن دیگه!
- نمی‌تونم!
- چرا نتونی؟مثل آدم‌های عادی من این ده تا قاب رو می‌خرم و پولش رو پرداخت می‌کنم به همین آسونی. قبوله؟
- ولی..
- ولی نداره!
-چرا پسر جون یکم ته انباری بود.
 
آخرین ویرایش:

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
0
بازدیدها
198

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین