. . .
تالار دلنوشته کاربران
رده سنی
  1. جوانان
  2. بزرگسالان
ژانر اثر
  1. تراژدی
عنوان: دیگر جوان نمی‌شوم
ژانر: تراژدی
نویسنده: اهورا تابش
مقدمه:
در راستای خیابان در کنار صندوق پست،
غم‌نامه‌ای را از پرندگان سراغ می‌گیرم؛
در این سرزمین حتی پرندگان غمگین هستند،
گویی باید منتظر آمدن معجزه‌ای باشیم... .
اما انتظار معجزه را بعید می‌دانم!
پرندگان همه خیس‌اند و گفتگویی از پریدن نیست.
گویی جوانی‌ام در حال گذر است، چیزی از آن نمی‌فهمم؛
هنوز هم‌ منتظر معجزه‌ای هستم.
می‌دانم دیگر جوان نمی‌شوم اما بازهم منتظر معجزه‌ای می‌مانم.
 

اهورا.

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
نام هنری
اهورا تابش
شناسه کاربر
8149
تاریخ ثبت‌نام
2024-04-19
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
39
پسندها
67
امتیازها
48
محل سکونت
ᴛᴇʜʀᴀɴ

  • #11
حتی اگر زمان برگردد،
خورشید هرچند در غروب فرو رفته باشد و شب به خود رنگ و لعابی از شب‌های آینده بگیرد،
اگر غروبی با آنی از این دنیا دلنشین برآید
که هرگز اتفاق نمی‌افتد،
دیگر دل من شاداب نخواهد شد.
می‌خواهم لذتی ببرم و خواه رنجی بکشم از این همه؛
دیگر از این زندگی گذرا حسی در من برانگيخته نمی‌شود
دیگر دیر است، زمان زیادی می‌طلبد.
 

اهورا.

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
نام هنری
اهورا تابش
شناسه کاربر
8149
تاریخ ثبت‌نام
2024-04-19
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
39
پسندها
67
امتیازها
48
محل سکونت
ᴛᴇʜʀᴀɴ

  • #12
قرار گذاشته بودم بر خودم که دیگر این یک بهتر از قبلی شود،
اما دیگر فرصتی نیست تا این را ثابت کند.
سال‌های اندکی گذشت و سال‌های اندکی مانده است.
سلانه‌سلانه پیش می‌روم، دیگر نفس‌هایم به شمار افتاده است؛
گویی دیگر راهی جز ساعت‌ها تنهایی نمانده است تا به چیزی شکل‌دهی. چیزی که جز رهاسازی و آزادی قدرت نیست.‌.. .
تا به آشوب سیاقی دهی... !
 

اهورا.

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
نام هنری
اهورا تابش
شناسه کاربر
8149
تاریخ ثبت‌نام
2024-04-19
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
39
پسندها
67
امتیازها
48
محل سکونت
ᴛᴇʜʀᴀɴ

  • #13
پژمرده شدم و خمودگی گرفتم.
در زیر این آسمان زمین‌های مادری‌ام
تا آن‌ سویی که روح جوانم به پرواز درآمده است.
بر فراز من هیچ صدایی نیست، هیچ سوتی شنیده نمی‌شود. خطی ناگذر که تلاش برای گذر از آن بیهوده است؛
نتوانستم از آن پرواز کنم و خویش را برانگیزم.
آنان که به من خبر داند و من به آن‌ها
که رعشه‌ای در من پدیدار نشده است‌.
 

اهورا.

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
نام هنری
اهورا تابش
شناسه کاربر
8149
تاریخ ثبت‌نام
2024-04-19
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
39
پسندها
67
امتیازها
48
محل سکونت
ᴛᴇʜʀᴀɴ

  • #14
بر فراز این درد ایستاده‌ام و سیاهی م×س×ت×ی‌ام را به تملک باد می‌سپارم.
اکنون تمام دارایی من فقط بغض و اندوهی واگیردار است که آن‌ها را در زمانی که چیزی نبود
با شادباشی جوانی‌ام تاخت زده‌ام‌.
اینک خود را در دردهای تبعیدی‌ام محو می‌کنم که سفر من، دوگانه‌ای بر زمانه باشد.
 

اهورا.

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
نام هنری
اهورا تابش
شناسه کاربر
8149
تاریخ ثبت‌نام
2024-04-19
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
39
پسندها
67
امتیازها
48
محل سکونت
ᴛᴇʜʀᴀɴ

  • #15
اکنون آغاز صبح‌گاه جهانی است و من هم‌چون گلی آشفته، دمیده از شب، گویی نفسی جدید از دریا برآمده،‌ شکوفا می‌شوم!
بازهم همه‌چیز و همه‌کس درهم است.
پرواز پرندگان و صدای جنبش برگ‌ها
صدای باد و آب‌ها نجوای سترگی
که با این حال، با هم از جنس سکوت است.
 

اهورا.

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
نام هنری
اهورا تابش
شناسه کاربر
8149
تاریخ ثبت‌نام
2024-04-19
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
39
پسندها
67
امتیازها
48
محل سکونت
ᴛᴇʜʀᴀɴ

  • #16
اکنون آغاز صبح‌گاه جهانی است و من هم‌چون گلی آشفته، دمیده از شب، گویی نفسی جدید از دریا برآمده،‌ شکوفا می‌شوم!
بازهم همه‌چیز و همه‌کس درهم است.
پرواز پرندگان و صدای جنبش برگ‌ها
صدای باد و آب‌ها نجوای سترگی
که با این حال، با هم از جنس سکوت است.
 

اهورا.

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
نام هنری
اهورا تابش
شناسه کاربر
8149
تاریخ ثبت‌نام
2024-04-19
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
39
پسندها
67
امتیازها
48
محل سکونت
ᴛᴇʜʀᴀɴ

  • #17
به گرداگردش، خود گوش می‌سپارم،
از نفس می‌افت،م
پرنده‌ای دیگر نمی‌خواند.
و این بار هراسنده از کوه آتشین می‌گریزم
و به پیرامون خویش می‌اندیشم
و خاموش می‌گردم!
دیگر نیم روزی شده است، نیم روزی که از کوه گریزان هستم؛ با چشمانی ملتهب و خسته!
و با سخنی ناگوار که چون حبابی در دهانم چتر می‌زند می‌گویم:
« درود من بدرود است.
آمدنم، رفتن!
جوان مرگ می‌شوم!»
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

کاربرانی که این موضوع را خوانده‌اند (مجموع کاربران: 4)

بالا پایین