. . .

انتشاریافته دلنوشته ملکه بهار | محمد امین سیاهپوشان

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. عاشقانه
سطح اثر ادبی
نقره‌ای
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.

نام اثر: ملکه بهار
نویسنده: رضا سیاهپوشان(محمد امین)
ژانر: عاشقانه
مقدمه‌: فصل بهار، فصل نو شدن زمین و پوشیدن رخت زیبای سبز بر تن بی‌برگ درختان است. فصل بهار هم مثل همه فصل‌ها ملکه‌ای دارد! ملکه‌ای مثل تو، ملکه‌ی فصل بهار!

خلاصه: عشق یک ملکه بهاری با لباسی از جنس گل‌های سرخ، سپید و نباتیِ رز و دنباله‌ای به لطافت‌ اشعه نوازش‌گر خورشید، بهار و پسری تابستانی از جنس کویر، کوه و سر سختگی خورشید تابان و گرم تابستان منظومه‌ای خواهد ساخت. زیباتر از منظومه منظم لیلی و مجنون! گوش فرا ده تا لمس کنی که این راوی پر حاشیه از عشق چه می‌گوید!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 11 users

شاهزاده آبی مرداد

رمانیکی نقره‌ای
محروم
شناسه کاربر
1221
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-20
آخرین بازدید
موضوعات
386
نوشته‌ها
1,988
راه‌حل‌ها
1
پسندها
8,452
امتیازها
558
محل سکونت
جزیره عشق❤️❤️

  • #11
پارت دهم

در کنار هم و برای هم دیگر می‌جنگیم. یارای من! این را بدان که تا آخرین قطره خون و آخرین نفسی که دنده‌های سینه‌ام را بالا و پایین می‌برد، حتی آخرین بازدمی که از سینه‌ام خارج شود، نام تو و عشق تو را فریاد خواهد زد! حتی اگر بر فراز کوهی بلند باشم که تا طبقه آخرش ادامه پیدا کرده باشد، باز هم بر بالاترین سنگ بر بالای قله خواهم رفت و جمله عزیز دوستت دارم را بر بالای آن فریاد خواهم زد. باید عشق من و تو نقل و در سخن هر مجلس باشد.
یارای بی‌همتای من! دنیا و سربازان بی‌رحمش، جاده‌های انتظار و دلتنگی را جلوی راه‌‌مان گذاشتند تا بسنجند که من و تو چه‌‌قدر به تعهد عاشقانه‌مان پاینده و پایداریم و تلاش می‌کنیم تا من و تو را مبدل به ما کنیم. هزاران فرسنگ جاده فاصله بین من و توست، ای ملکه زیبای من! تو در دیاری دیگر و من در دیاری دیگر؛ ولی مهم قلب من و قلب توست که چه می‌خواهد و چه در اعماقش هست و فریاد می‌زند!
در آخرین دهلیز و آخرین بطن قلبم، تا آخرین سلولی که در قلب عاشق و بیمارم وجود دارد، تنها خواسته‌اش را فریاد می‌زند، آن خواسته تویی! آخرین خواسته‌اش تویی لیلی من!
آه که شاید دلتنگی‌ام سخت‌تر از این باشد که در دلنوشته‌ام بگنجد و بتوان وصفش کرد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

شاهزاده آبی مرداد

رمانیکی نقره‌ای
محروم
شناسه کاربر
1221
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-20
آخرین بازدید
موضوعات
386
نوشته‌ها
1,988
راه‌حل‌ها
1
پسندها
8,452
امتیازها
558
محل سکونت
جزیره عشق❤️❤️

  • #12
پارت یازدهم
چون دلتنگی‌ات همچون تیر سه شعبه‌ای شده که بر قلبم زده‌اند، نمی‌دانم کدام گناه را کرده‌ام که لایق دلتنگی تو شده‌ام؟!
آری! اکنون فهمیدم، گناه من عشق تو بودکه لایق دلتنگی تو شدم، عشق و دلتنگی مگر می‌شود بی هم باشند؟ این دو همراه همیشگی هستند!
انگار ساعت هم با من شوخی‌اش گرفته! لعنتی ثانیه به ثانیه‌اش به کندی قرنی می‌گذرد و شب‌های دلتنگی‌ام را پایان نمی‌دهند. نمی دانم چرا نفس‌هایم سنگین شده است؟ نمی‌دانم با درد عجیب دلتنگی تو چه کنم؟ انگار سینه‌ام سنگی سنگین رویش گذاشته‌اند، چه عجیب است این حسم! چشم‌هایم هم‌‌چون هوای آخر پاییز، با آسمانی خاکستری رنگ است که هر لحظه می‌خواهد ببارد، هر لحظه رعد و برق می‌زند؛ ولی بارانی ندارد! نمی‌دانم چرا دلم این گونه است؟
همیشه گفته‌اند، مرد گریه نمی‌کند، مرد باید قوی باشد! مرد باید قوی پنجه هم‌‌چون جگوار سیاه باشد! ولی مرد عاشق و دل‌باخته را کسی چیزی نگفته است، امشب ضعیف‌تر از هر وقت هستم و دلم فقط باریدن می خواهد. باریدنی سیل‌‌آسا و ترسناک که شهر درد و رنج‌های ترحم برانگیز دوری از تو را برایم پاک کند.
کاش چشم‌هایم هم برف پاکن داشتند تا بعد از اشک، ته مانده‌هایش را با برف پاکن پاک می‌کردم تا برای دیدنت چشم‌هایم تار نبیند. اقیانوس چشم‌های تو را به لیوان چای‌ام می‌نگرم که بخار داغ از روش به آسمان اتاقم چشمک می‌زند.
چند حبه قند کنارش هست؛ ولی انگار میل به آن‌ها هم ندارم! لب‌هایم از هم گشوده نمی‌شود تا چای‌ام را بنوشد. انگار حس عجیب دلتنگی‌ام بر لب‌های فروبسته‌ام هم تاثیر گذاشته؛ اما نگاهی دیگر بر لیوان چای‌ام من را به یاد رنگ‌ خوش‌رنگ چشم‌های بی‌نظیرت می‌اندازد که هم‌‌چون خوشه‌های زرین عنب، انگار سوغاتی بهشت هستند!
آه که چی حالی دارم امشب! امشب ذهنم بر دست‌هایم حکم فرمایی می‌کند و نوک سر انگشت‌هایم بر بدنه خودکار روان نویسم، بر تن کاغذ کاهی صد برگ دفترم از دلتنگی‌ات می‌نویسد! از عشقی به پایداری و زیبای سرستون‌های استوار تخت جمشید. امشب انگار همه‌‌چیز دست بر دست هم داده‌اند و بر من شوریده‌اند! حتی سکوت حاکم بر اتاقم هم امشب سر به شورش دارد و انگار می‌خواهد از دلتنگی تو بگویید!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

شاهزاده آبی مرداد

رمانیکی نقره‌ای
محروم
شناسه کاربر
1221
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-20
آخرین بازدید
موضوعات
386
نوشته‌ها
1,988
راه‌حل‌ها
1
پسندها
8,452
امتیازها
558
محل سکونت
جزیره عشق❤️❤️

  • #13
پارت دوازدهم

نمی‌دانم چرا امشب عجیب دلتنگم؟ امشب هم‌‌چون ماهی قرمز بازی‌گوش تنگ بلور شده‌ام که از سر شیطنت و بازی‌گوشی از محیط امن تنگ بلورش به بیرون پریده و بر کاشی‌های سرد کف گل‌‌خانه گل سرخ افتاده و به تمنای آب دهان باز می‌کند؛ ولی چیزی به جز هوا نصیبش نمی‌‌شود! ای‌‌کاش ماهی قرمز بودم! آزاد و رها! در تنگی از جنس آب و بلور؛ ولی چه کنم که انسانم با سنگی به سنگینی و فشار دلتنگی‌ات بر گلویم که بد راه نفسم را سد کرده است! نمی‌دانم کدامین جاده، جاده‌ای است که مرا به تو می‌رساند؟ کدامین جاده است که آن‌‌قدر سرسبز و زیبا باشد که لایق عشق من و تو باشد؟ لایق این باشد که ملکه بهار بر آن گام بردارد؟ نمی‌دانم کدام جاده لیاقت دارد که من و تو را به هم دیگر برساند و باعث وصل و وصالمان گردد؟ کدامین جاده سرسبز و جنگلی با درخت‌های چند هزار ساله و زیبای کاج و همیشه بهار است که من و تو را به سوی هم متصل کند؟ کدامین جاده است؟ کدام؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

شاهزاده آبی مرداد

رمانیکی نقره‌ای
محروم
شناسه کاربر
1221
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-20
آخرین بازدید
موضوعات
386
نوشته‌ها
1,988
راه‌حل‌ها
1
پسندها
8,452
امتیازها
558
محل سکونت
جزیره عشق❤️❤️

  • #14
پارت سیزدهم
هر چه می‌گردم تا این جاده را پیدا کنم، انگار بیشتر دلتنگ تو می‌شوم. آخ از دنیا و آه از جاده‌ای دلتنگی که نمی‌دانم کجاست! انتهایش اسب سمند باد پایم را با کوله باری پر و مالامال از دلتنگی تو پر کرده‌ام و می‌خواهم دل به جاده‌های سرسخت و بیابانی بسپارم، تا همان جاده بهشتی را پیدا کنم که جاده رسیدن و وصال توست! دل به جاده می‌سپارم تا به تو برسم و عشق‌مان را باهم تقسیم کنیم. عشقی به بزرگی ارض و سما! عشقی به پاکی آسمان آبی و به زیبای صدای امواج اقیانوس و به نابی شاعرانه‌های دل تنگی! شاعرانه‌ای به زیبایی اشعار شیخ اجل سعدی به زیبایی شعر‌های نیما و اخوان؛ ولی چه کنم که وصف عشقت در آن‌ها هم نگنجد؟ چه کنم از وصف تو که شعر هم در می‌ماند از زیبای بی‌بدیلی؟ پس خودم می‌گویم، از تو دست از جستجو کردن شعر‌ها برمی‌دارم. اسب سمندم را هی می‌کنم تا به تو برسم تا بر بلندهای کوه‌های شهر زیبایی بایستم و فریاد بزنم که زیباترین زیباروی جهان تویی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

شاهزاده آبی مرداد

رمانیکی نقره‌ای
محروم
شناسه کاربر
1221
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-20
آخرین بازدید
موضوعات
386
نوشته‌ها
1,988
راه‌حل‌ها
1
پسندها
8,452
امتیازها
558
محل سکونت
جزیره عشق❤️❤️

  • #15
پارت چهاردهم
آری تو زیبا‌ترین ملکه زیبا رویایی! زیبارویی با ابروانی به کشیدگی کمان و افسونی عجیب در چشم‌هایت! افسونی که به زندان می‌کشد قلب بیچاره دلدار را، آبشاری از گیسوان خرمایی و فریبایت، به بد حالتی با قلبم بازی می‌‌کنید.
یارا! چه‌‌گونه از چهره ناب و اساطیری‌‌ات بگویم که هر چه بگویم باز هم کم است. ای شهدخت شاه‌وار قلبم! آن‌جا که سوار بر اسبی سپید یال در محاصره ملازمایت از کوچه قلب این فقیر گذشتی و افسون چشم‌هایت دیوانه‌ام کرد از خود گذشتم، از خودم گذشتم و تمام جانم را گذاشتم، یا تو را به دست می‌آورم، یا در راه عشق تو جان می‌دهم. در راه عشقی ناب و پاک و بی‌نظیر، عشقی که یک سویش شهدختی دلربا و دلفریب و سوی دیگرش پسری فقیر و بی‌چیز است که دلی عاشق در گروش دارد. همه گویند که این عشق محال است؛ اما به زیبایی این عشق چه ثواب است. رفتم و جنگیدم و دل دادم، تا عقلم، این دل شهدخت قلبم را به دست آورد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

شاهزاده آبی مرداد

رمانیکی نقره‌ای
محروم
شناسه کاربر
1221
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-20
آخرین بازدید
موضوعات
386
نوشته‌ها
1,988
راه‌حل‌ها
1
پسندها
8,452
امتیازها
558
محل سکونت
جزیره عشق❤️❤️

  • #16
پارت پانزدهم

حتی فکر کردن به آن هم برایم جذاب و دلرباست! زندگی کردن در کنار تو به اندازه تک تک روز‌های عمرم که بر دل تقویم دیواری روی دیوار اتاقم رسم شده. آری! چه جذاب است، زندگی در کنار تو، حتی اگر به اندازه ثانیه‌ای! این را من نمی‌گویم، این را شهد شکرخند و عسل‌‌فام گل سرخ لبخند به روی لب‌هایمان می‌گوید. وقتی در کنار یکدیگریم، می‌دانی حس خوش‌بختی و کامرانی‌ام زمانی کامل می‌شود که به یاد گذشته‌‌های خوب و زیبا و دل‌نوازی می‌افتم که در کنار هم از آن گذشتی.
چه روزها که در حال جنگ با موانعی بودیم که می‌خواستند شهدخت زیبای خرداد و پسر ماه گرمسیری مرداد درکنار هم نباشند؛ ولی ما بودیم که در کنار هم ماندیم و جنگیدیم و مدال خوش‌‌رنگ خوش‌بختی را بر گردن آویختیم تا به همه ثابت کنیم، عشق همیشه همراهش درد نیست! می‌توان درد عشق را به خوش‌بختی تبدیل کرد و این رسالت عشق پسر گرمسیری مرداد و دختر زیبای ماه خرداد بود.
یارای من، عشق دلم! عشق من و تو به همه آموخت خوش‌‌بختی را در کنار کسی یافتم که تمام جانم شد!

درد را از هر طرف بنویسی درد است، به جز درد عشق و دلدادگی که از هر طرف بنویسی خوش‌بختی‌‌ست!
به پایان آمد این دفتر حکایت هم‌چنان باقی‌‌ست.
تحریر شده و تقدیمی به شهدخت ماه خردادم، عشق اول و آخرینم پروین یادگاریان عزیز باشد که عشق‌مان پایدار و ماندگار بماند.
محمد امین (رضا ) سیاهپوشان
بهمن ماه ۱۴۰۰ - شهر جدید مجلسی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

مدیر تایپ

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
1519
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
0
نوشته‌ها
379
پسندها
1,024
امتیازها
123

  • #17


عرض سلام و خسته نباشیدی ویژه خدمت شما نویسنده‌ی عزیز!
بدین وسیله پایان تایپ اثر شما را اعلام می‌‌دارم. با آرزوی موفقیت روز افزون!

|مدیریت کتابدونی|
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین