. . .

انتشاریافته دلنوشته پله‌های شکسته | آرمیتا حسینی

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. عاشقانه
سطح اثر ادبی
الماسی
اثر اختصاصی
نه، این اثر در جاهای دیگر نیز منتشر شده است.
ژانر: درام، عاشقانه، فلسفی
نام دلنویس : آرمیتا حسینی
نام دلنوشته: پله‌های شکسته

خلاصه:
در عطش قطره آرامشم پله به پله بالا می‌روم.
قطره آب آرام آرام در مقابل چشمان من می‌چکد و حتی روی قلب من!
با اینکه قطره را احساس می‌کنم؛ اما هم‌چون مرواریدی دست نیافتنی است!
پله‌ها این بار زنده می‌شوند و از یکدیگر جدا می‌شوند تا فرود بیایم، می‌دانستم این بار همه چیز متفاوت خواهد بود، رسیدن من به معنای مرگم خواهد بود.
پله‌ها می‌لرزند و رهایم می‌کنند، سقوط می‌کنم؛ اما بال و پری برای پرواز نیست و این بار حتی فرشته‌ی مرگی هم در انتظار من نیست.
سقوط می‌کنم؛ اما صدای فریادی نیست، این بار اشکی برای جاری شدن نیست!
دیگر زمینی که رویش بیفتم و بروم وجود ندارد.
من در مرداب رویایم گرفتار شده‌ام!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • گل رز
  • لایک
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #1

screenshot-1266_eff3.png




به نام خداوند دل‌های پاک

سلام خدمت شما دل‌نویس عزیز!
متشکریم از شما برای انتخاب انجمن رمانیک جهت انتشار آثار ارزشمندتان.

خواهشمندیم قبل از شروع کردن نگارش دلنوشته‌تان، قوانین مذکور در تاپیک زیر را با دقت مطالعه فرمایید!
[قوانین و مراحل ایجاد تاپیک دلنوشته]

پس از ارسال حداقل ده پارت از دلنوشته خود، می‌توانید طبق قوانین تاپیک زیر برای اثر خود درخواست جلد دهید.
[درخواست جلد برای دلنوشته]

پس از اتمام نگارش، برای درخواست نقد و تعیین سطح اثرتان، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[درخواست نقد و تعیین سطح دلنوشته]

پس از رفع ایرادات گفته شده توسط منتقد، جهت بررسی دوباره و تعیین سطح مجدد اثرتان از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[تعیین سطح مجدد دلنوشته]

پس از اتمام نگارش دلنوشته، می‌توانید از طریق لینک زیر برای صوتی کردن دلنوشته خود اقدام کنید.
[درخواست صوتی شدن دلنوشته]

پس از اتمام نگارش دلنوشته، در تاپیک زیر اعلام کنید.
[اعلام پایان نگارش دلنوشته]

پس از اعلام اتمام نگارش برای ویراستاری و ارسال اثر شما روی سایت، طبق موارد گفته شده در لینک زیر اقدام کنید.
[درخواست ویراستاری دلنوشته]

جهت انتقال اثر به متروکه و یا بیرون آوردن اثر از متروکه، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[انتقال و بیرون آوردن دلنوشته از متروکه]


متشکریم از حضور گرم و همکاری شما در انجمن رمانیک!

|مدیریت تالار ادبیات انجمن رمانیک|
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,332
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #2
قلبم زنگ زده است!
نه به خاطر رطوبت زیاد بلکه به خاطر سرمای زیاد.
هوای قلبم سرد است، دما کمتر از صفر و هوا مه آلود!
صدای زنگ زدنش را نمی‌شنوم؛ اما احساس می‌کنم فرسوده شده. شاید می‌خواهد از کار بیفتد. گویا مثل ساعتی شده که با تیک تاک سختش قصد خاموشی و سکوت را دارد!
شاید می‌خواهد سکوت کند!
شاید به جای من او از سرما خسته شده.
هوا نورانی و گرم است؛ اما چرا آفتاب به قلب من نمی‌پاشد؟ برف تمام نمی‌شود؟ خبری نیست؟
سکوت چرا؟
حداقل بگویید آفتاب از من فراری است!
حداقل بگویید باید تمامش کنم!
بگویید تا ببندم قلب زنگ‌زده‌ام را!
بگویید... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,332
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #3
تو کجای شهری؟ تو از حال من چه می‌دانی؟
من همه‌ی صداها را گنگ و محو می‌شنوم؛ اما صدای تو را هم‌چون بلندگو می‌شنوم!
برای دیدن دیگران چشمانم کم‌ سو است؛ اما برای دیدن تو، چشمانم بهترین عینک دنیا هستند.
تو از حال من چه می‌دانی که راحت می‌گویی فراموشم کن؟ با من شوخی می‌کنی؟
من وارد صندوقچه‌ی ذهنم می‌شوم و پرونده‌ات را می‌سوزانم؛ اما در قلبم هم حک شده‌ای!
برای ورود به قلبم باید کلید داشته باشم؛ اما کلیدش دست توست. کلید زندگیم، عمرم و نفس کشیدنم همه در دست توست.
می‌خواهی با این همه کلید چه کنی؟
مرا سمت قبرستان پرت کنی؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,332
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #4
احساس می‌کنم قلبم و تمام وجودم تکه تکه و از هم دیگر دور شده است!
خودم را گم کردم. یک پازل هزار تکه شدم!
با اشک‌هایم سعی می‌کنم پازل‌هایم را جمع کنم؛ اما اشک‌هایم هم یک تکه از این پازل می‌شوند!
دست می‌‌اندازم پازل وجود تکه تکه شده‌ام را درست کنم؛ اما نمی‌دانم کدام تکه برای کدام قسمت است. قلبم تند می‌زند! می‌ترسم!
داد می‌زنم، گریه می‌کنم و با خودم می‌گویم:
- خدایا خودم را گم کردم!
تکه‌‌هایم کجا هستند؟ من کجا هستم؟
چرا پازل‌هایم درست نمی‌شوند؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,332
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #5
بیا نگاهم کن!
خوشحالی؟ من دیگر نیستم تماشایم کنی!
خوشحالی؟ من دیگر نیستم تا بگویم هوایت را دارم و با تو می‌مانم!
من آرام آرام هم‌چون وزش ملایم باد، عقب گرد کردم.
تو کلاه‌ات در دستان باد گرفتار شده بود و جلوتر می‌آمدی و من کلاه‌ات را روی زمین انداختم و در کرانه‌ی آسمان گم شدم!
خوشحالی؟ دیگر نیستم!
هر چه‌قدر خودت را از این پله‌ی شکسته بالا بکشی باز پایین‌تر سقوط می‌کنی!
دیگر دستت به من نمی‌رسد!
به اندازه تمام کارهایت از تو دور شده‌ام، خوشحالی؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,332
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #6
من زیاد اهل خواهش نیستم؛ اما از تو خواهش می‌کنم در قلبت جایی برای من باز کن.
از تو خواهش می‌کنم هیچ‌گاه قلبم را نشکن.
خدایا به خودت قسم دلم بد گرفته!
اندازه‌ی اقیانوس‌ و دریاهای روی زمین می‌خواهمت و دلم... و دلم گویا هوای گرفته و مه آلودی را دارد.
از تو خواهش می‌کنم!
التماست می‌کنم!
بیا و برای من باش!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,332
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #7
می‌دانم زندگی یک دوئل است.
تو شخصی را هل بده، شخصی دیگر تو را هل می‌دهد و برعکس.
قلب من از ماسه‌های طلایی و نرمی ساخته شده که قدم زدن درونش تاوانی دارد!
تاوان فرو رفتن!
درونش فرو می‌روی، آن‌قدر که تنها سرت بیرون می‌ماند!
دست‌ها برای نجاتت دراز می‌شوند؛ اما حال خودت نمی‌خواهی خارج شوی!
تاوان قدم زدن بر روی قلبم این است.
گویی طلسم می‌شوی میان دستان نرم ماسه‌ها که تو را در آغو*ش گرفته‌اند و غرق می‌شوی!
مثل طلسم است نه؟
گویا ساعتی مقابل چشمانت تکان می‌دهند و میان تیک تاک ساعت، تکان عقربه‌هایش و درون قلب ساعت محو می‌شوی! آن زمان دیگر خودت نیستی. وارد دنیای خالی و پوچی می‌شوی، دنیایی هم‌چون خلع، شیرین است یا نه؟
نمی‌دانی؛ اما می‌خواهی درونش بمانی، یک جور راکد ماندن و برای مدتی سکوت کردن.
من طلسمت کردم؟ من بی‌رحمم؟
نه. تو نباید روی قلبم قدم می‌گذاشتی، حال باید تا ابد بمانی در این خلع، در این طلسم، در این جادو.
محکوم به ماندنی!

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,332
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #8
به اشک‌های خشک شده بر روی گونه‌ام قسم،
به بغض در گلویم قسم،
دنیا را برعکس می‌کنم؛ اما به تو می‌رسم.
به جان خسته در تنم قسم،
به نفس‌های تندم قسم،
به ع×ر×ق سردم قسم،
یک روز تو مال منی!
یک روز به من می‌گویی دوستت دارم!
آن روز دور نیست، می‌دانی چرا؟
چون تمام قسم‌ها عملی شدند و من مقابل تو ایستاده‌ام.
حال فقط یک قدم بردار.
یک قدم کافیست تا ته بازی را اعلام کنم!
یا تو با من یا تو با دنیای منعکس که عکس من در بند بند وجودت حک می‌شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,332
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #9
من همیشه از کابوس می‌ترسیدم؛ اما جدیداً به درک عجیبی از آن رسیدم.
دیگر کابوس نمی‌بینم چون خوابی نمی‌بینم.
کابو‌س‌ها شباهت عجیبی به تصویر زنده دارند. شاید تصویر سه بعدی‌اند!
چه‌قدر آرزو می‌کنم با برداشتن عینک سینما این تصاویر ناپدید شوند؛ اما نمی‌شوند!
این تصاویر برجسته و بزرگ به زندگیم حمله کرده‌اند، یعنی آخر زندگیم را می‌توان با نام زندگی موفق شناخت؟
شاید هم نه! باید بر اساس نقشه پیش بروم! نقشه! کدام نقشه؟ همانی که در فیلم بازی شد و در آخر همه مردند؟ یا اینی که من باید الان فیلمی جدید بسازم؟ ای کاش کابوس می‌دیدم! زمانی آرزویم ندیدن کابوس بود؛ اما اکنون نظرم عوض شده!
چرا؟ شاید کابوس با بیدار شدن تمام می‌شد؛ اما حال کسی نیست که مرا بیدار کند؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین