. . .

انتشاریافته دلنوشته مستعمره | فاطمه قاسمی(چهرزاد)

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
رده سنی
  1. جوانان
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. تراژدی
سطح اثر ادبی
طلایی
اثر اختصاصی
نه، این اثر در جاهای دیگر نیز منتشر شده است.
negar__z8pd.png

«به نام تک پروردگار قلب‌های مستعمره»
نام اثر: مستعمره
نویسنده: فاطمه قاسمی(چهرزاد)
ژانر: عاشقانه، تراژدی
مقدمه:
آه از کشتار فجیع حس من میان دست‌های مردانه‌ی تو!
داد از فریادهای خفه‌ام، پشت لبخند‌های مصنوعی تو!
آه از قلب مستعمره‌‌ای که شده چنگ در چنگ استعمار تو!
بینوا اشک چشم من که غلتیده، افتاده بر شانه‌ی تو!
من به چه حکم زندانی شده‌ام،
در بند پنجمین سلول حرف تو؟
می‌سوزد انگشت کوچکم از قول‌های دروغین و پوچ تو!
افتاده بر رویم، نام یک جانی مطابق حکم، ضربه‌ی چوب تو!
واژه‌ها در ذهنم مبهوت شده‌اند بی‌شک، از بی‌رحمی و سقاوت و دل سنگ تو!
در پیله‌ی خودساخته‌ام به دام افتاده‌ام.
سوخت تمام آرزویم را آتش حسد تو!
میان بازوان تو، استک‌بار آموخته‌ام
بی‌نهایت ستم دیده‌، تنها مؤنث قلمروی تو!
گوشه‌ای از قلب تو فرتوت شده‌ام
حق مرگ را هم از من سلب کرده، ابروهای درهم‌کشیده‌ی تو!
*حرف دل را باید گفت، هرچند مورد پسند همگان نباشد؛ اما بی‌شک به دل یک نفر سخت می‌نشیند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 19 users

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
870
پسندها
7,357
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
screenshot-1266_eff3.png

به نام خداوند دل‌های پاک​

سلام خدمت شما دل‌نویس عزیز!​

متشکریم از شما برای انتخاب انجمن رمانیک جهت انتشار آثار ارزشمندتان.​
خواهشمندیم قبل از شروع کردن نگارش دلنوشته‌تان، قوانین مذکور در تاپیک زیر را با دقت مطالعه فرمایید!​

پس از ارسال حداقل ده پارت از دلنوشته خود، می‌توانید طبق قوانین تاپیک زیر برای اثر خود درخواست جلد دهید.
[درخواست جلد برای دلنوشته]

پس از اتمام نگارش، برای درخواست نقد و تعیین سطح اثرتان، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[درخواست نقد و تعیین سطح دلنوشته]

پس از رفع ایرادات گفته شده توسط منتقد، جهت بررسی دوباره و تعیین سطح مجدد اثرتان از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[تعیین سطح مجدد دلنوشته]

پس از اتمام نگارش دلنوشته، می‌توانید از طریق لینک زیر برای صوتی کردن دلنوشته خود اقدام کنید.
[درخواست صوتی شدن دلنوشته]

پس از اتمام نگارش دلنوشته، در تاپیک زیر اعلام کنید.
[اعلام پایان نگارش دلنوشته]

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.​

پس از اتمام رصد برای ویراستاری و ارسال اثر شما روی سایت، طبق موارد گفته شده در لینک زیر اقدام کنید.
[درخواست ویراستاری دلنوشته]

جهت انتقال اثر به متروکه و یا بیرون آوردن اثر از متروکه، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[انتقال و بیرون آوردن دلنوشته از متروکه]

متشکریم از حضور گرم و همکاری شما در انجمن رمانیک!​

| مدیریت تالار ادبیات انجمن رمانیک |​
 
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

Cheherzad

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
3516
تاریخ ثبت‌نام
2022-11-30
آخرین بازدید
موضوعات
11
نوشته‌ها
117
پسندها
761
امتیازها
163
محل سکونت
جای در جوار امید

  • #3
از آسمان سنگ بارید.
گلدان لـ*ـب حوض شکست.
تکه‌ای از گلدان، تن ماهی را برید!
و چه کس می‌دانست ماهی به سرخی خون می‌خندد؟
منِ مستعمره، پشت آن پنجره‌ی رو به خیابانِ نود انتظار مرگ را می‌کشیدم که چادرم را باد برد.
منِ حیران، چو همان کودک سیب به دست، در شعر دیروز فروغ چشمانم را بستم به خیال خامی که کل شهر با چشم من می‌بینند.
پنجره ‌را دستم بست.
راه را پایم رفت.
لبانم خندیدند بی‌خبر از این‌که استعمار نزدیک است.
در چوبین حیاط، از هم گسست.
‌لحظه‌ای دیوار را لمسی کرد و باز هم تن من، قفل به زنجیرِ ه‌*و*س!
و من باز بی‌تفاوت به سنگینی فولاد تنم خندیدم.
چو همان ماهی که به هر قطره خون خود بیشتر می‌خندد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • جذاب
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 16 users

Cheherzad

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
3516
تاریخ ثبت‌نام
2022-11-30
آخرین بازدید
موضوعات
11
نوشته‌ها
117
پسندها
761
امتیازها
163
محل سکونت
جای در جوار امید

  • #4
یاد مادرم به‌خیر!
هر روز در آ*غو*شم می‌فشرد و برایم همان شعر قدیمی را می‌خواند.
همان‌که من درونش تا نداشتم.
همان‌که رخم در آن حتی از مهتاب آسمان ‌هم
درخشان‌تر بود.
همان‌که قرار بود من درونش عروس پادشاه شوم.
و من چه می‌دانستم سرنوشت چه خواهد کرد؟
و هیچ ردی از روزهای کودکی و گونه‌های گل‌انداخته نخواهد ماند!
و این‌ همه شعر خواندن بر زندگی‌ام تأثیر نخواهد داشت!
آه مادر! تو ندانستی قصه‌ها و شعرها، فقط برای دلخوشی خوبند. برای رهایی از این دنیا!
در جایی که کودکان عروسک‌ها را سر می‌برند، جایی برای عاطفه نخواهد ماند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • قلب شکسته
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 15 users

Cheherzad

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
3516
تاریخ ثبت‌نام
2022-11-30
آخرین بازدید
موضوعات
11
نوشته‌ها
117
پسندها
761
امتیازها
163
محل سکونت
جای در جوار امید

  • #5
بامداد بود.
خسته و رنجور، بی‌تاب و مسکوت، خیره به در بودم.
سنگی به شیشه خورد، اندامم لرزید.
من بودم و تنهایی، با ذهن پریشانم.
صدای قدم‌هایش، وسوسه‌ام می‌کرد که بدانم کیست، چه می‌خواهد از جانم؟
شاید دیوانه‌ای باشد در مسیر شیدایی!
یا شاید مردی عاشق‌پیشه که برساندم به رسوایی!
اما با دیدنش در من انقلابی عظیم رخ داد.
عقل کتمان می‌کرد؛ اما قلب، چاره را نشان می‌داد.
به چشمانش چه جوابی دهم آخر؟
چه بگویم از این‌ همه بی‌تابی؟
چه بگویم از این نگاه عمیق که شرم دارند حتی از آن گل‌های کوچک شمعدانی؟
نگاهی کرد و امانم نداد تا بنوشم از ساغر چشمانش.
لـ*ـب نگشود تا بشنوم من اندکی از طنین صدایش.
چادر خاکستری‌ رنگم را با دستانی لرزان به دستم داد.
سخنی نگفتم؛ اما رخم خبر از سرّ درون می‌داد.
بی‌هوا پنجره را بستم.
تکیه بر دیوار سرد دادم.
با فکر این‌که این دیدار تداعی نخواهد شد، آواز حزن سر دادم.
در قلبت چه شده دختر؟
چرا این‌ همه پریشانی؟
فراموش کن هر چه دیده‌ای در او، تو تا ابد در این خانه ‌مهمانی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 15 users

Cheherzad

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
3516
تاریخ ثبت‌نام
2022-11-30
آخرین بازدید
موضوعات
11
نوشته‌ها
117
پسندها
761
امتیازها
163
محل سکونت
جای در جوار امید

  • #6
دلبسته به اتاقکی نمناکم که از سقف کوتهش هر شب زجر چکه می‌کند.
و فال‌های بی‌ثمری که میانشان ایمانم را به ذره‌ای عاطفه فروختم.
می‌دانم و آگاهم که راه فراری از فسون و حیلت نیست و روزی رویاهایم زیر قدم‌های سست و بی‌جانم هزار تکه می‌شوند.
و هر تکه‌اش، زخمی ژرف بر روحم می‌اندازد و افسوس‌ها و حسرت‌ها فواره می‌زند.
و من باز متعرضم.
و هیچ‌چیز از شکوه‌های شبانه‌ام در امان نخواهد بود.
سؤالی تکراری، در کنج مغزم لانه کرده که چرا این‌جایم؟!
ناگاه تصویری کم‌رنگ و خیالی چو سراب، پشت پلکانم جان می‌گیرد و نوایی شیرین خموشش می‌سازد. «مادر بودن!»
و همین ‌هم کافیست که یک‌باره آرام شوم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • قلب شکسته
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 10 users

Cheherzad

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
3516
تاریخ ثبت‌نام
2022-11-30
آخرین بازدید
موضوعات
11
نوشته‌ها
117
پسندها
761
امتیازها
163
محل سکونت
جای در جوار امید

  • #7
حال من خوب خواهد شد.
درست در آن روز مهتابی و هنگامی که جیرجیرکی دهان خود را برای آواز خواندن می‌گشاید.
درست در همان لحظه که عقربه‌های کوچک خاکی بیست و پنجمین ساعت آن روز را نشان می‌دهند.
و من با همان قلم یادگاری برادرم، در تقویم سیاه روزگار، دور سی و دومین خانه‌ی ماه را خطی می‌کشم که‌ مبادا شادی‌های آن ‌روزم ریخته و هدر شود!
آن روز شکوفه‌ی برگ آلو خواهم چید و جایی میان موهایم خواهم‌ گذشت و او با دیدنم از ته دل می‌خندد و عاشق درونم، روی دستان بهار جان می‌دهد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • جذاب
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 10 users

Cheherzad

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
3516
تاریخ ثبت‌نام
2022-11-30
آخرین بازدید
موضوعات
11
نوشته‌ها
117
پسندها
761
امتیازها
163
محل سکونت
جای در جوار امید

  • #8
فرش‌ کهنه‌ی اتاق با نقش‌های درهم‌ پیچیده، غبار نشسته بر دل آیینه‌ی روشن که به هوا می‌رود و نیست می‌شود.
گل‌های درون باغچه که سر برمی‌آورند و جوانه می‌زنند.
و منی که گویا امروز خورشیدش از سوی دیگری تابیده!
موهایم را شانه می‌زنم و می‌بافم.
لباس رنگینم را از صندوقچه بیرون کشیده و تن می‌کنم.
تبسم لحظه‌ای لبانم را رها‌ نمی‌کند.
چشمانم را سُرمه‌ می‌کشانم و لبانم را رنگ لعل می‌بخشم.
با سیب سرخ و تکه‌ای سیر، سمنو و سماق، چای داغ با عطر هل، شربتِ عطرِ گلاب، و هر چه هست، سین‌های سفره‌ام را می‌چینم.
او می‌آید و با هم دعای عید می‌خوانیم و عیدی‌ام از جانبش، بـ*ـو*سه‌ای بر گونه است.
طنین صدایش پر است از نامم و من بدهکارم به خودم و به زبانی که در حسرت جانم‌ گفتن می‌سوزد و می‌سازد.
در کاشانه‌ام را به شادی گشودم.
به‌سمتش دویدم، اما ‌چه دیدم؟
تنم یخ زد به‌ ناگاه!
توانی نبود دیگر برای دویدن.
چه شده خدایا؟ چگونه به این روز، به این تنهایی و به این غربت رسیدم؟
دستان گره‌ خورده ‌درهم، لباس‌های تازه و یک‌ رنگ، ابروان درهم‌ تنیده و چینی که با دیدنم بر ‌پیشانی‌شان افتاد.
دهان باز کرد به طعنه " عشق من، نامش آزاده‌ است."
و گویا نام نحسش را کسی بر فراز قله‌ای فریاد زد و بارها انعکاسش را در درونم شنیدم.
نامش آزاده است!
او آزاده بود و من مستعمره؟!
آه! چه عدالتی در این خانه حاکم بود!
و من چه دلخوش شمع امیدم را در روز پایانی اسفند روشن کردم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • قلب شکسته
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

Cheherzad

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
3516
تاریخ ثبت‌نام
2022-11-30
آخرین بازدید
موضوعات
11
نوشته‌ها
117
پسندها
761
امتیازها
163
محل سکونت
جای در جوار امید

  • #9
دامان بلند و گل‌های ریزنقشِ بی‌جانش درون دستانم فشرده شد.
پله‌های کوچک و آجری حیاط، زیر پاهایم به لرزه درآمد و بچه گنجشگ‌ کوچک بال پرواز خویش را از ترس له شدن گشود.
صدای شرشر گوشواره‌های آویخته بر گوشم که با دویدنم اظهار وجود می‌کردند، حلقه‌ی طلایی که انگشتم را در حصار گرفته بود و حال به من پوزخند میزد، گردن‌بند نقره‌ی یادگاریش!
هیچ‌کدام را، هیچ‌کدام را دوست نداشتم.
راهی برای رهایی نبود و نخل‌‌ِ کهنِ همنشینِ همسایه
مرا پناهی داد برای خفتن، برای گریستن و برای کر شدن، وقتی که او آزاده‌اش را عشق‌ من می‌خواند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • قلب شکسته
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 7 users

Cheherzad

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
3516
تاریخ ثبت‌نام
2022-11-30
آخرین بازدید
موضوعات
11
نوشته‌ها
117
پسندها
761
امتیازها
163
محل سکونت
جای در جوار امید

  • #10
من در انزوای خویش، در خرابه‌ای که خانه می‌خوانمش جان داده‌ام.
پنجره بسته است. پرده‌ها را سرتاسر کشیده‌اند و من جز پنجره‌، چه امیدی برای زندگی دارم؟
کسی قرآن‌ می‌خواند.
من احساس ضعف می‌کنم.
تنم یخ می‌بندد.
گویا در یک عصر پاییزی، بادی از فراز زاگرس به مقصد من درحال حرکت است.
آری من مرده‌ام!
مگر مردن این نیست که روح در تن نباشد؟!
اهورا خوب می‌داند که من روح خویش را جایی که خطبه‌ای شوم خوانده می‌شود و عقدی به‌ شرط جان دادن من‌، جان می‌گیرد جای گذاشته‌ام.
جان من تا آن سوی زوال رفته و قلبم کودکم را می‌خواهد.
صدای کف می‌آید و زنان کل‌ زنان و پای‌کوبان می‌روند و بر دستان تازه‌ عروس حنا‌ می‌بندند.
من مرده‌ام و خون نریخته از دهانم و قلبی که هنوز می‌زند، همه شاهد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • قلب شکسته
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین