. . .

متروکه دلنوشته صحنه‌ی جرم | رمیصا.پکس

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
رده سنی
  1. نوجوانان
  2. جوانان
ژانر اثر
  1. اجتماعی
سطح اثر ادبی
طلایی
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.
به نام جان و جانان و جهانم!

نام دلنوشته: صحنه‌ی جرم
به قلم: رمیصا.پکس
ژانر: اجتماعی، عاشقانه

مقدمه:
سالیانیست که دل بریده از این دنیای پوشالی!
از این صحنه‌ی جرم!
سالیانی‌ست دلم پر شده از بغض!
سالیانی‌ست تنم پر شده از زخم پر از رد کبودی!
سالیانی‌ست حیات را غم گرفته.
صورت را ماسک گرفته!
انسانیت را ماتم گرفته!
سالیانی‌ست که نیست سنگ صبوری.
پس کجا باید رفت؟ پس کجا باد زیست؟ پس کجا ما باشیم؟ من از این من‌ و تو های لعنتی خسته شدم!
پس کجایی سهراب؟ قایقت جا دارد؟ دل اهل زمین سنگ شده؛ صفت شده؛ میزنند بر در و دیوار دلم، میشکند!
پس کجایی سهراب؟ سیب سرخ اینجا نیست!

--8365bdf911951e5d.md.png
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 18 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #11
زندگی راز بزرگیست، میدانی؟!
زندگی نیست اینهمه دلتنگی و غم!
زندگی نیست اینهمه فاصله و اشک، میفهمی؟!
زندگی دست نوازش بر سر دلتنگی و بغض است!
زندگی پای پیاده‌ست!
لبخندِ لب است!
اشک شوق...
بوی مهر...
ذوق سفر...
چای گرم...
شوق خرید...
زندگی نیست پر از برنامه؛ زندگی غافلگیری‌ست!
زندگی خط و خطوط گوشه‌ی چشم پدر...
زندگی بوی تن مادرهاست!
زندگی نیست به جز یک چتر خیس و یک بینی سرخ!
زندگی نیست به جز این لحظه! به جز این قلم خسته‌ی رنجور!
زندگی نیست به جز آن چه تو را خنداند!
زندگی نیست این ضربان ریتمیک قلب!
زندگی نیست این نبض دست!
زندگی در تن نه! در چشم باید جاری باشد.
 
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 16 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #12
قشنگ یعنی چه؟
قشنگ دست نوازش باران روی صورت شیشه است.
قشنگ گریه‌ی آسمان برای خندیدن گل است.
پس قشنگی ها کو؟
ما با هم چه کردیم اینجا؟
دنیا کو؟
آدمیان کو؟ عشق کجاست؟ پیدا نیست!
باور چه؟ آن هم نیست؟
ما چرا هستیم؟ جسم خالی به چه کار می‌آید؟!
انسانیت کو؟
زندگی یعنی چه؟
زندگی لبخند است! یک تشکر از ته دل زندگی‌ست! یک اشک ذوق زندگی‌ست!
زندگی باید کرد، زیبایی باید ساخت! من دلم تنگ شده برای قشنگی‌های دنیا میفهمی؟
چیزی به رفتن‌ها نمانده؛ بودن‌ها چه دردی را دوا کردند؟!
به یک شادی از ته دل نیازمندیم؛ میفهمی؟!
زندگی بغض شده؛ اشک شده ، باریده!
زندگی درد شده؛ جیغ شده، پیچیده!
زندگی ظلمت است اینجا؟ چقدر تابیده! چه بد تابیده! چشم را میزند این ظلمت بی اندازه!
زندگی ما هستیم! همین ماهایی که نباید من و تو بشوند؛ میفهمی؟!
 
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 16 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #14
گذر کردم کمی پیش، از خیابان
خیابانِ پر از بغض و نالان
خیابانی که خیس است از باران.
بگفتش با من این سخن که ای دوست
اینجا پر است از باران چشمان
بگفتمش چه می‌گویی خیابان؟!
بگفتش من دلم خون است اینجا
پر از چشمان پر خون است اینجا
پر از بغض‌های نشکسته‌است اینجا
بگفتمش با من بگو راز دل
در این گرداب تاریکیِ سنگ‌دل
بگفتش رازی نیست؛
دلم بغض دارد امشب
سودای گریه در سر دارد امشب
بگفتش صحنه‌ها دیدم.
دلم خونین، شد امشب
بگفتش دردها دیدم.
تنم بی‌جان، شد امشب.
بگفتم ای خیابان! تو چه دیدی؟
چه دیدی که به بی جانی رسیدی؟
بگفتش عاشقی دیدم پر از بغض؛
تنش بی‌جان و روحش لبریز از حزن.
ز دردش که پناه آورد به جانم؛
حرفش شنفتم و خواستم نمانم!
خواستم نمانم تا نبینم عشق این است؛
یعنی نبینم عشق، نارویی چنین است.
بگفتش آن جوان که ای خیابان!
معشوق رفت و درد آمد در این جان.
بگفتش احساسم دیوانه‌ام کرد.
به آغوش تو امشب آواره‌ام کرد.
بگفتش آن جوان که عشق درد است.
پاییزِ امسال بی اندازه سرد است.
بگفتش احساسی که وادار به شبگردی‌ام کرد؛
گریه شد در دل تو ای خیابان.
نظر کردم به چشمان خیابان.
پر از اشک بود؛ گریه‌ می‌کرد از عمق جان.
بگفتم ای خیابان عشق این‌چنین است؛
پر از زخم‌های جزئی و عمیق است.
بگفتمش عاشق بودم زمانی؛
میگفتمش که میمیرم نمانی.
رفتش... زنده‌ام اما زنده بودن؛
همیشه نیست زندگانی.
خیابان می‌گریست و من هم گریستم.
به ناگاه در جایم که جستم.
نظر کردم به حوالی‌ جهانم.
پر از تاریکی بود دیدگانم.
بفهمیدم که خوابی بود پر از غم.
پر از حقیقت‌های این‌چنین تلخ و جهنم.
بفهمیدم که عشق، دردی بی درمان است.
بفهمیدم چاره‌ی عاشق،یک شب و خیابان است.
بفهمیدم که در گرداب خواب‌ها...
حقیقت‌ها نهفته است آنجا.
بفهمیدم خیابان، همدم عاشقان است.
عشق وابسته‌ی گذر زمان است.
بفهمیدم که عشق گرم و سرد دارد.
اینهمه نامردی به خدا که درد دارد.
راهی گشتم من آن شب به خیابان؛
زخمم باز شد و تنم دردمند از آن.
بگفتم راز دل من با خیابان؛
بگفتم عاشقم هنوز، امان!
سزای عاشقان چیست ای خیابان؟
بگفتش ای عاشق! این گرداب خواب نیست؛
سزای عاشقان باشد فراق در جهان.
بگفتش ای عاشق برو،
قلبت را بردار و برو.
اینجا دنیای پوشالی‌ست، خواب‌هایش گردابی خالی‌ست.
عشق اینجا هیچ نمی‌ارزد؛ احساسی نیست، اینجا پر از خالی‌ست!
پر از آدم‌های خالی!
 
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 15 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #15
تا به خود آمدش این دل؛ عاشق شده بود.
کار هم ز کار گذشت!
تا به خود آمدش این من، من نبود ما شده بود.
گفتمش چه میکنی با درد عشق؟
گفت دردی‌ست بسی لذت بخش! با دل و جان می‌چشمش!
فهمیدم که عاشقی دیوانگی‌ست.
فهمیدم مجنون حالش در اوج درد، بسی خوب بود.
و فرهاد؛ تلخ‌ترین دردش، شیرین بود!
تا چشم کار می‌کند؛ عاشقانی هستند که پاییز زده عمرشان را.
ما با هم چه کردیم؟!
ما با عشق چه کردیم و عشق با ما چه کرد؟!
 
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 15 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #16
صحنه‌ی جرم شده این دنیا.
عاشق اینجا؛ متهم ردیف اول است‌.
آه بکشم یا هنوز زود است؟!
من دلم تاب ندارد که ببینم چه ها که اینجا نیست نمی‌شود.
دلم تاب نبودن بعضی چیزها را نمی‌آورد.
مثلا تاب ندارد که ببیند خنده‌ روی لب ها نیست.
اشکی که در چشم همه است؛ اشک شوق نیست.
بغضی که در گلوی همه است؛ بغض وصال نیست.
من دلم تاب ندارد که ببیند همه می گریانند و کسی نیست اشکی پاک کند.
خب دلم طاقت ندارد که ببیند همه رفتنی شده‌اند و سنگ صبوری نمی‌ماند.
من دلم طاقت ندارد که ببیند عشق اینجا هیچ نمی‌ارزد.
دردناک است؛ قلب من ضعیف است یا این دردها زیادی بزرگ؟!
نمیدانم! فقط میدانم من دلم تاب ندارد که ببیند همه اینجا پر از درد شده اند.
 
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 15 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #17
پس کجایی سهراب؟!
باز هم آمده ام با تو بگویم درد دل!
پس کجایی سهراب؟! قایقت جایی نداشت؟!
تو به آمار زمین مشکوک بودی؛
بگذار بگویم که من به هوای زمین مشکوکم.
اگر اینجا می شود نفس کشید؛ پس چرا حس خفگی داریم؟
ترسناک شده! اینجا هوایش پر از حس عذاب است، چه کسی میفهمد؟!
اینجا همه‌ی آب‌هایش سراب است، چه کسی میفهمد؟!
من به قلب‌های زمین مشکوکم.
نکند سنگ باشند؟! هی میزنند بر در و دیوار دلم، درد دارد.
ترک چینی نازک دلم، درد دارد.
من به چشم‌های زمین هم مشکوکم؛
پس چرا کسی درد این "ما"ی گسسته را نمیفهمد؟! نمی‌بینند؟!
من به هوای زمین مشکوکم.
نفسم تنگ شده؛ سینه‌ام درد دارد، شاید هم قلبم دارد می‌سوزد.

(با لحن شعر خوانده نشود!)
 
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 15 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #18
در دل من چیزیست، شبیه یک کوه غم!
مثل یاد آن عشق کهن که یادش هست و خودش نه!
در دل من بغضی‌ست،
بغضی از ناگفته‌ها، بغضی‌ از نشنیده‌ها!
در دل من کنجی‌ست، پر از تنهایی‌های دنج!
در دل من دردی‌ست، حاصل از آن آمده‌ی رفتنی!
چه کسی میدا‌ند که در این دل جوی غم‌ها جاریست؟
چه کسی می‌داند که در اینجا جمع‌ها تنهایند؟!
 
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 15 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #19
زندگی درد قشنگی‌ست که گرفتارش شدیم.
زندگی نیست به جز بارش نم نم باران وداد.
زندگی نیست به جز آرمیدن در آغوش خاک.
زندگی راهی بسی دور و دراز است.
زندگی شهر خدا...
زندگی خیابان ایمان...
کوچه‌ی عشق...
واحد وصال...
زندگی جان شیرین من و توست.
زندگی فرصت با هم بودن است.
کوه‌ها هم زنده‌اند!
زندگی باید کرد، با هم باید بود.
فرهاد باید شد، هر چند نرسید.
عشق تیری‎‌ست که به قلب هم بخورد،
دردش لذتی جاودان دارد.
عاشق باید بود!
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 3 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #20
بشنیدم که ز محبت، خارها گل می‌گردند.
این را شنیدم اما، شنیدن کی بود مانند دیدن؟
میدانی آن کس که عاشق می‌شود،
نخست باید دست از غرورش بکشد!
بعد از آن طبیب شود، طبیب باشد برای زخم‌هایی که روی دیوارهای سیمانی مغز و قلب حک می‌شوند.
من زخم‌های قلبم را بی‌رحمانه فراموش کرده‌ام؛ پای دیدگانی گرسنه به درد و اشک در میان بود و من تازه جراحت های غرورم را درمان کرده‌ام.
شکستنی دوباره نمیخواهم، من دردهایم را به دست باد داده‌ام، تا ببرد با خود هر آنچه چرکین می‌کند جراحت های روحم را!
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 2, کاربران: 0, مهمان‌ها: 2)

بالا پایین