توجه خداوند به زمين
در بخشى از سوره مباركه يس كه از مهم ترين سوره هاى كتاب خدا است و پيامبر اسلام آن را قلب قرآن ناميده اند و حاوى قسمت بزرگى از مسائل الهى، انسانى، دنيايى و آخرتى است ـ درباره عنايت خداوند به زمين، اين گونه مى خوانيم :
«و الاْءَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا»1 .
خدا مى فرمايد : زمين مُرده با دم من و با نسيمى كه به او مى زنم، زنده مى شود. با زنده شدن زمين، آثار مهمى از آن بروز مى كند كه البته تعداد اين آثار مهم، هنوز براى دانش بشر روشن و معلوم نشده است. كره زمين و حيات آن از شگفتى هاى بسيار باعظمت عالم هستى و عالم خلقت است. در آيه يكى از سوره هاى قرآن، پروردگار عالم همه را به تماشاى مجموع آثارى كه از زمين ظهور مى كند، فرا مى خواند، آن هم از دو منبع خاك و آب و مى گويد: ببينيد از آميختن آب و خاك دو تا عنصرى كه شكل و رنگى ندارند، من چه منافعى و چه آثارى در اختيار شما قرار مى دهم!
دنياى علم، براى هر يك از آثارى كه از زمين بروز مى كند، كتاب جداگانه نوشته است، پرونده هاى بزرگى در مراكز مهم علمى، براى آثار زمين تشكيل داده اند و عمرها براى شناختن آثار زمين مصرف كرده اند. زمين در دنياى علم، احترام و عظمت بسيار دارد. اين دم حياتبخش الهى وقتى به زمين مرده مى رسد، زمين زنده مى شود :
«وَ جَعَلْنَا فِيهَا جَنَّاتٍ مِّن نَّخِيلٍ»2 .
«و الاْءَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا»1 .
خدا مى فرمايد : زمين مُرده با دم من و با نسيمى كه به او مى زنم، زنده مى شود. با زنده شدن زمين، آثار مهمى از آن بروز مى كند كه البته تعداد اين آثار مهم، هنوز براى دانش بشر روشن و معلوم نشده است. كره زمين و حيات آن از شگفتى هاى بسيار باعظمت عالم هستى و عالم خلقت است. در آيه يكى از سوره هاى قرآن، پروردگار عالم همه را به تماشاى مجموع آثارى كه از زمين ظهور مى كند، فرا مى خواند، آن هم از دو منبع خاك و آب و مى گويد: ببينيد از آميختن آب و خاك دو تا عنصرى كه شكل و رنگى ندارند، من چه منافعى و چه آثارى در اختيار شما قرار مى دهم!
دنياى علم، براى هر يك از آثارى كه از زمين بروز مى كند، كتاب جداگانه نوشته است، پرونده هاى بزرگى در مراكز مهم علمى، براى آثار زمين تشكيل داده اند و عمرها براى شناختن آثار زمين مصرف كرده اند. زمين در دنياى علم، احترام و عظمت بسيار دارد. اين دم حياتبخش الهى وقتى به زمين مرده مى رسد، زمين زنده مى شود :
«وَ جَعَلْنَا فِيهَا جَنَّاتٍ مِّن نَّخِيلٍ»2 .
آثار زمين
باغ هاى مختلفى از خرما پس از زنده شدن زمين به وجود مى آيد. از آن جا كه در چند آيه نمى شود همه آثار زمين را توضيح داد، خداوند براى معرفى كردن خود و براى نشان دادن بسيارى از واقعيات، دورنمايى از مسائل را ذكر مى كند. اگر مى خواست همه آثار را بيان كند، بايد كتابى بزرگ به قطر خودِ كره زمين تشكيل مى شد ؛ چون بيان آثار هر عنصرى بايد همراه با همه اجزايش باشد. البته انسان ها از درك حقيقت همه اشيا عاجزند و كسى تاكنون نتوانسته است حقيقت يك عنصر را آن گونه كه هست، بيان كند. آن چه بيان شده است فقط درباره طول، عرض، عمق، حجم و صفات عناصر است، نه حقيقت آنها. البته اين گونه هم نيست كه انسان به كلى درباره حقيقت اشيا جاهل بماند. اگر انسان مسافرت روحى به عالم الهى بكند و قطره وجود او به درياى نامتناهى الهى بپيوندد، مى تواند حقيقت ها را ببيند ؛ اما اگر تنبلى كند و اين سفر را نداشته باشد، فقط مى تواند به تماشاى آثار و صفات و رنگها و طولها و عرض ها و حجم ها بنشيند.
بنابراين، انسان مى تواند حقيقت را به دست آورد. بعضى از اولياى خدا ثابت كرده اند و اين مطلب كه در فلسفه بيان شده و از جملات ريشه اى دانش فلسفه است ذاتى لايتغير است، درست نيست و مى توان حدود ذاتى را شكست و از چهارچوب آن درآمد. جبرئيل امين، از ادامه سفر با پيامبر باز ماند. پيغمبر به او فرمود : چرا نمى آيى؟ او گفت : اگر به اندازه بال مگسى حركت كنم، همه هستى ام به باد مى رود، طاقت ما تا اين جا تمام است.
«ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى »3 .سپس نزديك رفت و نزديك تر شد. پس [ فاصله اش با پيامبر ] به اندازه فاصله دو كمان گشت يا نزديك تر.
ما نمى دانيم اين نزديك شدن يعنى چه و انسان تا كجا پيش رفته است. انسانى كه روزگارى بر او گذشت و پروردگار مى گويد :
«لَمْ يَكُن شَيْئاً مَّذْكُوراً »4 .آيا بر انسان زمانى از روزگار گذشت كه چيزى در خور ذكر نبود ؟
يعنى انسان ارزش ذكر را نداشت كه ما سخن از او را پيش بياوريم ؛ اما وقتى حرف او را پيش آورد، كامل و جامع آن را مطرح نمود.
بنابراين، انسان مى تواند حقيقت را به دست آورد. بعضى از اولياى خدا ثابت كرده اند و اين مطلب كه در فلسفه بيان شده و از جملات ريشه اى دانش فلسفه است ذاتى لايتغير است، درست نيست و مى توان حدود ذاتى را شكست و از چهارچوب آن درآمد. جبرئيل امين، از ادامه سفر با پيامبر باز ماند. پيغمبر به او فرمود : چرا نمى آيى؟ او گفت : اگر به اندازه بال مگسى حركت كنم، همه هستى ام به باد مى رود، طاقت ما تا اين جا تمام است.
«ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى »3 .سپس نزديك رفت و نزديك تر شد. پس [ فاصله اش با پيامبر ] به اندازه فاصله دو كمان گشت يا نزديك تر.
ما نمى دانيم اين نزديك شدن يعنى چه و انسان تا كجا پيش رفته است. انسانى كه روزگارى بر او گذشت و پروردگار مى گويد :
«لَمْ يَكُن شَيْئاً مَّذْكُوراً »4 .آيا بر انسان زمانى از روزگار گذشت كه چيزى در خور ذكر نبود ؟
يعنى انسان ارزش ذكر را نداشت كه ما سخن از او را پيش بياوريم ؛ اما وقتى حرف او را پيش آورد، كامل و جامع آن را مطرح نمود.
انسان مطلع الفجر عالَم
انسان كلمة اللّه خاص است. بقيه موجودات عالَم، كلمه عام هستند. همه موجودات، كلمه رحمانيه هستند. انسان، هم كلمه رحمانيه است و هم كلمه رحيميه است . عرفاى بزرگ الهى مى گويند : جامع ترين تعبيرى كه در حق انسان مى توان گفت، اين است كه انسان «مطلع الفجر» همه واقعيات عالم است. محل طلوع همه حقايق است. بقيه، مشرق جزئى هستند و اين موجود، مشرق كلى است. قرآن مجيد وقتى كه از عالم علم الهى ظهور پيدا مى كند، از چه مشرقى طلوع مى كند؟ خودِ قرآن مجيد مى گويد :
«وَ الْقُرْءَانِ الْعَظِيمَ »5 .و قرآن بزرگ را به تو عطا كرديم .
«وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ »6 .و اگر بدانيد بى ترديد اين سوگندى بس بزرگ است .
«إِنَّهُ لَقُرْءَانٌ كَرِيمٌ * فِى كِتَابٍ مَّكْنُونٍ »7 .يقينا اين قرآن ، قرآنى است ارجمند و باارزش ؛ [ كه ] در كتابى مصون از هر گونه تحريف و دگرگونى [ به نام لوح محفوظ جاى دارد].
از كتاب هاى مكنون طلوع مى كند. كتاب مكنون در اين عالَم چيست؟ سينه وجود مقدس پيغمبر مى باشد. اين مطلع الفجر همه حقايق است. مايه مشرق و مطلع الفجر شدن، در وجود انسان هست. كسانى كه بى معلم، عالى ترين مطالب را در اين عالَم گفته اند، چگونه گفته اند؟ ابراهيم هر چه گفته است، بى معلم بشرى گفته است. اين همه عنايت از چيست؟ از مشرقى بودن و مطلع الفجر بودن او است. مردى كه خدا در قرآن مجيد مى فرمايد: در همه چهل سال عمرش از هنگامى كه متولد شد تا وقتى كه امين وحى، بر او نازل شد، نه چيزى خواند و نه چيزى نوشت و پروردگار مى فرمايد : بعد هم اجازه ندادم يك بار بنويسد :
«إِذاً لاَّرْتَابَ الْمُبْطِلُونَ »8 .
و پيش از اين [ قرآن ] ، تو هيچ نوشته اى را نمى خواندى و آن را با دست خود نمى نوشتى وگرنه باطل گرايان ياوه گو [ در وحى بودن و حقانيّت آن ] شك مى كردند.
نمى خواست چشمى ببيند كه او قلم به دست گرفته است ؛ يعنى بى قلم و بى معلم و بى قرائت، مطلع الفجر همه حقايق عالم شده است :
«سَلامٌ هِىَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ »9 .اين شب تا برآمدن سپيده دم [ سراسر ] سلام و رحمت است .
او مطلع الفجر است و هر خورشيدى از حقايق الهى، از وجود او طلوع كرده است.
«وَ الْقُرْءَانِ الْعَظِيمَ »5 .و قرآن بزرگ را به تو عطا كرديم .
«وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ »6 .و اگر بدانيد بى ترديد اين سوگندى بس بزرگ است .
«إِنَّهُ لَقُرْءَانٌ كَرِيمٌ * فِى كِتَابٍ مَّكْنُونٍ »7 .يقينا اين قرآن ، قرآنى است ارجمند و باارزش ؛ [ كه ] در كتابى مصون از هر گونه تحريف و دگرگونى [ به نام لوح محفوظ جاى دارد].
از كتاب هاى مكنون طلوع مى كند. كتاب مكنون در اين عالَم چيست؟ سينه وجود مقدس پيغمبر مى باشد. اين مطلع الفجر همه حقايق است. مايه مشرق و مطلع الفجر شدن، در وجود انسان هست. كسانى كه بى معلم، عالى ترين مطالب را در اين عالَم گفته اند، چگونه گفته اند؟ ابراهيم هر چه گفته است، بى معلم بشرى گفته است. اين همه عنايت از چيست؟ از مشرقى بودن و مطلع الفجر بودن او است. مردى كه خدا در قرآن مجيد مى فرمايد: در همه چهل سال عمرش از هنگامى كه متولد شد تا وقتى كه امين وحى، بر او نازل شد، نه چيزى خواند و نه چيزى نوشت و پروردگار مى فرمايد : بعد هم اجازه ندادم يك بار بنويسد :
«إِذاً لاَّرْتَابَ الْمُبْطِلُونَ »8 .
و پيش از اين [ قرآن ] ، تو هيچ نوشته اى را نمى خواندى و آن را با دست خود نمى نوشتى وگرنه باطل گرايان ياوه گو [ در وحى بودن و حقانيّت آن ] شك مى كردند.
نمى خواست چشمى ببيند كه او قلم به دست گرفته است ؛ يعنى بى قلم و بى معلم و بى قرائت، مطلع الفجر همه حقايق عالم شده است :
«سَلامٌ هِىَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ »9 .اين شب تا برآمدن سپيده دم [ سراسر ] سلام و رحمت است .
او مطلع الفجر است و هر خورشيدى از حقايق الهى، از وجود او طلوع كرده است.
نزول پيامبر
خداوند در سوره لقمان مى گويد : اگر درياها مركّب شوند و درخت ها قلم و همه نويسنده، كلمات خدا تمام نمى شود. خداوند درباره پيامبر عزيز اسلام، ماده «نزل» را به كار برده، مى گويد : او را نازل كردم و درباره ما مى گويد : شما را از خاك آفريدم ؛ يعنى شخصى كه شما مى بينيد اين نيست. او بى رنگِ بى رنگ در عالَم الهى، ظرف همه چيز بود. رنگ بشرى را كه به او زدم، به اين علت بود كه بيايد و دست شما را بگيرد. اگر هدايت شما در كار نبود، او را اين جا نمى فرستادم. اين جا ظرف پذيرش او نيست.
حقيقت پيامبر صلي الله عليه و آله
اين روايت را ملا صدراى شيرازى در تفسير آيه نور نقل مى كند و مى گويد : خداوند حقيقت پيغمبر را مستقيم از حقيقت خود او خلق كرد. و نكته مافوق درك بشر نيز همين جا است. از آيات قرآن و روايات و وضع بشر، دانسته مى شود كه بشر از مجموعه اى از عناصر مادى خلق مى شود كه بعد دم حياتى به او دميده مى شود :
«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَآ أَرَادَ شَيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ »10 .شأن او اين است كه چون پديد آمدن چيزى را اراده كند ، فقط به آن مى گويد : باش ، پس بى درنگ موجود مى شود .
با لحاظ زمان و تركيب مواد و عناصر، «وَ صَوَّرَه» : به او شكل داد. «و صَدَّرَهُ عَلى يَقِهُ» : در دست عنايت خود، پيغمبر را بالا دست همه عالَم نشاند. در دست عنايت خود، او را خلق نكرد و كنار بگذارد. در همان دست عنايت و فضاى رحمت خاصه، او را نگاه داشت، آن هم بالادست همه چيز. «يَبْقى ذلِكَ نُورٌ بَيْنَ يَدَى تَعالى مِائَةَ ألْفَ عامٍ». منظور از «مِائَةَ ألْفَ عامٍ» زمان مادى نيست. اين دست به معناى عنايت خاص است. «فَكانَ يُلاحِظُ فى كلّ يومٍ و لَيْلةٍ سَبْعينَ ألْفَ لحظةً و نَذَرَهُ» : پروردگار در شبانه روز عالَم الهى، هفتاد هزار بار به اين نور در دست رحمتش نظر عنايت مى كرد و در هر نظرى، عنايتش به او اضافه مى شد. «يَكْسُواْ فى نَظْرَة نُورا جَديدا و كَرامَةً جَديدةً» : هر مرتبه اى كه در آن صد هزار سال به پيامبر نظر كرد، نور و كرامت جديدى به او داده شد. پس از طى اين منازل، «خَلَقَ مِنْهُ المَوجودات كُلُّها» : همه هستى را از پرتو همان نور آفريد.
منظور اين است كه همه خلقت، غيب و شهودش را مديون وجود پيغمبر است. آن گاه خدا نكند كه اين انسان، در قيامت وارد شود و بگويد : از فلان شخص شاكى هستم. ببينيد چه مى شود.
«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَآ أَرَادَ شَيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ »10 .شأن او اين است كه چون پديد آمدن چيزى را اراده كند ، فقط به آن مى گويد : باش ، پس بى درنگ موجود مى شود .
با لحاظ زمان و تركيب مواد و عناصر، «وَ صَوَّرَه» : به او شكل داد. «و صَدَّرَهُ عَلى يَقِهُ» : در دست عنايت خود، پيغمبر را بالا دست همه عالَم نشاند. در دست عنايت خود، او را خلق نكرد و كنار بگذارد. در همان دست عنايت و فضاى رحمت خاصه، او را نگاه داشت، آن هم بالادست همه چيز. «يَبْقى ذلِكَ نُورٌ بَيْنَ يَدَى تَعالى مِائَةَ ألْفَ عامٍ». منظور از «مِائَةَ ألْفَ عامٍ» زمان مادى نيست. اين دست به معناى عنايت خاص است. «فَكانَ يُلاحِظُ فى كلّ يومٍ و لَيْلةٍ سَبْعينَ ألْفَ لحظةً و نَذَرَهُ» : پروردگار در شبانه روز عالَم الهى، هفتاد هزار بار به اين نور در دست رحمتش نظر عنايت مى كرد و در هر نظرى، عنايتش به او اضافه مى شد. «يَكْسُواْ فى نَظْرَة نُورا جَديدا و كَرامَةً جَديدةً» : هر مرتبه اى كه در آن صد هزار سال به پيامبر نظر كرد، نور و كرامت جديدى به او داده شد. پس از طى اين منازل، «خَلَقَ مِنْهُ المَوجودات كُلُّها» : همه هستى را از پرتو همان نور آفريد.
منظور اين است كه همه خلقت، غيب و شهودش را مديون وجود پيغمبر است. آن گاه خدا نكند كه اين انسان، در قيامت وارد شود و بگويد : از فلان شخص شاكى هستم. ببينيد چه مى شود.
رضايت ولى خدا
اميرالمؤمنين عليه السلام كه تربيت يافته دست پيامبر و قطعا داراى مقام پس از ايشان است، با دو يا سه نفر در جايى نشسته بودند. شخصى ظرف غذايى براى آنان آورد. يكى از آنان دست برد تا از غذا بردارد و بخورد. اميرالمؤمنين عليه السلام دست او را گرفت و فرمود : نخور، غذا مسموم است. او گفت : ما هر وقت با تو جايى رفتيم، يك چيزى را مسموم اعلام كردى. آن گاه لقمه اول را در دهان گذاشت و خورد. لحظاتى نگذاشت كه لرزش شديدى به او دست داد و از دنيا رفت. دوستانش جنازه او را به مسجد پيغمبر آوردند و از ايشان خواستند بر جنازه نماز بخوانند. پيامبر صلي الله عليه و آله علت مرگ او را پرسيدند. داستان را گفتند. حضرت فرمودند: بايد على را بياوريد تا ببينيم دل على از او رنجيده است يا نه. اگر رنجيده است، من نماز نمى خوانم. اميرالمؤمنين آمد. پيامبر فرمودند : على جان! جريان چيست؟ امام گفت من به او گفتم : غذا را نخور ؛ اما او خورد و به من هم پرخاش كردم. پيامبر فرمود : اكنون درباره او در چه حالى هستى؟ عرض كرد : از او راضى شدم. پيامبر فرمود : نماز مى خوانم سپس فرمود: اگر على از او راضى نمى شد، تا ابد درِ نجاتى به روى او باز نمى شد.
اكنون حساب كنيد كه اگر خود پيامبر از كسى دلگير شود، چه خواهد شد. پيامبرى كه 23 سال، خودش زحمت كشيده است. پس از ايشان هم سال ها اميرالمؤمنين و ديگر امامان زحمت كشيده اند و رنج برده اند. بعد هم علماى بزرگ
دين زحمت كشيده اند تا امروز دين به دست ما برسد. مخالفت با پيامبر، با قرآن، با ائمه و با ولى فقيه، بسيار سنگين است.
اكنون حساب كنيد كه اگر خود پيامبر از كسى دلگير شود، چه خواهد شد. پيامبرى كه 23 سال، خودش زحمت كشيده است. پس از ايشان هم سال ها اميرالمؤمنين و ديگر امامان زحمت كشيده اند و رنج برده اند. بعد هم علماى بزرگ
دين زحمت كشيده اند تا امروز دين به دست ما برسد. مخالفت با پيامبر، با قرآن، با ائمه و با ولى فقيه، بسيار سنگين است.
نام موضوع : خودشناسی - جلسه ششم | سخنرانی های استاد انصاریان
دسته : متفرقه مذهبی