. . .

انتشاریافته دلنوشته موژ هجران| هدیه قلی‌زاده نویسنده انجمن رمانیک

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. تراژدی
سطح اثر ادبی
نقره‌ای
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.


نام دلنوشته: موژ هجران

نام نویسنده: هدیه قلی‌زاده
ژانر: ترژادی
توجه: این دلنوشته، بر اساس واقعیت نوشته شده است!

خلاصه:

از این تکرار ساعت‌ها، از این بیهوده بودن‌ها، از این بی‌تاب موندن‌ها، از این تردیدها، از این مرگ باورها و رویاها، بیزارم. بیزار!

مقدمه:


با یادآوری اون روزهایی که کنارت بودم،
که درکنارم بودی،
لبخند روی لبم می‌شینه.
عجیب دلتنگ اون روزهام!
اون روزهایی که بی‌دغدغه پیشت بودم.
که طنین صدای خنده‌هام آوازش همه‌‌‌جا پیچیده بود.
ای‌‌‌کاش می‌شد برگردم به همون روزها!
همون روزها.
نمی‌‌‌شه؟

قیمتش هرچیه من میدم. فقط من رو برگردونید به همون روزها!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

هدیه امیری

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده
رمانیکی‌نویس
کاربر نقره‌ای
نام هنری
هدیه زندگی
شناسه کاربر
366
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-14
موضوعات
231
نوشته‌ها
2,046
راه‌حل‌ها
5
پسندها
12,360
امتیازها
452
سن
17

  • #21
لحظات تنهایی و سکوتم پر از غوغا و هیاهوست!
لبریزم از حرف‌هایی که نمی‌تونم بگم و چه کسی می‎‌دونه که آرامشم تا چه حد تلخه؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

هدیه امیری

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده
رمانیکی‌نویس
کاربر نقره‌ای
نام هنری
هدیه زندگی
شناسه کاربر
366
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-14
موضوعات
231
نوشته‌ها
2,046
راه‌حل‌ها
5
پسندها
12,360
امتیازها
452
سن
17

  • #22
چشم‌هام تارتر از همیشه می‌بینه، نبضم کند می‌زنه، قلبم تیر می‌کشه!
انگاری دارم خرد شدن احساسم رو لا به لای چرخ دندون‌های زندگی می‌شنوم و نمی‌دونی چه دردی داره وقتی توصیف حالم توی واژه‌ها هم، نمی‌شینه!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

هدیه امیری

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده
رمانیکی‌نویس
کاربر نقره‌ای
نام هنری
هدیه زندگی
شناسه کاربر
366
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-14
موضوعات
231
نوشته‌ها
2,046
راه‌حل‌ها
5
پسندها
12,360
امتیازها
452
سن
17

  • #23
با تو، به وسعت تموم نداشته‌هام حرف دارم؛
اما فرصتی نیست تا بشینی به پای این همه حرف!
دلم تنگه، فقط برای حرف زدن با تو!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

هدیه امیری

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده
رمانیکی‌نویس
کاربر نقره‌ای
نام هنری
هدیه زندگی
شناسه کاربر
366
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-14
موضوعات
231
نوشته‌ها
2,046
راه‌حل‌ها
5
پسندها
12,360
امتیازها
452
سن
17

  • #24
سرگرمی‌‌ام شده گرفتن فال حافظ و من خسته از جواب‌های تکراری‌‌ام:
«غم تموم می‌شه!»
«غصه نخور!»
«مشکلات حل می‌شه!»
و...
دلم می‌گیره.
چرا حافظ نمی‌دونه که بدون تو، هیچ‌چیز تمومی نداره، جز این زندگی؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

هدیه امیری

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده
رمانیکی‌نویس
کاربر نقره‌ای
نام هنری
هدیه زندگی
شناسه کاربر
366
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-14
موضوعات
231
نوشته‌ها
2,046
راه‌حل‌ها
5
پسندها
12,360
امتیازها
452
سن
17

  • #25
بیا!
نگاهم کن!
ببین من رو!
ببین محتاج نگاهت شدم!
بگو می‌بینی، بگو که می‌بینی بغضم رو!
تنهایی‌‌ام رو!
خسته شدنم رو از جنگ با زندگی!
بیا نگاهم کن!
فقط یکم.
نگاهم کن که محتاج نگاهت شدم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

هدیه امیری

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده
رمانیکی‌نویس
کاربر نقره‌ای
نام هنری
هدیه زندگی
شناسه کاربر
366
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-14
موضوعات
231
نوشته‌ها
2,046
راه‌حل‌ها
5
پسندها
12,360
امتیازها
452
سن
17

  • #26
می‌خوام برام هدیه‌ای بیاری!
هدیه‌ای از جنس نور.
هدیه‌ای که منحصر به فرد باشه!
هدیه‌ای پر از حس و حال خوب،
هدیه‌ای از جنس قلب شیشه‌ای.
هدیه‌ای که بتونه پر و بال بزنه!
هدیه، دختری مثل گذشته!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

هدیه امیری

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده
رمانیکی‌نویس
کاربر نقره‌ای
نام هنری
هدیه زندگی
شناسه کاربر
366
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-14
موضوعات
231
نوشته‌ها
2,046
راه‌حل‌ها
5
پسندها
12,360
امتیازها
452
سن
17

  • #27
می‌دونی اومده به من چی میگه؟
البته چیزی پنهون از تو نمی‌مونه!
می‌گه:
- نمی‌دونم چی‌ بگم؛ تبریک بگم یا تسلیت؟
من کنجکاو رو می‌شناسی دیگه، گفتم:
- چرا؟
گفت:
- بالاخره هدیه‌ هم دلش رو باخت. دلش رو باخت و آخرش هم شد شکست عشقی.
برای اولین‌‌‌بار زهرخندی زدم که ادامه داد:
- حالا می‌تونیم بگیم که این دختر، خنده‌هاش برای پنهونی بغضشه، برای پنهونی حال بدشه.
نمی‌دونم چی شد؛ اما بلند بلند خندیدم، بی‌وقفه و بلند!
اگه می‌دونست من از همون اول، عاشق و دلبسته کی هستم، جرئت گفتن این حرف رو داشت؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

هدیه امیری

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده
رمانیکی‌نویس
کاربر نقره‌ای
نام هنری
هدیه زندگی
شناسه کاربر
366
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-14
موضوعات
231
نوشته‌ها
2,046
راه‌حل‌ها
5
پسندها
12,360
امتیازها
452
سن
17

  • #28
با پایان خنده‌هام فقط با همون حال و حس خوبی که چند دقیقه قبل سرحالم کرده بود و هنوز حس شیرینش توی رگ‌هام در حال حرکت بود و با همون رد لبخند که اثر خنده‌هام بود، نگاهش کردم.
متعجب بود!
حق داشت.
آخه کار من از لیلی و شیرین گذشته بود.
کار تو هم از مجنون و فرهاد گذشته بود.
آخه کی می‌تونه مثل تو باشه؟
هوم؟
خب معلومه دیگه!
فقط یکی که اون هم تویی!
ممنون بودم که باز هم دلیل خنده‌هامی
از ته دلم از تو ممنون بودم.

اون هم بابت همه‌چیز.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

هدیه امیری

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده
رمانیکی‌نویس
کاربر نقره‌ای
نام هنری
هدیه زندگی
شناسه کاربر
366
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-14
موضوعات
231
نوشته‌ها
2,046
راه‌حل‌ها
5
پسندها
12,360
امتیازها
452
سن
17

  • #29
حالا دلیل من؟
برم؟ نرم؟
گوش گنم؟ گوش نکنم؟
هرچند نمیشه گوش نکنم که!
باعث ناراحتی‌‌ات نمی‌تونم باشم؛ ولی ناخواسته باعثشم.
جدا از تموم این حرف‌های دلم، این دل پرم، این‌همه بغض‌های پنهون شده، دردهای ریخته شده، می‌تونم خواهش کنم که باز هم بشی تموم من؟
این‌دفعه دیگه قیدت رو نمی‌زنم، نه! نمی‌زنم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

هدیه امیری

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده
رمانیکی‌نویس
کاربر نقره‌ای
نام هنری
هدیه زندگی
شناسه کاربر
366
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-14
موضوعات
231
نوشته‌ها
2,046
راه‌حل‌ها
5
پسندها
12,360
امتیازها
452
سن
17

  • #30
زندگی رو دوست داشت؛
ولی اون رو نشناخت.
مهربون بود؛
ولی مهر نورزید.
طبیعت رو دوست داشت؛
ولی ازش لذت نبرد.
در آبگیر قلبش جنب و جوشی بود؛
ولی کسی رو پیدا نکرد.
در زندگی‌‌اش احساس تنهایی می‌کرد؛
ولی هرگز دل به کسی نداد.
و خلاصه می‌نویسم که:

- زنده بودن رو برای زندگی دوست داشت، نه زندگی رو برای زنده بودن.


پایان

دلنوشته موژ هجران


به قلم هدیه قلی‌زاده



 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین