باارزش ترين علم
خودشناسى در پيشگاه حضرت حق از باارزش ترين علوم است. منفعت اين دانش براى انسان به گستردگى همه عالم هستى و هم به گستردگى عالم ابدى است.
براى اين كه انسان خودش را بشناسد و موقعيت خود را در اين عالم درك كند، چاره اى ندارد جز اين كه به منابع اصيلى كه واقعيات مربوط به او در آن منابع ثبت است مراجعه كند. در رأس اين منابع قرآن كريم است كه برخى از واقعيات اين كتاب، پيش از اين بيان شد. منبع اصيل ديگر اخبار و روايات است كه از قول پيغمبران خدا، رسول گرامى اسلام و ائمه طاهرين قدس سرهما در مهم ترين منابع خبرى ما نقل شده اند كه برخى از آن سخنان را نيز بيان كرديم.
انسان با توجه به آن مايه هاى عظيمى كه به دست اراده حضرت حق، در ساختمان وجود او به كار رفته اند، موجودى است كه در ميان موجودات عالم غيب و شهادت، موجود خاص و ممتازى است. سازنده اين موجود با اين مايه هاى عظيم ارزشى كه در آن قرار داده است، رضايت ندارد كه گوهر وجود او به دست شياطين بشكند و از قيمت حقيقى خود سقوط كند، و به موجودى تبديل شود كه در ترازوى ارزش الهى نتوان او را وزن كرد.
براى اين كه سرمايه هاى داده شده به انسان، به وسيله خودِ انسان به كار بيفتد و تبديل به منافعى ابدى شود، پروردگار بزرگ عالم او را به سوى برخى حالات و اعمال دعوت مى كند. اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد : همه اين اعمال و حالاتى كه انسان به آن ها دعوت شده است، پروردگار در آيات قرآن مجيد بيان كرده است.
صراط مستقيم
در سوره مباركه يونس خداوند آيه عجيبى درباره دعوت خود دارد كه مى فرمايد من شما را به چه چيزى دعوت مى كنم. نمونه اين آيه را در قرآن كريم كم داريم .
«وَ اللّه ُ يَدْعُوآا إِلَى دَارِ السَّلامِ وَ يَهْدِى مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَ طٍ مُّسْتَقِيمٍ »1 .مردم را به سراى سلامت و امنيت [ كه بهشتِ عنبر سرشت است ]دعوت مى كند و هر كه را بخواهد، به راهى راست هدايت مى كند .
خدا شما را به دار سلام و به صراط مستقيم دعوت مى كند. صراط مستقيم راهى است كه در دنيا براى انسان ترسيم كرده است و دار السلام نتيجه حركت انسان در اين صراط مستقيم است. صراط مستقيم چيست؟ امام صادق عليه السلام ترجمه اى از صراط مستقيم دارند كه بسيار عالى، حقيقت آن را بيان مى كند. اين ترجمه را حكيم متأله، فيلسوف بزرگ و محدث خبير، فيض كاشانى، در تفسير « صافى » نقل مى كند.
شخصى از حضرت مى پرسد كه به نظر شما «اهْدِنَا الصِّرَ طَ الْمُسْتَقِيمَ » يعنى چه؟ البته پاسخ هاى بسيارى درباره ترجمه صراط مستقيم داده شده است كه همه آنها در پاسخ حضرت صادق عليه السلام جمع است. توجه به صراط مستقيم و قرار داشتن در صراط مستقيم، به اندازه اى اهميت دارد كه پروردگار عزيز عالَم براى به كار افتادن سرمايه هايى كه از باب لطف و عشق و محبت، به انسان مرحمت فرموده است، بر بندگانش واجب كرده كه در شبانه روز، ده بار مسأله صراط مستقيم را تكرار كنند. البته گفتن صراط مستقيم و تكرار آن، از نظر پروردگار بزرگ عالم، به اين سادگى ها نيست كه من به صورت واجب، در هر 24 ساعت، ده مرتبه بگويم : «اهدنا الصراط المستقيم» و بعد هم سراغ كار دنيايى ام بروم. در آيه شريفه اى خطاب به حضرت موسى آمده است كه در همان لحظات آغاز نبوت ايشان است و خداوند به صورت امر واجب مى فرمايد :
«وَ أَقِمِ الصَّلَوةَ لِذِكْرِىآ »2 .و نماز را براى ياد من برپا دار .
نماز را برپا دار براى اين كه ياد من باشى. به تعبير فارسى تر، نماز بخوان كه از راه اين نماز، كرسى حكومت درون و برون تو، براى هميشه در اختيار من قرار بگيرد ؛ چون تو موجودى هستى كه از درون و برون خودت آگاهى ندارى. خيلى ها به دنبال اين هستند كه كرسى حكومت بر تو را اشغال كنند ؛ ولى هر كس حاكم بر تو شود، بود و نبود تو را از بين مى برد. اگر غير از خدا هم بر انسان حاكم شود، جز شيطان هيچ چيز ديگرى نيست. و غير خدا شيطان است.
البته وقتى مى گوييم : خدا، شؤون خدا شامل هر چيزى كه همراه پروردگار هست نيز مى شود. نبوت و رسالت شأنى از شأن اللّه است. امامت شأنى از شأن اللّه است. وحى شأنى از شأن اللّه است. وقتى مى گوييم خدا، انبيا هم با خدا هستند، امامان هم با خدا هستند، قرآن هم با خداست و واقعيات هم با خدا هستند. فقيه و عالم ربانى واجد شرايط، حكيم الهى و عارف بيدار، همگى از شؤون پروردگار هستند، اسماى حق هستند. غير خدا هم كه مى گوييم، يعنى غير از همه اينها و آن شيطان است.
حكومت شيطان
خداوند بسيار هشدار مى دهد كه مواظب باشيد حكومت وجودتان دست شيطان نيفتد. هرگز خداوند در قرآن مجيد قبول نكرده است حكومت شيطان را و عذر كسى را كه درون و برون خود را به دست شيطان بدهد. عجيب تر اين كه خود شيطان حاكم بر وجود انسان هم در روز قيامت در پيشگاه پروردگار، همه خرابى هاى انسان را به گردن نمى گيرد و خدا هم سخنش را پذيرفته است كه همه اين خرابى ها گردن تو نيست. 99% خرابى ها به گردن خودِ انسان است و يك درصد آن، به گردن دشمن است چون شيطان فقط وسوسه گرى مى كند لكن اين خود انسان است كه مهار خود را به دست شيطان مى سپارد و به دنبال او حركت مى كند.
قرآن مجيد، هر عامل جدا كننده انسان از خدا را شيطان ناميده است، هر كس كه باشد، ظاهرى باشد يا باطنى، شهرى باشد يا روستايى، با سواد باشد يا بى سواد، فقير باشد يا پولدار، حكومت باشد يا غير حكومت. هر عاملى كه در حاكميتش گوهر وجود و شخصيت وجود انسان را به نابودى مى كشد و او را به جايى مى برد كه امكان وزن كردن در ترازوى ارزشها را نداشته باشد، شيطان است.
عاقبت شيطان پرستان
در قرآن آيه بسيار عجيبى است :
«وَ قَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِىَ الاْءَمْرُ»3 .
وقتى كار از كار گذشته و ديگر تمام شده و راه برگشت و جبرانى نمانده، همه درهاى توبه و رحمت به روى شيطان پرست ها بسته شده، دنيا به پايان رسيده و قيامت اتفاق افتاده، دادگاه برپا شده و قرار است محاكمه آغاز شود، شيطان به حرف مى آيد. اين شيطان، دولت امريكا مى تواند باشد، انگليس مى تواند باشد، منافق داخلى مى تواند باشد، منافق خارجى مى تواند باشد، پدر بى دين هم مى تواند باشد، زن بى دين هم مى تواند باشد، بچه بى دين هم مى تواند باشد. اميرالمؤمنين مى فرمود : «الزُّبِيْرُ مِنّا»4 . يعنى زبير از ما مى باشد . همان مطلبى كه پيغمبر درباره سلمان مى فرمود ؛ ولى تا وقتى كه پسر زبير، در زندگى او دخالت نكرده بود. از وقتى كه اين پسر بى تربيت و بى ادب و شيطان صفت، حاكم بر پدرش شد، ديگر «الزُّبِيْرُ مِنَ الشَّيطان» شد.
فرقى نمى كند كه اين شيطان، چه كسى باشد. شيطان آن عاملى است كه مرا از پروردگار جدا كرد، آن عاملى است كه نگذاشت گوهرم را با دعوت خدا پرداخت كنم و به آن شكل بدهم، شكل رضايت خدا را به آن بدهم، شكل بهشت را به آن بدهم، شكل نبوت را به آن بدهم، شكل امامت را به آن بدهم. اجازه نداد من هم چون ابراهيم و اسماعيل شوم، و چون يوسف عزيز مصر وجود خويش گردم. كلنگ برداشت و به جان ساختمان الهى من افتاد و هر جا را دلش خواست، خراب كرد. من هم راه را به او نشان دادم. اگر من مبارزه كرده بودم، لطمه نمى خوردم. من راه را به او نشان دادم و به جايى رسيدم كه از خراب شدن خودم هم لذت مى بردم. هزار دفعه به من گفتند كه وجود تو در حال خراب شدن است، از اين مسير راه نرو! گفتم : دوست دارم بروم و لذت هم مى برم به كسى مربوط نيست.
اكنون كه كار تمام شده است، با چهره اى زشت و كريه وارد محشر شده است و از همه وجود او فقط خرده هايى استخوان و گوشت و پوست باقى مانده است كه به درد سوزاندن مى خورد. بدن را قبر براى عقل و فطرت و وجدان و روح و آن رابطه هاى الهى كرد، آنها را خفه كرد و همه آن واقعيات را ضايع كرد. بعد شيطان اين سخنان را به مريدانش، به بندگانش، به برده هايش، به كسانى كه حرف او را خوب گوش دادند و لذت هم بردند، مى زند : «إِنَّ اللّه َ وَ عَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ»5 . اين سخن شيطان در قيامت است به مردمى كه دنباله رو او بودند. به ايشان مى گويد: پروردگار بزرگ عالم، خداى دروغ گويى نبود، علتى نداشت كه دروغ بگويد. هر وعده اى كه خدا در دنيا به شما داد، «وَعْدَ الْحَقِّ» بود. هر وعده اى كه داد، وعده رضايت بود. وعده بهشت، وعده رشد، وعده كمال، وعده رسيدن به مقام قرب، وعده رسيدن به مقام لقا و وعده رسيدن به مقام وصل بود. اگر وعده پيروزى داد، همه وعده ها درست بودند. «وَ وَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ». اما من هر چه وعده به شما دادم، وعده قلابى و دروغ بود. گفتم : از اين جاده بيا، به هر چه لذت است مى رسى، وضع تو خوب مى شود و كار و كاسبى تو بالا مى گيرد. مى گفتم: سعادت در اين جاده است، سعادت در رفاقت با اين گروه است كه از خدا بى خبرند : «وَ مَا كَانَ لِىَ عَلَيْكُم مِّن سُلْطَانٍ»6 . شيطان به آنها مى گويد من زورم به شما كه نمى رسيد، فقط مى توانستم به شما وعده بدهم. پروردگار بزرگ عالم چنان قدرتى به من نداده بود كه سر شما را به سنگ بكوبم. يا با تيشه، شما را ريشه كن كنم. من سلطنتى بر شما نداشتم. فقط مى توانستم با شما رابطه برقرار كنم و شما را دعوت كنم : «إِلاَّآ أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِى».
من فقط مى توانستم بگويم : بيا، شما هم جواب مرا داديد و گفتيد مى آييم. خدا هم شما را دعوت كرده بود : «وَ اللّه ُ يَدْعُوآا إِلَى دَارِ السَّلامِ وَ يَهْدِى مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَ طٍ مُّسْتَقِيمٍ »7 . مى خواستيد برويد : «فَلاَ تَلُومُونِى».
انسانِ مختار
پروردگار مى گويد : در صحنه محشر، شياطين به بندگان خود مى گويند حق اين كه ما را سرزنش كنيد، نداريد. هيچ كدام از شما نمى توانيد به ما بگوييد : اى مخالف خدا! اى ملعون پست! اى رجيم! اى خائن! اى جانى! اى جنايتكار! چرا مرا به جهنم دچار كردى؟ چرا مرا بدبخت كردى؟ چرا مرا بيچاره كردى؟
مرا ملامت نكنيد: «وَلُومُوآا أَنفُسَكُم» هر چه مى خواهيد فقط خودتان را سرزنش كنيد. براى خودتان آه بكشيد. براى خودتان داد بزنيد : «مَّا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ». من امروز كمترين قدرتى براى اين كه به فرياد شما برسم، ندارم ؛ چون خود من هم گرفتارم. «وَ مَا أَنتُم بِمُصْرِخِىَّ» شما هم نمى توانيد مرا نجات دهيد. «إِنِّى كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِ» : من بيزار هستم و كافرم به همه برنامه هاى بد شما. «مِن قَبْلُ» از قبل هم اصلاً با شما خوب نبودم و شما را نمى پسنديدم. آن موقع هم ما شما را مردمى پست، زبون، ضعيف، برده، بدبخت و بيچاره حساب مى كرديم. «إِنِّى كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِ مِن قَبْلُ». اين جمله، ديگر بسيار دردناك است كه شيطان در روز محشر فرياد مى زند :
«إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ »8 ؛ يعنى هر كس از حدود خدا ت×جـ×ـا×و×ز× كرده است، آماده عذاب دردناك خدا باشد.
تأثير نماز
خداوند به موسى بن عمران مى فرمايد :
«وَ أَقِمِ الصَّلَوةَ لِذِكْرِى »9 . نماز را به ياد من برپا دار . نماز براى اين است كه حاكميت من بر تو استقرار پيدا كند.
«إِنَّ الصَّلَوةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنكَرِ»10 .يقيناً نماز از كارهاى زشت و كارهاى ناپسند، باز مى دارد .
خودِ نماز ذكر است. براى چه ما را مأمور به ذكر كرده اند. در ذكرگويى همه وجود بايد شركت كند. ذكر واقعى، ذكرى است كه همه هستى در آن شركت كند. وقتى مى گويم : «لا إله إلاّ اللّه »، «اللّه اكبر»، «لا شريك له»، «لا حول ولا قوة إلاّ باللّه »، همه هستى من بايد در اين ذكر شركت كند. «لا إله إلاّ اللّه » يعنى هر چه حرام است، به دور از من و هر چه واقعيت است، براى من مى باشد. آن قدر هم بايد اين ذكر را با زبان تكرار كنم تا آخر عمر كه قلب و روحم در اين حقيقت غرق شود و نَفْس شناگر در اين حقيقت شود.
خودشناسى در پيشگاه حضرت حق از باارزش ترين علوم است. منفعت اين دانش براى انسان به گستردگى همه عالم هستى و هم به گستردگى عالم ابدى است.
براى اين كه انسان خودش را بشناسد و موقعيت خود را در اين عالم درك كند، چاره اى ندارد جز اين كه به منابع اصيلى كه واقعيات مربوط به او در آن منابع ثبت است مراجعه كند. در رأس اين منابع قرآن كريم است كه برخى از واقعيات اين كتاب، پيش از اين بيان شد. منبع اصيل ديگر اخبار و روايات است كه از قول پيغمبران خدا، رسول گرامى اسلام و ائمه طاهرين قدس سرهما در مهم ترين منابع خبرى ما نقل شده اند كه برخى از آن سخنان را نيز بيان كرديم.
انسان با توجه به آن مايه هاى عظيمى كه به دست اراده حضرت حق، در ساختمان وجود او به كار رفته اند، موجودى است كه در ميان موجودات عالم غيب و شهادت، موجود خاص و ممتازى است. سازنده اين موجود با اين مايه هاى عظيم ارزشى كه در آن قرار داده است، رضايت ندارد كه گوهر وجود او به دست شياطين بشكند و از قيمت حقيقى خود سقوط كند، و به موجودى تبديل شود كه در ترازوى ارزش الهى نتوان او را وزن كرد.
براى اين كه سرمايه هاى داده شده به انسان، به وسيله خودِ انسان به كار بيفتد و تبديل به منافعى ابدى شود، پروردگار بزرگ عالم او را به سوى برخى حالات و اعمال دعوت مى كند. اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد : همه اين اعمال و حالاتى كه انسان به آن ها دعوت شده است، پروردگار در آيات قرآن مجيد بيان كرده است.
صراط مستقيم
در سوره مباركه يونس خداوند آيه عجيبى درباره دعوت خود دارد كه مى فرمايد من شما را به چه چيزى دعوت مى كنم. نمونه اين آيه را در قرآن كريم كم داريم .
«وَ اللّه ُ يَدْعُوآا إِلَى دَارِ السَّلامِ وَ يَهْدِى مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَ طٍ مُّسْتَقِيمٍ »1 .مردم را به سراى سلامت و امنيت [ كه بهشتِ عنبر سرشت است ]دعوت مى كند و هر كه را بخواهد، به راهى راست هدايت مى كند .
خدا شما را به دار سلام و به صراط مستقيم دعوت مى كند. صراط مستقيم راهى است كه در دنيا براى انسان ترسيم كرده است و دار السلام نتيجه حركت انسان در اين صراط مستقيم است. صراط مستقيم چيست؟ امام صادق عليه السلام ترجمه اى از صراط مستقيم دارند كه بسيار عالى، حقيقت آن را بيان مى كند. اين ترجمه را حكيم متأله، فيلسوف بزرگ و محدث خبير، فيض كاشانى، در تفسير « صافى » نقل مى كند.
شخصى از حضرت مى پرسد كه به نظر شما «اهْدِنَا الصِّرَ طَ الْمُسْتَقِيمَ » يعنى چه؟ البته پاسخ هاى بسيارى درباره ترجمه صراط مستقيم داده شده است كه همه آنها در پاسخ حضرت صادق عليه السلام جمع است. توجه به صراط مستقيم و قرار داشتن در صراط مستقيم، به اندازه اى اهميت دارد كه پروردگار عزيز عالَم براى به كار افتادن سرمايه هايى كه از باب لطف و عشق و محبت، به انسان مرحمت فرموده است، بر بندگانش واجب كرده كه در شبانه روز، ده بار مسأله صراط مستقيم را تكرار كنند. البته گفتن صراط مستقيم و تكرار آن، از نظر پروردگار بزرگ عالم، به اين سادگى ها نيست كه من به صورت واجب، در هر 24 ساعت، ده مرتبه بگويم : «اهدنا الصراط المستقيم» و بعد هم سراغ كار دنيايى ام بروم. در آيه شريفه اى خطاب به حضرت موسى آمده است كه در همان لحظات آغاز نبوت ايشان است و خداوند به صورت امر واجب مى فرمايد :
«وَ أَقِمِ الصَّلَوةَ لِذِكْرِىآ »2 .و نماز را براى ياد من برپا دار .
نماز را برپا دار براى اين كه ياد من باشى. به تعبير فارسى تر، نماز بخوان كه از راه اين نماز، كرسى حكومت درون و برون تو، براى هميشه در اختيار من قرار بگيرد ؛ چون تو موجودى هستى كه از درون و برون خودت آگاهى ندارى. خيلى ها به دنبال اين هستند كه كرسى حكومت بر تو را اشغال كنند ؛ ولى هر كس حاكم بر تو شود، بود و نبود تو را از بين مى برد. اگر غير از خدا هم بر انسان حاكم شود، جز شيطان هيچ چيز ديگرى نيست. و غير خدا شيطان است.
البته وقتى مى گوييم : خدا، شؤون خدا شامل هر چيزى كه همراه پروردگار هست نيز مى شود. نبوت و رسالت شأنى از شأن اللّه است. امامت شأنى از شأن اللّه است. وحى شأنى از شأن اللّه است. وقتى مى گوييم خدا، انبيا هم با خدا هستند، امامان هم با خدا هستند، قرآن هم با خداست و واقعيات هم با خدا هستند. فقيه و عالم ربانى واجد شرايط، حكيم الهى و عارف بيدار، همگى از شؤون پروردگار هستند، اسماى حق هستند. غير خدا هم كه مى گوييم، يعنى غير از همه اينها و آن شيطان است.
حكومت شيطان
خداوند بسيار هشدار مى دهد كه مواظب باشيد حكومت وجودتان دست شيطان نيفتد. هرگز خداوند در قرآن مجيد قبول نكرده است حكومت شيطان را و عذر كسى را كه درون و برون خود را به دست شيطان بدهد. عجيب تر اين كه خود شيطان حاكم بر وجود انسان هم در روز قيامت در پيشگاه پروردگار، همه خرابى هاى انسان را به گردن نمى گيرد و خدا هم سخنش را پذيرفته است كه همه اين خرابى ها گردن تو نيست. 99% خرابى ها به گردن خودِ انسان است و يك درصد آن، به گردن دشمن است چون شيطان فقط وسوسه گرى مى كند لكن اين خود انسان است كه مهار خود را به دست شيطان مى سپارد و به دنبال او حركت مى كند.
قرآن مجيد، هر عامل جدا كننده انسان از خدا را شيطان ناميده است، هر كس كه باشد، ظاهرى باشد يا باطنى، شهرى باشد يا روستايى، با سواد باشد يا بى سواد، فقير باشد يا پولدار، حكومت باشد يا غير حكومت. هر عاملى كه در حاكميتش گوهر وجود و شخصيت وجود انسان را به نابودى مى كشد و او را به جايى مى برد كه امكان وزن كردن در ترازوى ارزشها را نداشته باشد، شيطان است.
عاقبت شيطان پرستان
در قرآن آيه بسيار عجيبى است :
«وَ قَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِىَ الاْءَمْرُ»3 .
وقتى كار از كار گذشته و ديگر تمام شده و راه برگشت و جبرانى نمانده، همه درهاى توبه و رحمت به روى شيطان پرست ها بسته شده، دنيا به پايان رسيده و قيامت اتفاق افتاده، دادگاه برپا شده و قرار است محاكمه آغاز شود، شيطان به حرف مى آيد. اين شيطان، دولت امريكا مى تواند باشد، انگليس مى تواند باشد، منافق داخلى مى تواند باشد، منافق خارجى مى تواند باشد، پدر بى دين هم مى تواند باشد، زن بى دين هم مى تواند باشد، بچه بى دين هم مى تواند باشد. اميرالمؤمنين مى فرمود : «الزُّبِيْرُ مِنّا»4 . يعنى زبير از ما مى باشد . همان مطلبى كه پيغمبر درباره سلمان مى فرمود ؛ ولى تا وقتى كه پسر زبير، در زندگى او دخالت نكرده بود. از وقتى كه اين پسر بى تربيت و بى ادب و شيطان صفت، حاكم بر پدرش شد، ديگر «الزُّبِيْرُ مِنَ الشَّيطان» شد.
فرقى نمى كند كه اين شيطان، چه كسى باشد. شيطان آن عاملى است كه مرا از پروردگار جدا كرد، آن عاملى است كه نگذاشت گوهرم را با دعوت خدا پرداخت كنم و به آن شكل بدهم، شكل رضايت خدا را به آن بدهم، شكل بهشت را به آن بدهم، شكل نبوت را به آن بدهم، شكل امامت را به آن بدهم. اجازه نداد من هم چون ابراهيم و اسماعيل شوم، و چون يوسف عزيز مصر وجود خويش گردم. كلنگ برداشت و به جان ساختمان الهى من افتاد و هر جا را دلش خواست، خراب كرد. من هم راه را به او نشان دادم. اگر من مبارزه كرده بودم، لطمه نمى خوردم. من راه را به او نشان دادم و به جايى رسيدم كه از خراب شدن خودم هم لذت مى بردم. هزار دفعه به من گفتند كه وجود تو در حال خراب شدن است، از اين مسير راه نرو! گفتم : دوست دارم بروم و لذت هم مى برم به كسى مربوط نيست.
اكنون كه كار تمام شده است، با چهره اى زشت و كريه وارد محشر شده است و از همه وجود او فقط خرده هايى استخوان و گوشت و پوست باقى مانده است كه به درد سوزاندن مى خورد. بدن را قبر براى عقل و فطرت و وجدان و روح و آن رابطه هاى الهى كرد، آنها را خفه كرد و همه آن واقعيات را ضايع كرد. بعد شيطان اين سخنان را به مريدانش، به بندگانش، به برده هايش، به كسانى كه حرف او را خوب گوش دادند و لذت هم بردند، مى زند : «إِنَّ اللّه َ وَ عَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ»5 . اين سخن شيطان در قيامت است به مردمى كه دنباله رو او بودند. به ايشان مى گويد: پروردگار بزرگ عالم، خداى دروغ گويى نبود، علتى نداشت كه دروغ بگويد. هر وعده اى كه خدا در دنيا به شما داد، «وَعْدَ الْحَقِّ» بود. هر وعده اى كه داد، وعده رضايت بود. وعده بهشت، وعده رشد، وعده كمال، وعده رسيدن به مقام قرب، وعده رسيدن به مقام لقا و وعده رسيدن به مقام وصل بود. اگر وعده پيروزى داد، همه وعده ها درست بودند. «وَ وَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ». اما من هر چه وعده به شما دادم، وعده قلابى و دروغ بود. گفتم : از اين جاده بيا، به هر چه لذت است مى رسى، وضع تو خوب مى شود و كار و كاسبى تو بالا مى گيرد. مى گفتم: سعادت در اين جاده است، سعادت در رفاقت با اين گروه است كه از خدا بى خبرند : «وَ مَا كَانَ لِىَ عَلَيْكُم مِّن سُلْطَانٍ»6 . شيطان به آنها مى گويد من زورم به شما كه نمى رسيد، فقط مى توانستم به شما وعده بدهم. پروردگار بزرگ عالم چنان قدرتى به من نداده بود كه سر شما را به سنگ بكوبم. يا با تيشه، شما را ريشه كن كنم. من سلطنتى بر شما نداشتم. فقط مى توانستم با شما رابطه برقرار كنم و شما را دعوت كنم : «إِلاَّآ أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِى».
من فقط مى توانستم بگويم : بيا، شما هم جواب مرا داديد و گفتيد مى آييم. خدا هم شما را دعوت كرده بود : «وَ اللّه ُ يَدْعُوآا إِلَى دَارِ السَّلامِ وَ يَهْدِى مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَ طٍ مُّسْتَقِيمٍ »7 . مى خواستيد برويد : «فَلاَ تَلُومُونِى».
انسانِ مختار
پروردگار مى گويد : در صحنه محشر، شياطين به بندگان خود مى گويند حق اين كه ما را سرزنش كنيد، نداريد. هيچ كدام از شما نمى توانيد به ما بگوييد : اى مخالف خدا! اى ملعون پست! اى رجيم! اى خائن! اى جانى! اى جنايتكار! چرا مرا به جهنم دچار كردى؟ چرا مرا بدبخت كردى؟ چرا مرا بيچاره كردى؟
مرا ملامت نكنيد: «وَلُومُوآا أَنفُسَكُم» هر چه مى خواهيد فقط خودتان را سرزنش كنيد. براى خودتان آه بكشيد. براى خودتان داد بزنيد : «مَّا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ». من امروز كمترين قدرتى براى اين كه به فرياد شما برسم، ندارم ؛ چون خود من هم گرفتارم. «وَ مَا أَنتُم بِمُصْرِخِىَّ» شما هم نمى توانيد مرا نجات دهيد. «إِنِّى كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِ» : من بيزار هستم و كافرم به همه برنامه هاى بد شما. «مِن قَبْلُ» از قبل هم اصلاً با شما خوب نبودم و شما را نمى پسنديدم. آن موقع هم ما شما را مردمى پست، زبون، ضعيف، برده، بدبخت و بيچاره حساب مى كرديم. «إِنِّى كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِ مِن قَبْلُ». اين جمله، ديگر بسيار دردناك است كه شيطان در روز محشر فرياد مى زند :
«إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ »8 ؛ يعنى هر كس از حدود خدا ت×جـ×ـا×و×ز× كرده است، آماده عذاب دردناك خدا باشد.
تأثير نماز
خداوند به موسى بن عمران مى فرمايد :
«وَ أَقِمِ الصَّلَوةَ لِذِكْرِى »9 . نماز را به ياد من برپا دار . نماز براى اين است كه حاكميت من بر تو استقرار پيدا كند.
«إِنَّ الصَّلَوةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنكَرِ»10 .يقيناً نماز از كارهاى زشت و كارهاى ناپسند، باز مى دارد .
خودِ نماز ذكر است. براى چه ما را مأمور به ذكر كرده اند. در ذكرگويى همه وجود بايد شركت كند. ذكر واقعى، ذكرى است كه همه هستى در آن شركت كند. وقتى مى گويم : «لا إله إلاّ اللّه »، «اللّه اكبر»، «لا شريك له»، «لا حول ولا قوة إلاّ باللّه »، همه هستى من بايد در اين ذكر شركت كند. «لا إله إلاّ اللّه » يعنى هر چه حرام است، به دور از من و هر چه واقعيت است، براى من مى باشد. آن قدر هم بايد اين ذكر را با زبان تكرار كنم تا آخر عمر كه قلب و روحم در اين حقيقت غرق شود و نَفْس شناگر در اين حقيقت شود.
نام موضوع : خودشناسی - جلسه سوم | سخنرانی های استاد انصاریان
دسته : متفرقه مذهبی