. . .

انتشاریافته دلنوشته ماگمای عشق | رمیصا.پَکس کاربر انجمن رمانیک

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. تراژدی
سطح اثر ادبی
الماسی
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.
نام دلنوشته: ماگمای عشق
نویسنده: رمیصا.پَکس
ژانر: عاشقانه، غمگین
مقدمه: عشق تو تقدیر من بود و قسمت نشد. من از عشق ماگمای سوزانش را تجربه کرده‌ام و اکنون خاکستر وجودم را بادهای نبودت می‌برند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
98
نوشته‌ها
1,342
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,565
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #11
تاوان خاطره‌هایت دیوانگی است.

تاوان عشقت، قلبی ا‌ست که با رفتن تو هم‌سفرت شده است

و تاوان رفتن تو، منی است که مرده‌ای متحرک شده‌ام.

یک روز، یک ‌نفر وارد زندگی‌ات می‌شود،

روز دیگر، همان یک ‌نفر عازم سفر رفتن می‌شود؛

غافل از این‌که در همان یک ‌روز؛ اندازه‌ی یکسال برایت خاطره ساخته است

و من همان اول کار گفتم تاوان خاطره‌ها دیوانگی بیش نیست!

حال من مانده‌ام با مجنونی در محبس تن!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
98
نوشته‌ها
1,342
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,565
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #12
هی فلک چرخت نگردد که چرخت دستانش را از دستانم سِتاند.

از بیست نمره، بیست تمام را گرفتی، شاید هم بیشتر!

روزگاری نمی‌دانستم به جز حکاکی، در عرصه‌ی نویسندگی نیز فعالیت داری!

بگذار چندی از طرح نبودش که بر زندگی‌ام زدی بگذرد؛

بعد برای نوشتن نبودش در آینده‌ام دست به قلم شو.

هر چند اگر آینده‌ای وجود داشته باشد.

این دلتنگی که در غروب دلگیر هر روز جمعه،

دست به یقه‌ام می‌شود و مدام پا به فرش دلم می‌کوبد و در گوشم فریاد می‌زند که تورا می‌خواهد.، به گمانم همین روزها مرا از پای درآورد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
98
نوشته‌ها
1,342
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,565
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #13
دیگر هیچ‌چیز خبر از دلت به دلم نمی‌دهد.

خواب چشم‌هایت را کدام معبر برایم تعبیر کند؟

فال حافظ دیگر کارساز نیست!

این دلواپسی برای چشم‌هایت تمامی ندارد.

درد دوری‌ات آخر تبر به دست می‌گیرد و

دلم را که قلم به دست گرفته و خالصانه در وصف نگاهت می‎‌نویسد،

نابود می‌کند!

درد کوچکی نیست دلواپسی!

نمی‌توانم توصیفش کنم

لیکن... به دریا رفته می‌داند مصیبت های طوفان را!

کسی که به دریای عشقت سفر کرده باشد؛

قطعا مصیب‌های طوفات نگاهت را به جان خریده

و دلواپسی برای تو، چیزی جدید نیست.

بالاخره عشقت دریاست و تو ناخدای کشتیِ دلم!

به غارت بردن قلبم چیزی به دور از انتظار نبود!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
98
نوشته‌ها
1,342
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,565
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #14
دلم گرفته است،

بیشتر از غروب روز جمعه‌ای که شاید اشک را در آورد!

دلم گرفته است،

بیشتر از آن بغضی که راه گلویم را گرفته است!

دلم گرفته است،

بیشتر از آسمان ابریِ چشمانم که به یک تلنگر برای باریدن نیاز دارند!

دلم گرفته است،

از تمام کسانی که ادعای بودنشان حرفی بیش نیست.

از عشقی که فقط ویران آشیانت می‌کند.

از مردمی که وقتی زمین خوردی، به جای آن که بلندت کنند، لهت می‌کنند!

دلم گرفته است،

از تمام تنهایی‌هایم که هیچ‌گاه تنهایم نمی‌گذارند!

دلم گرفته است،

از خودم، از تو، از او، از همه، از خدا...

از خودم که این‌چنین برای خودم دل می‌سوزانم!

از تو که عجز و ضعفم را از کلماتم می‌خوانی!

از او که ماگمای عشقش هم‌چنان در حال سوزاندم است!

از همه؛ زیرا بدون هیچ آگاهی قضاوت می‌کنند!

و از خدایم که کوهی به سنگینی زندگی را روی شانه‌هایم قرار داده است...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
98
نوشته‌ها
1,342
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,565
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #15
در این جریان سوزان، من هستی‌ام را می‌بینم؛

از همان زندگی‌هایی که همیشه به دنبال راهی برای زندگی کردنش هستی!

در این رود آتش، می‌بینم که قایق چوبی زندگی‌ام در حال سوختن است.

عمر جهنمی است که ماگمای عشق آن را سوزان تر می‌کند!

باید در این برهوت به دنبال دلیل باشیم؛

دلیلی برای شب‌های با آرامش که نه، حداقل با آرامش خوابیدن!

آری، آرامش تا آرامش فرق دارد!

و آرامش من، چشمان توست که خیلی راحت آن‌ها را گرفتی...

باید در این هزار تو، دنبال دلیل باشیم

تا با گم شدن در میانش گم نشویم؛

اما من خیلی وقت است که در این هزار تو، گم شده‌ام تا چشمان تو را گم نکنم!

درد دارد صبح‌ها بهانه‌ای برای بیدار شدن، نداشته باشی!

زجر دارد،

سخت است؛

اما مجبور به تحمل هستیم. باید تحمل کنیم این برزخ زندگی را...

امان...

امان از روزی که جبر ضمیمه‌ی کارها باشد؛

آنگاه خواهی فهمید که باید حرف دل و آرزوها را کشت

و به جایش کاجی از اجبار ساخت

و لعنت به کاجی که مانند درخت‌ها نیست؛ زیرا که تغذیه‌اش اجبار است!

چیزی که حتی آفت بی‌میلی هم قادر به خشکاندنش نیست...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
98
نوشته‌ها
1,342
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,565
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #16
گذر کردی کمی پیش از خیالم
روز و شب از دوریت می‌نالم

هر آنچه زبان قاصر از گفتنش است را می‌نویسم.
خودم از کلمات خجالت می‌کشم؛
زیرا هر روز، هر ساعت، هر دقیقه و هر ثانیه مجبورشان می‌کنم نگاهت را برایم بیان کنند،
ماگمای عشقت را توصیف کنند!
کلمات خائنانی بیش نیستند، می‌دانی چرا؟
چون هر چه دوباره و دوباره نوشته‌هایم را می‌خوانم متوجه می‌شوم که در بیان حس و حالم کوتاهی کرده‌اند!

گذر کردی و بردی تو دلم را
رفتی و یادت شده بر گردن وبالم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
98
نوشته‌ها
1,342
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,565
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #17
یادت می‌زند سوسو در تاریکی‌های قلبم

وصف عشقت را بیان، کی تواند کرد قلم؟

نور ظلمات من تنها چشمان توست

اصلا خودت یک تنه، هستی آشوب و آرامش دلم

دفتر وصف نگاهت باز هزاران صفحه شد

در مسیر عشق تو، من یک دیوانه‌ی عاقلم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
98
نوشته‌ها
1,342
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,565
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #18
من چه گویم که عاجز از وصف نگاهت است زبانم؟

من چه دانم که چرا نمی‌توانم که تو را از دل بیرون رهانم

بر آتش افروخته و جان‌سوز دل، تنها تو آبی

همه دانند و من می‌دانم که تنها برایم یک سرابی

سال‌ها گذشت و دل گشت به دور عشق عجیبت

چه آشناست با نگاهم آن دو جفت چشم غریبت

گر گذر کند هزار سال از عمر، من برای تو دلتگنم

گرچه می‌دانم این گذر عمر، نمی‌رنجاند تو را عشق دلسنگم
 
آخرین ویرایش:

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
98
نوشته‌ها
1,342
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,565
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #19
می‌رود آرام یادم سمت تو، این مرده را جان می‌شود

گر در افتد یادت سوی من، دنیا گلستان می‌شود

در حوالی چشمان تو یاد من، می‌زند قدم

بیوفتد یادت لحظه‌ای در چشمانم، ای جان می‌شود؟

جز فکر کردن به تو، این دخترک را نیست کار

گر بیوفتد در سرت یادم، جهان چراغان می‌شود

فصل‌های زندگی را یاد تو می‌سازد ای جانانم

با وجودت از برای این خزان دنیا چه بوستان می‌شود
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
98
نوشته‌ها
1,342
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,565
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #20
رهایم کن،

دلم اندک اندک مردن می‌خواهد!

جدایم کن،

از دنیایت که مرا از تمام دنیا سوا کرد!

دلم گیر است،

از آن چشم‌های صیادت بدجوری دلگیر است!

نفس‌گیر است،

جان‌گیر است آن هوایی که روزی بودی و اکنون نبودت را وحشیانه به رخ ریه‌هایم می‌کشد!

نفس نمی‌کشم،

نفس می‌کشم؛ اما سخت سیگار می‌کشم!

از آن روزی که رفتی هر شب جای هوای نفس‌هایت، سیگار می‌کشم!

می‎‌ترسم دستم بلرزد،

نکند قلم بیوفتد؟

بعد از رفتنت، هر شب نگاهت را روی دیوار می‌کشم...

بر جگر خار می‌کشم...

نمی‌دانی تو نیستی و من چقدر عذاب می‌کشم!

بیخود نیست که می‌گویم بعد از تو، مرگ را به دیدار می‌کشم!

شاید هم بین خودم و زندگی دیوار بکشم...
 
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 2, کاربران: 0, مهمان‌ها: 2)

بالا پایین