. . .

تمام شده دلنوشته عاشقانه‌های من| سوما غفاری کاربر انجمن رمانیک

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
سطح اثر ادبی
نقره‌ای
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.
---3_v81u.png


نام دلنوشته: عاشقانه های من
نویسنده‌: سِوما غفاری
ژانر: عاشقانه
مقدمه:
به عشق در لحظه‌ی اول، می‌گویند عشق در یک نگاه!
آن‌گاه، به این‌که با شنیدن اسمش عاشق شوی، چه می‌گویند؟ سپس با دیدنش عاشق‌تر شوی چه؟ اسم این چیست؟ عشق؟
من اسمش را عشق نمی‌گذارم، چون می‌دانم حتی عشق نیز، توان مقاومت با حسم را ندارد! حس من به تو غیرقابل توصیف با کلمات است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 18 users

*dream_writer*

رفیق رمانیکی
نویسنده
شناسه کاربر
22
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
موضوعات
35
نوشته‌ها
1,029
راه‌حل‌ها
27
پسندها
8,974
امتیازها
411

  • #21
می‌دانستم دلتنگی‌های انباشته شده‌ای را که مانند باری روی قلبم سنگینی می‌کنند، می‌دانستم دلواپسی وجودم برای نزدت بودن را، می‌دانستم آرزوی معشوقه‌ات بودن را، فقط تو می‌توانستی بر طرف کنی. تو می‌توانستی مرهم من و حامی من باشی.
تو می‌توانستی آن نیمه‌ی گمشده‌ای باشی که به خاطر پیدا کردنش دنیا را زیر و رو کردم. تو می‌توانستی همه چیز من باشی!
 
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

*dream_writer*

رفیق رمانیکی
نویسنده
شناسه کاربر
22
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
موضوعات
35
نوشته‌ها
1,029
راه‌حل‌ها
27
پسندها
8,974
امتیازها
411

  • #22
در انتهای روز، پس از تمام طوفان‌هایی که پشت سر گذراندم، تمام اقیانوس‌های مواجی که شناکنان ردشان کردم، پس از تمام آسمان‌های ابری‌ای که آمدند و رفتند، تمام بی‌قراری‌هایی که در قلبم دفن کردم، تو را دیدم، درحالی که گوشه‌ای ایستاده و با لبخند خیره به من نگاه می‌کردی.
همان لحظه، نگاهت مداد رنگی‌ای شد که دنیایم را رقم زد.
در نگاه تو، طوفان‌ها از بین رفتند،
اقیانوس‌ها آرام شدند،
آسمان‌ها آفتابی شدند
و قلبم آرام و قرار گرفت!
با دیدن تو، همه چیز بد، از بین رفت و فقط لبخندی پر از عشق جایگزین‌شان شد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

*dream_writer*

رفیق رمانیکی
نویسنده
شناسه کاربر
22
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
موضوعات
35
نوشته‌ها
1,029
راه‌حل‌ها
27
پسندها
8,974
امتیازها
411

  • #23
گاهی حس نیاز به تو در وجودم چنان طغیان می‌کند که زیر بارش، خفه می‌شوم! گاهی احساسات و عشقم به تو، چنان قلبم را به بازی می‌گیرد که آخر سر، قلبم بازنده می‌شود!
یک وقت‌هایی می‌آید که فکر تو، ذهنم را چنان درگیر می‌کند که احساس می‌کنم توانایی به چیز دیگری جز به تو فکر کردن را ندارم.
یک وقت‌هایی، چنان دیوانه‌ی وجودت و معتاد بودنت می‌شوم که فکر کردن به نبودنت، مرا به جنون می‌رساند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

*dream_writer*

رفیق رمانیکی
نویسنده
شناسه کاربر
22
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
موضوعات
35
نوشته‌ها
1,029
راه‌حل‌ها
27
پسندها
8,974
امتیازها
411

  • #24
می‌دانستی من بدون تو، بدون نگاهت و لبخندت، بدون حضورت در کنارم، گم می‌شوم؟ سردرگم و درمانده می‌شوم؟ می‌دانستی آغوشت تنها تکیه‌گاه من است و بدون آن، به اعماق تاریکی سقوط می‌کنم؟
تو همیشه نقش راهنمای من در زندگی را بازی کردی و موجب شدی در سختی‌هایم گم نشوم و ضعیف نباشم! تو علتی برای قوی بودنم بودی و هستی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

*dream_writer*

رفیق رمانیکی
نویسنده
شناسه کاربر
22
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
موضوعات
35
نوشته‌ها
1,029
راه‌حل‌ها
27
پسندها
8,974
امتیازها
411

  • #25
حتی اگر بتوانم در نبودت قلبم را که وابسته‌ات است، آرام کنم، نگاهم را که تشنه‌ی نگاهت و خیره شدن‌هایت است، چگونه آرام کنم؟
دستانم را که به حصار انگشتانت عادت کرده‌اند، چگونه آرام کنم؟ به راستی که چه‌قدر بد عادت‌شان داده‌ای!
من ذهنم را که مورد هجوم خاطرات عاشقانه و شیرین‌ات قرار می‌گیرد، آرام می‌کنم؛ اما چگونه گوش‌هایم را که در پی صدایت می‌گردند، آرام کنم؟ چگونه با نبودنت کنار بیایم؟
چنان عاشقت هستم که انجام این کارها در توانم نیست. به همین خاطر، حتی برای خودخواهی و نیاز خودم هم که شده، هيچ‌وقت به تو اجازه‌ی رفتن نخواهم داد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

*dream_writer*

رفیق رمانیکی
نویسنده
شناسه کاربر
22
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
موضوعات
35
نوشته‌ها
1,029
راه‌حل‌ها
27
پسندها
8,974
امتیازها
411

  • #26
نامش را بگذار خودخواهی که عشق و علاقه و توجه‌ات را فقط برای خودم می‌خواهم و بس! بگذار حسادت، بچگی، خودخواهی!
هیچ کدام‌شان برایم مهم نیست، زمانی که من توانی در کنترل احساساتم ندارم و تو را فقط برای خود می‌خواهم! من نگاهت را فقط برای خود می‌خواهم و می‌خواهم به کل دنیا نشان دهم تو را دارم. می‌خواهم همه بدانند تو برای منی.
نامش را خسیسی بگذار؛ ولی احساساتم درونم طغیان می‌کنند وقتی توجه کسی را روی تو می‌بینم!
من چنان دوستت دارم که می‌خواهم تو فقط متعلق به من باشی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

*dream_writer*

رفیق رمانیکی
نویسنده
شناسه کاربر
22
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
موضوعات
35
نوشته‌ها
1,029
راه‌حل‌ها
27
پسندها
8,974
امتیازها
411

  • #27
بگذار تو خدایم باشی و من الهه‌ات!
بگذار دنیا در انگشت‌مان بچرخد و من در هر بار ابراز علاقه و دوستت دارم گفتنت، ابرها را از هم بشکافم، تا هوا آفتابی شود. ستاره‌های عشقم را در تقدیم به تو، در آسمان شب بچینم و ماه را درخشان کنم.
بگذار تو خدایم باشی و من الهه‌ات!
و به جای هر دوستت دارم گفتن، کل کهکشان را در دستانت بریزم و لبخند را روی لب همه بنشانم.
بگذار مال تو باشم و با رنگ عشقم، جهان را رنگ آمیزی کنم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

*dream_writer*

رفیق رمانیکی
نویسنده
شناسه کاربر
22
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
موضوعات
35
نوشته‌ها
1,029
راه‌حل‌ها
27
پسندها
8,974
امتیازها
411

  • #28
نمی‌دانم چه زمانی عاشقت شدم و تو همه چیزم شدی! نمی‌دانم چه زمانی تو تبدیل به مهم‌ترین شخص زندگی‌ام شدی، به من بگو دقیقاً چه زمانی تپش‌های قلبم، به شمار نفس‌هایت گره خوردند؟
می‌گفتند انسان کنترلی روی عشق ندارد و یک آن به خود می‌آید و می‌بیند عاشق شده است؛ من باور نمی‌کردم تا که تو آمدی و صحت‌اش را برایم اثبات کردی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

*dream_writer*

رفیق رمانیکی
نویسنده
شناسه کاربر
22
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
موضوعات
35
نوشته‌ها
1,029
راه‌حل‌ها
27
پسندها
8,974
امتیازها
411

  • #29
همه چیز از آن زمانی شروع شد که نگاهم به نگاهت افتاد و گوش‌هایم صدای دلنوازت را شنیدند. همه چیز از آن زمانی اتفاق افتاد که لبخندت را نشانم دادی و چشمانم معتاد لبخندهایت شدند.
همه چیز از آن روز شروع شد! روز اولی که دیدمت و دیگر نفهمیدم چگونه تپش‌های قلبم شدت گرفتند و دستانم لرزیدند.
دیگر نفهمیدم چطور شد که عاشقت شدم و زندگی‌ام را به دست تو سپردم. نفهمیدم چطور شد که ذهنم صندوقچه‌ی خاطره‌های شیرین و عاشقانه‌ات شدند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

*dream_writer*

رفیق رمانیکی
نویسنده
شناسه کاربر
22
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
موضوعات
35
نوشته‌ها
1,029
راه‌حل‌ها
27
پسندها
8,974
امتیازها
411

  • #30
حتی به این فکر نکن که روزی تنهایم بگذاری و مرا به حال خود رها کنی. حتی به این فکر نکن که بخواهی مرا با حس نبودنت آشنا کنی.
من به دوری تو عادت ندارم و قلبم در حدی توانا نیست که بتواند از پس نبودنت برآید!
دستانم طاقت دوری دستانت را ندارند و نمی‌دانم اگر بروی چه بر سرم می‌آید.
پس کنارم بمان؛ بگذار هر لحظه از زندگی‌ام را با یادت و عشقت در کنار تو سپری کنم و تا ابد در دنیای چشمانت غرق شوم.
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین