شناخت خدا، مقدمه همه علوم
سخن درباره خودشناسى است. اين مطلب را انبياى گرام خدا در همه دوران عمرشان و آيات قرآن كريم و روايات بيان كرده اند ؛ زيرا انسان به هر واقعيت و هر عالَمى كه مى خواهد راه يابد از طريق خودش بايد راه پيدا كند. اگر انسان به خود برسد و خود را كاملاً بشناسد، موقعيت و شخصيت خود را درك كند، به واقعيات مى رسد، قبل از مرگش، سفر به عوالم الهى مى كند و پس از مرگ هم سود رسيدن به واقعيات و نتيجه رفتن به عوالم را به احسن وجه به او عنايت مى كنند.
«وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ »1 .و پاداششان را بر پايه بهترين عملى كه همواره انجام مى داده اند ، مى دهيم .
انسان كه متولد مى شود، به فرموده پيامبران و آيات قرآن و روايات، مركز انواع سرمايه هاى الهى و مايه ها و استعدادها است. با پيدا كردن معرفت به قواعد الهى مى تواند همه اين مايه ها و سرمايه ها و استعدادها را آن چنان منظم به كار گيرد كه صاحب يك ساختمان عظيم معنوى و الهى شود. وقتى صاحب اين ساختمان عظيم معنوى و الهى شد، نخستين خيرش نصيب خود او مى شود و بعد هم نصيب ديگران مى گردد .
روايتى را فيض كاشانى در « تفسير صافى »، از پيامبر اسلام نقل مى كند كه مى فرمايد :
« إنَّ أكْيَسَ الكَيِّسين مَنْ حاسَبَ نَفْسَهُ و عَمِلَ لِما بَعْدَ المَوت »2 .
زرنگ ترين زرنگ ها در اين دنيا كسى است كه به حساب خود برسد و براى بعد از مرگ عمل كند.
انسان وقتى به حساب خود رسيدگى مى كند، درمى يابد كه چه مايه هاى عظيمى در اختيارش است، گذشته از بدن، كه براى ما تا حدى شناخته شده است ؛ زيرا بدن يك جزء از همه اين موجوديت است، و همه آن نمى باشد. اين يك حصار است، يك چهارديوارى است. اصل كار درون اين چهارديوارى است. اين چهارديوارى را قرار داده اند كه آنها محفوظ باشند. ما همواره روى اين چهار تا ديوار را آجر مى چينيم ؛ ولى به كسانى كه درون آن هستند، كارى نداريم. وقتى بار اين ديوارها سنگين شد، فرو مى ريزند و همه آنها را زير آوار اين تن مى كشند.
«وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ »1 .و پاداششان را بر پايه بهترين عملى كه همواره انجام مى داده اند ، مى دهيم .
انسان كه متولد مى شود، به فرموده پيامبران و آيات قرآن و روايات، مركز انواع سرمايه هاى الهى و مايه ها و استعدادها است. با پيدا كردن معرفت به قواعد الهى مى تواند همه اين مايه ها و سرمايه ها و استعدادها را آن چنان منظم به كار گيرد كه صاحب يك ساختمان عظيم معنوى و الهى شود. وقتى صاحب اين ساختمان عظيم معنوى و الهى شد، نخستين خيرش نصيب خود او مى شود و بعد هم نصيب ديگران مى گردد .
روايتى را فيض كاشانى در « تفسير صافى »، از پيامبر اسلام نقل مى كند كه مى فرمايد :
« إنَّ أكْيَسَ الكَيِّسين مَنْ حاسَبَ نَفْسَهُ و عَمِلَ لِما بَعْدَ المَوت »2 .
زرنگ ترين زرنگ ها در اين دنيا كسى است كه به حساب خود برسد و براى بعد از مرگ عمل كند.
انسان وقتى به حساب خود رسيدگى مى كند، درمى يابد كه چه مايه هاى عظيمى در اختيارش است، گذشته از بدن، كه براى ما تا حدى شناخته شده است ؛ زيرا بدن يك جزء از همه اين موجوديت است، و همه آن نمى باشد. اين يك حصار است، يك چهارديوارى است. اصل كار درون اين چهارديوارى است. اين چهارديوارى را قرار داده اند كه آنها محفوظ باشند. ما همواره روى اين چهار تا ديوار را آجر مى چينيم ؛ ولى به كسانى كه درون آن هستند، كارى نداريم. وقتى بار اين ديوارها سنگين شد، فرو مى ريزند و همه آنها را زير آوار اين تن مى كشند.
سخن گفتن اهل جهنم
در قرآن مجيد هست كه اهل جهنم، پنج بار با پروردگار سخن مى گويند. علت آن را ما نمى دانيم. هر پنج مرتبه هم يك درخواست دارند و يك پاسخ مى شنوند. اين پنج مرتبه سخنشان اين است كه خدايا! تو مى توانى ما را از جهنم بيرون بياورى، ما را به دنيا برگردان تا همان كسى شويم كه تو مى خواهى ؛ يعنى آن گوهرهاى گرانى كه در وجود ما گذاشتى، بشناسيم. پيامبر مى فرمايد : در جهنم انسان همه چيز را به خاطر مى آورد، در بهشت هم انسان همه چيز را از ياد مى برد ؛ چون بهشت جاى به خاطر آوردن چيزى نيست. بهشت جاى استراحت است. اگر انسان بخواهد دوباره ياد گذشته كند، ممكن است ناراحت شود. نيازى هم نيست كه انسان در بهشت به ياد دنيا بيفتد. مسافرتى داشته است به نام عبوديت و انواع رنج ها، زحمت ها و مشقت ها را در اين مسير تحمل كرده است. مردن كه فرا مى رسد، ملك الموت مى آيد براى اين كه فضاى استراحت به او بدهد. در ايام استراحت، چنان او را م×س×ت مى كنند كه در آن مستى، فقط لذت مى برد. جاى هيچ چيز ديگرى نيست. كسانى كه داراى مقامات عالى هستند، «مِنَ اللّه » لذت مى برند. آنان كه داراى مقام متوسط هستند، «مِنَ النّعيم» لذت مى برند. كسانى كه خيلى بالاتر هستند، «من اللّه و من النعيم» هر دو لذت را مى برند. بعضى ها هم كه خيلى بالاتر هستند. اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد : انسان نمى تواند بفهمد كه چيست و چه خبر است. حتى ملائكه هم به آنان دست رسى ندارند ؛ يعنى لياقت اين كه بروند پيش آنان را ندارند. جاى ديگرى هستند. فى مقعد صدق عند مليك مقتدر ، آنجا فقط با خدا هستند.
پايان جاده اهل معرفت
اهل معرفت وقتى به آخر جاده اهل عشق، اهل عمل، اهل اخلاق و اهل عبادت مى رسند خسته اند ؛ زيرا كار بسيار كرده اند. ساختن يك ساختمان الهى، واقعا كار ساده اى نيست. رنج بسيار مى خواهد. انسان وقتى كه مى خواهد بدن را بسازد طبق نقشه معمار و مهندس اصلى عالَم، كار ساده اى است :
«كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ»3 .
از خوردنى هاى پاكيزه بخوريد.
«وَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّه ُ حَلالاً طَيِّباً»4 .و از نعمت هاى حلال و پاكيزه اى كه خدا روزى شما فرموده است، بخوريد .
«وَلاَ تَأْكُلُوآا أَمْوَ لَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ»5 .و اموالتان را در ميان خود به باطل و ناحق مخوريد .
اين ها همه مصالح ساختمانى بدن هستند كه البته در آن چه در اين بدن هست، تأثير مى گذارند :
« النّاسُ مَعادِنَ كَمَعادِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ »6 .
پيغمبر مى فرمايد : مردم معدن هستند و اين بدن چهار ديوارى دور معدن است. هر چه هست درون آن معدن است.
«قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ»7 .به مردان مؤمن بگو : چشمان خود را [ از آن چه حرام است، مانند ديدن زنان نامحرم و عورت ديگران ] فرو بندند .
تا وقتى هستى، چشم بدن را نگه دار.
«وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ»8 .و به زنان باايمان بگو : چشمان خود را از آن چه حرام است، فرو بندند و شرمگاه خود را حفظ كنند .
%%%% بدن را نگاه دار و آن را حفظ كن .
«وَ لاَ تَمْشِ فِى الاْءَرْضِ مَرَحاً»9 .و در زمين ، با تكبر و سرمستى راه مرو.
سنگينى بدنت را روى پاهايت نينداز و سينه ات را سپر نكن. به گونه اى راه نرو كه چشم ها را به خودت خيره كنى، يعنى كه ما هم هستيم.
«كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ»3 .
از خوردنى هاى پاكيزه بخوريد.
«وَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّه ُ حَلالاً طَيِّباً»4 .و از نعمت هاى حلال و پاكيزه اى كه خدا روزى شما فرموده است، بخوريد .
«وَلاَ تَأْكُلُوآا أَمْوَ لَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ»5 .و اموالتان را در ميان خود به باطل و ناحق مخوريد .
اين ها همه مصالح ساختمانى بدن هستند كه البته در آن چه در اين بدن هست، تأثير مى گذارند :
« النّاسُ مَعادِنَ كَمَعادِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ »6 .
پيغمبر مى فرمايد : مردم معدن هستند و اين بدن چهار ديوارى دور معدن است. هر چه هست درون آن معدن است.
«قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ»7 .به مردان مؤمن بگو : چشمان خود را [ از آن چه حرام است، مانند ديدن زنان نامحرم و عورت ديگران ] فرو بندند .
تا وقتى هستى، چشم بدن را نگه دار.
«وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ»8 .و به زنان باايمان بگو : چشمان خود را از آن چه حرام است، فرو بندند و شرمگاه خود را حفظ كنند .
%%%% بدن را نگاه دار و آن را حفظ كن .
«وَ لاَ تَمْشِ فِى الاْءَرْضِ مَرَحاً»9 .و در زمين ، با تكبر و سرمستى راه مرو.
سنگينى بدنت را روى پاهايت نينداز و سينه ات را سپر نكن. به گونه اى راه نرو كه چشم ها را به خودت خيره كنى، يعنى كه ما هم هستيم.
آنچه گفتنش شرك است
كسى كه خدا را شناخته است، احساس مستى به او دست نمى دهد. در دعاى عرفه سيد الشهدا عليه السلام به حضرت حق عرض مى كند : با همه علمم كه آن علم را هم تو به من دادى، جهل محض هستم در برابر تو، واى به جهل محض من در برابر تو! او عالِم است، او حكيم است، او قادر است، او مالك است، ديگر بعدى ندارد. اگر شما بگويى : من هم مالكم، شرك است، بگويى : من هم عالمم، شرك است، بگويى : ما هم قدرت داريم، شرك است. شما نگو من عالِم هستم، بلكه شما بگو :
«وَ عَلَّمْتَنِى مِن تَأْوِيلِ الاْءَحَادِيثِ»10 .پروردگارا ! تو بخشى از فرمانروايى را به من عطا كردى و برخى از تعبير خواب ها را به من آموختى .
من امانت دار علم هستم، نه عالِم. «قَدْ ءَاتَيْتَنِى مِنَ الْمُلْكِ»11 . من مالك نيستم، مُلكى ندارم، قدرتى ندارم. «لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه » و «لا مؤثّر فى الوجود إلاّ اللّه ». همين يك كلمه هم بيش تر نيست. «لا إله إلاّ اللّه » يعنى او هست و تمام. وقتى مى گويم : او هست، يعنى عالم او است، مالك او است، قادر او است، سلطان او است، سيد او است، مولا او است، عزيز او است، حى او است، قيّوم او است. اگر بخواهم يك كلمه از اين حرف ها را درباره خودم بزنم، شروع كرده ام به خراب كردن ساختمان وجود. پيغمبر جنگ هاى به آن مهمى كرد، چه جنگ هايى! بدر، احد، خندق و حنين، آخر جاده، پس از آن همه زحمت، خداوند به او گفت :
«وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللّه َ رَمَى»12 .
[ اى پيامبر ! ] هنگامى كه به سوى دشمنان تير پرتاب كردى ، تو پرتاب نكردى ، بلكه خدا پرتاب كرد.
يك تير به دست شما به هدف نخورد تير در دست خودم بود. خودم به هدف مى زدم. به خود نباليد كه ما زديم. از اين رو مى بينيد كسى كه هيچ ادعايى ندارد، چه انسان خوبى است و كسى كه ادعا دارد، چه اندازه مشكل ايجاد مى كند. انسانى ادعادار اختلاف ايجاد مى كند، كار را خراب مى كند، آسان را مشكل مى كند، زنده را مى ميراند، آبادى را خراب مى كند و درگيرى هاى شديد ايجاد مى كند ؛ اما كسى كه ادعا ندارد، مانند آفتاب، فقط نور پخش مى كند، هيچ چيزى را هم نمى گويد كه مال من است! چون مال او هم نيست :
«إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً * وَ دَاعِياً إِلَى اللّه ِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجاً مُّنِيراً »13 .اى پيامبر ! به راستى ما تو را شاهد [ بر امت ]و مژده رسان و بيم دهنده فرستاديم و تو را دعوت كننده به سوى خدا به فرمان او و چراغى فروزان [ براى هدايت جهانيان ] قرار داديم .
«وَ عَلَّمْتَنِى مِن تَأْوِيلِ الاْءَحَادِيثِ»10 .پروردگارا ! تو بخشى از فرمانروايى را به من عطا كردى و برخى از تعبير خواب ها را به من آموختى .
من امانت دار علم هستم، نه عالِم. «قَدْ ءَاتَيْتَنِى مِنَ الْمُلْكِ»11 . من مالك نيستم، مُلكى ندارم، قدرتى ندارم. «لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه » و «لا مؤثّر فى الوجود إلاّ اللّه ». همين يك كلمه هم بيش تر نيست. «لا إله إلاّ اللّه » يعنى او هست و تمام. وقتى مى گويم : او هست، يعنى عالم او است، مالك او است، قادر او است، سلطان او است، سيد او است، مولا او است، عزيز او است، حى او است، قيّوم او است. اگر بخواهم يك كلمه از اين حرف ها را درباره خودم بزنم، شروع كرده ام به خراب كردن ساختمان وجود. پيغمبر جنگ هاى به آن مهمى كرد، چه جنگ هايى! بدر، احد، خندق و حنين، آخر جاده، پس از آن همه زحمت، خداوند به او گفت :
«وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللّه َ رَمَى»12 .
[ اى پيامبر ! ] هنگامى كه به سوى دشمنان تير پرتاب كردى ، تو پرتاب نكردى ، بلكه خدا پرتاب كرد.
يك تير به دست شما به هدف نخورد تير در دست خودم بود. خودم به هدف مى زدم. به خود نباليد كه ما زديم. از اين رو مى بينيد كسى كه هيچ ادعايى ندارد، چه انسان خوبى است و كسى كه ادعا دارد، چه اندازه مشكل ايجاد مى كند. انسانى ادعادار اختلاف ايجاد مى كند، كار را خراب مى كند، آسان را مشكل مى كند، زنده را مى ميراند، آبادى را خراب مى كند و درگيرى هاى شديد ايجاد مى كند ؛ اما كسى كه ادعا ندارد، مانند آفتاب، فقط نور پخش مى كند، هيچ چيزى را هم نمى گويد كه مال من است! چون مال او هم نيست :
«إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً * وَ دَاعِياً إِلَى اللّه ِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجاً مُّنِيراً »13 .اى پيامبر ! به راستى ما تو را شاهد [ بر امت ]و مژده رسان و بيم دهنده فرستاديم و تو را دعوت كننده به سوى خدا به فرمان او و چراغى فروزان [ براى هدايت جهانيان ] قرار داديم .
فلسفه ايجاد صراط مستقيم
امام صادق مى فرمايد : صراط مستقيم را براى اين گذاشته اند كه ما هيچ چيزى نگوييم، فقط بگوييم : او، تا در همه چيز راحت باشيم و اين خيلى زحمت دارد كه كسى خود را نبيند. البته اگر كسى خود را بشناسد، ديگر خود را نمى بيند. اگر انسان خود را بشناسد، خدا را مى بيند. پيامبر هم مى فرمايد :
« مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ »14 .
كسى كه خود را بشناسد به تحقيق كه خدا را شناخته است .
اگر انسان خود را بشناسد و به حساب خود رسيدگى كند، در حسابرسى به خود، خدا را پيدا مى كند و محو جمال او مى شود و ديگر چشم ديدن خود را ندارد. تا خود را نشناخته، خودبين است. تا خود را نشناخته، متكبر است و تا ادعا دارد. وقتى كه خود را شناخت، خدا را شناخته است و محو آن جا مى شود و همواره مى گويد: مِنَ اللّه ، الى اللّه ، على اللّه ، باللّه ، فى اللّه ، للّه :
«وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّمَاوَ تِ وَالاْءَرْضَ حَنِيفاً وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ »15 .من به دور از انحراف و با قلبى حق گرا همه وجودم را به سوى كسى كه آسمان ها و زمين را آفريد ، متوجه كردم و از مشركان نيستم .
ديگر هيچ ادعايى ندارد :
«وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضَى »16 .
گفت : پروردگارا ! من به سوى تو شتافتم تا خشنود شوى .
«وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ »17 .و هنگامى كه بيمار مى شوم ، او شفايم مى دهد.
«إِنِّى ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّى سَيَهْدِينِ »18 .و [ وقتى از اين مهلكه جان سالم به در برد ]گفت : به راستى من به سوى پروردگارم مى روم و [ او ]به زودى مرا راهنمايى خواهد كرد .
« مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ »14 .
كسى كه خود را بشناسد به تحقيق كه خدا را شناخته است .
اگر انسان خود را بشناسد و به حساب خود رسيدگى كند، در حسابرسى به خود، خدا را پيدا مى كند و محو جمال او مى شود و ديگر چشم ديدن خود را ندارد. تا خود را نشناخته، خودبين است. تا خود را نشناخته، متكبر است و تا ادعا دارد. وقتى كه خود را شناخت، خدا را شناخته است و محو آن جا مى شود و همواره مى گويد: مِنَ اللّه ، الى اللّه ، على اللّه ، باللّه ، فى اللّه ، للّه :
«وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّمَاوَ تِ وَالاْءَرْضَ حَنِيفاً وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ »15 .من به دور از انحراف و با قلبى حق گرا همه وجودم را به سوى كسى كه آسمان ها و زمين را آفريد ، متوجه كردم و از مشركان نيستم .
ديگر هيچ ادعايى ندارد :
«وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضَى »16 .
گفت : پروردگارا ! من به سوى تو شتافتم تا خشنود شوى .
«وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ »17 .و هنگامى كه بيمار مى شوم ، او شفايم مى دهد.
«إِنِّى ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّى سَيَهْدِينِ »18 .و [ وقتى از اين مهلكه جان سالم به در برد ]گفت : به راستى من به سوى پروردگارم مى روم و [ او ]به زودى مرا راهنمايى خواهد كرد .
ساختمان بدن
حضرت موسى مى گويد : من با همه هستى ام مى دوم تا به تو برسم و رضايت تو را جلب كنم. كار ديگرى غير از اين ندارم. اين بدن سازى نيست كه كار ساده اى باشد. قرآن درباره بدن سازى مى فرمايد :
«قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ»19 .
چشم را خراب نكنيد. بگذاريد سر جاى خودش باشد. ساختمان بدن، اين گونه درست مى شود : با نديدن نامحرم. بگو %%%% را نگه دارند، دستشان را نگه دارند، پايشان را نگه دارند : «وَ لاَ تَمْشِ فِى الاْءَرْضِ مَرَحاً». شكم را نگه دارند : «كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ». زبانشان را از دروغ، غيبت، تهمت، فحش، مسخره و ناسزا نگه دارند. پوست را از لمس بدن غير نگه دارند. لباسى كه مى پوشند، لباس فخر و تكبر و افتخار و خودنمايى نباشد. اين مربوط به بدن ؛ اما بگو عقل را هم بسازند:
«لاَءَيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ »20 .نشانه هايى بر توحيد ، ربوبيّت و قدرت خدا است .
«لاَءَيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ »21 .يقيناً در اين امور براى مردمى كه مى انديشند، نشانه هايى [ بر توحيد ، ربوبيت و قدرت خدا ]است .
«قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ»19 .
چشم را خراب نكنيد. بگذاريد سر جاى خودش باشد. ساختمان بدن، اين گونه درست مى شود : با نديدن نامحرم. بگو %%%% را نگه دارند، دستشان را نگه دارند، پايشان را نگه دارند : «وَ لاَ تَمْشِ فِى الاْءَرْضِ مَرَحاً». شكم را نگه دارند : «كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ». زبانشان را از دروغ، غيبت، تهمت، فحش، مسخره و ناسزا نگه دارند. پوست را از لمس بدن غير نگه دارند. لباسى كه مى پوشند، لباس فخر و تكبر و افتخار و خودنمايى نباشد. اين مربوط به بدن ؛ اما بگو عقل را هم بسازند:
«لاَءَيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ »20 .نشانه هايى بر توحيد ، ربوبيّت و قدرت خدا است .
«لاَءَيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ »21 .يقيناً در اين امور براى مردمى كه مى انديشند، نشانه هايى [ بر توحيد ، ربوبيت و قدرت خدا ]است .
نام موضوع : خودشناسی - جلسه پنجم | سخنرانی های استاد انصاریان
دسته : متفرقه مذهبی