. . .

متروکه داستان خستگی‌هایم | تیام.م

تالار داستان / داستان کوتاه
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. اجتماعی
نویسنده: تیام.م کابر انجمن رمانیک
عنوان: در پس فاصله‌ها
ژانر: اجتماعی

خلاصه:
همان ماجرای قدیمی گرگ و بره؛ همان داستان های کودکانه با چاشنی واقعیت.
وقتی قدم‌هایمان وجود جهان را لمس می‌کند، وقتی از دل خاک برمی‌خیزیم، دیگر تمام و کمالش با ماست!
دنیایی داریم پر از انسان، انسان‌هایی داریم با نفس‌های متفاوت؛ با گام‌های متفاوت!
برخی زیر خط فقر به اوج می‌رسند و برخی از عرش، به فرش می‌اُفتند.

زندگی‌ها، انسان‌ها، خانه‌ها و خانواده‌ها، باهم بسیار فرق دارند اما، همه‌چیز در این دنیا به‌هم ربط دارد!
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 7 users

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
869
پسندها
7,353
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
jvju_negar_.png

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن رمانیک را برای انتشار داستان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ داستان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.​

اگر سوالی دارید میتوانید بعد از خواندن قوانین زیر سوالتون رو مطرح کنید.
قوانین پرسش سوال‌ها

قبل از درخواست جلد، قوانین زیر را مطالعه کنید.
قوانین درخواست جلد

برای درخواست نقد در تاپیک زیر اعلام آمادگی کنید.
چگونگی درخواست منتقد برای داستان کوتاه

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.​

بعد از اتمام رصد، میتوانید درخواست ویراستار دهید.
درخواست ویراستار

جهت درخواست صوتی شدن آثار خود می‌‌توانید در تالار مربوطه، درخواست دهید.
درخواست صوتی شدن داستان

و پس از پایان یافتن داستان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.
تاپیک اعلام پایان داستان کوتاه

با تشکر​
 
  • لایک
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

.LUNA.

رمانیکی
رمانیکی
شناسه کاربر
1064
تاریخ ثبت‌نام
2021-10-16
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
9
پسندها
59
امتیازها
78

  • #2
دستان یخ‌زده‌اش را به‌هم میسابید و امیدوار بود کمی گرما به وجودش تزریق شود، بدنش تیک گرفته و در خود می‌لرزید. اشک پهنای صورت سفیدش را پوشانده بود و حالش را به‌هم میزد. از پنجره‌ی پرشیای نقره‌ای رنگ به بیرون خیره شد؛ درحالی که باد شال سفید رنگش را انداخته بود و موهای سیاه و اسیر شده‎اش را به بازی گرفته بود
به سمت ماشین می‌آمد و سرمای استرس را به جان او می‌انداخت.

همین‌که به در رسید، دخترک خودش را به گوشه‌ی صندلی قهوه‎ای رنگ ماشین رساند، زانوهای کوچکش را در شکم جمع کرد و صورت پر اشکش را، بر روی زانوهایش نهاد تا خودش را مخفی کند.
همانند موشی که از دست عقاب به سوراخی گریخته بود، در خود جمع شده بود.
در ماشین را با هول کشید و پلاستیک‌هارا به تندی بر روی صندلی عقب پرتاب کرد؛ بی نیم‌نگاهی به دخترک ترسیده‌اش!
سریعاً پشت رول قرار گرفت؛ دیوانه‌وار شروع به خندیدن کرد، برق ترسناکی در چشمان عسلی‎اش نهفته بود.
از آینه‎ به او خیره شد و با چشمکی دیوانه‎ کننده گفت:
- خب‌خب خانوم کوچولوی من، حالا دیگه منم و تو...برای همیشه!
سرش را به سرعت نور بالا آورد؛ در چشمان گشاد شده از ترسش قطره‌ها بودند که جوانه می‌زدند.
بی‌توجه به دخترک اشک ریزونش، پایش را روی پدال گاز فشار داد و با سرعتی بالا ماشین را کنترل می‌کرد. دستان سردش درهم گره خوردند و موش عروسکی خاکستری رنگش بود که در آغوشش جان می‌باخت! فوبیای سرعت داشت، اما زنی پشت رول نشسته بود که ته‌ته دیوانگی را در آورده بود! فقط می‌دانست نفسش تندتر و تندتر میشد و این کلمه بود که از بین لبان خشک و ترک خورده‌اش بیرون می‌آمد:
- خواهش می‌کنم مامان!
و چشمانش را به آرامی بست.
***
عروسک خاکستری رنگش را در دست می‌چرخاند و از جهات مختلف آن‌را زیر نظر می‌گرفت.
باصدای بلندی که اورا فرا می‌خواند نگاهش را از جسمی که در دستانش نهفته بود گرفت و به در اتاق خیره شد:
- هستی، هستی کجایی تو؟
باصدایی گرفته فریاد می‌زند:
- الان میام بابا.

آب دهنش را قورت می‌دهد و عروسک را روی تختش قدیمیِ کرم رنگش می‌گذارد.
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • قلب شکسته
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین