ريشه معارف
از مسائل بسيار مهمى كه در نبوت انبيا، امامت امامان، كتاب هاى باعظمت آسمانى، حكمت حكيمان و عرفان عارفان الهى، مسأله اى ريشه اى محسوب مى شود و نقش كليدى در نيل به سعادت دارد، خودشناسى و معرفت به خويشتن است. اين علم، اين عرفان و اين معرفت، بنا به فرموده پيغمبر عظيم الشأن اسلام، ريشه همه معارف است و درى است كه به روى همه حقايق باز مى شود. از سوى ديگر، خطرهاى بسيار بزرگى متوجه انسانى است كه عمرى بر او بگذرد و خود و موقعيت خود را درك نكند و هويت و شخصيت خود را نشناسد.
روايت بسيار مهمى از اميرالمؤمنين عليه السلام در اين باره نقل شده است كه مى فرمايد : خروج جاهلانه انسان از دنيا، در حقيقت، حركت او است به سوى عذاب سنگين پروردگار بزرگ عالَم.
روايت بسيار مهمى از اميرالمؤمنين عليه السلام در اين باره نقل شده است كه مى فرمايد : خروج جاهلانه انسان از دنيا، در حقيقت، حركت او است به سوى عذاب سنگين پروردگار بزرگ عالَم.
منابع معرفت چيست؟
اهميت اصل اين مسأله، مشخص است ؛ اما آن چه لازم است در اين باره بيان شود، اين است كه منابع معرفت چيست؟ به بيان ساده تر، اگر ما بخواهيم خود را بشناسيم، كافى است كه درباره خودمان مستقلاً فكر كنيم و از اين راه، خود را بشناسيم. تاريخ بشر ثابت كرده است كه از اين راه، هيچ كس تاكنون به همه هويت خود نرسيده است. امكان رسيدن او هم وجود ندارد ؛ زيرا عقل انسان و قوه درك انسان و آن سرمايه اى كه براى معرفت وجود دارد، مانند ديگر اعضا و جوارح انسان، محدود است و ديدگاه چشم او، ديدگاهى بسته است. اگر انسان بخواهد خود را آيينه شناخت خود قرار دهد، نمى تواند با ملاك قرار دادن خود، خويشتن را بشناسد. تجربه تاريخى هم ثابت كرده است كه اين كار، تاكنون شدنى نبوده است.
انسان منهاى آن منابع معرفت، هويت خويش را نمى شناسد. ناچار مجبور است به منابع معرفت مراجعه كند و به منابعى كه انسان را تا مقام قرب و لقا و رضوان خدا حركت مى دهد و او را به شجره طيبه تبديل مى كند، متصل شود :
«أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِى السَّمَاءِ * تُؤْتِىآ أُكُلَهَا كُلَّ حِينِ»1 .
ريشه اش استوار و پابرجا و شاخه اش در آسمان است . ميوه اش را به اجازه پروردگارش در هر زمانى مى دهد .
اين منابع، انسان را به موجودى به تمام معنا الهى تبديل مى كند، به گونه اى كه در روايات ما وارد شده است كه در عين اين كه در زمين زندگى مى كند، ولى كار خدايى مى كند، در حالى كه در اين سياره خاكى زندگى مى كند، به ملكوت نور و روشنايى مى دهد. وقتى كه عقل به عقول عاليه و به منابع الهى وصل شود، آن چه را بايد دريافت مى كند و آن چه را بايد بفهمد، مى فهمد و آن چه را بايد بيابد، مى يابد.
انسان منهاى آن منابع معرفت، هويت خويش را نمى شناسد. ناچار مجبور است به منابع معرفت مراجعه كند و به منابعى كه انسان را تا مقام قرب و لقا و رضوان خدا حركت مى دهد و او را به شجره طيبه تبديل مى كند، متصل شود :
«أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِى السَّمَاءِ * تُؤْتِىآ أُكُلَهَا كُلَّ حِينِ»1 .
ريشه اش استوار و پابرجا و شاخه اش در آسمان است . ميوه اش را به اجازه پروردگارش در هر زمانى مى دهد .
اين منابع، انسان را به موجودى به تمام معنا الهى تبديل مى كند، به گونه اى كه در روايات ما وارد شده است كه در عين اين كه در زمين زندگى مى كند، ولى كار خدايى مى كند، در حالى كه در اين سياره خاكى زندگى مى كند، به ملكوت نور و روشنايى مى دهد. وقتى كه عقل به عقول عاليه و به منابع الهى وصل شود، آن چه را بايد دريافت مى كند و آن چه را بايد بفهمد، مى فهمد و آن چه را بايد بيابد، مى يابد.
رأس منابع معرفت
در رأس منابع معرفت، كتاب خدا، قرآن مجيد است. برخى قرآن مجيد را به آينه تشبيه كرده اند، كه تشبيه بسيار جالبى است. مى گويند: قرآن مجيد، مانند يك آينه است كه انسان مى تواند خود را با همه هويتى كه دارد، در آن ببيند. وقتى انسان خود را با اين آيينه روبه رو مى كند، مى فهمد كه كيست، همه حُسن ها را مى شناسد، همه زشتى هاى مربوط به خود را مى شناسد، عوامل كمال و رشد را مى شناسد، راه قرب و لقا و اتصال و عشق و رابطه را پيدا مى كند به رذائل و فضائل اخلاقى آگاه مى شود ، وجود خود را به فضائل آراسته و از رذائل اخلاقى پيراسته مى سازد.
پس از نزول قرآن مجيد بود كه از ميان مردم جاهلى عرب، عالى ترين سرمايه هاى الهى ساخته شد. كسانى ساخته شدند كه پيغمبر عزيز اسلام، به وجود آنان افتخار مى كرد. قرآن مجيد از مردم كوچه و بازار، معلم ملائكه ساخت. شما شنيده ايد كه جبرئيل به پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله مى گفت: ملائكه از ابوذر، براى معرفت به خدا و رابطه با خدا درس مى گيرند. قرآن مجيد آينه اى است كه همه هويت را نشان مى دهد، همه عوامل حركت و توقف را هم نشان مى دهد. در مرحله اول، ارزش وجودى انسان را نشان مى دهد، اين آيه درباره چه موجودى غير از انسان، در اين كتاب شريف نازل شده است :
«وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِىآ ءَادَمَ»2 .
به يقين، فرزندان آدم را كرامت داديم .
بدون ترديد آنچه سبب كرامت بخشيدن به انسان شده است عبارت از روح الهى آنان، نفس زكيه آنان، مايه عالى فطرى آنان، آن سرمايه عالى عقلى آنان، وقت هايى كه در اختيار ايشان گذاشته است كه در قرآن مجيد به اين وقت ها قسم مى خورد و به فرستادن انبيا. شب عاشورا حضرت سيد الشهدا به اين مطلب اشاره فرمود :
«عَلى أنْ أكرَمْتَنا بِالنُبُوَّة»3 .
اين مسأله كوچكى نيست كه خداوند معلمانى، مانند نوح، ابراهيم، اسماعيل، يوسف، يعقوب، اسحاق، اسباط، عيسى بن مسيح و وجود مقدس پيامبر عظيم الشأن اسلام را براى مردم فرستاده است. و اينان منابع كمى نيستند. با اتصال انسان به اين منابع، زمينى ها از آسمانى ها برتر مى شوند. در « اصول كافى » است كه روح اعظم، بر دختر گرامى پيغمبر اسلام نازل مى شده است. اين انسان زمينى، برتر از موجودات آسمانى است. خداوند انسان را با سرمايه هاى ملكوتى اى كه درون و بيرون او قرار داده، او را گرامى داشته است. اتصال به قرآن يا نبوت يا امامت، نعمت كوچكى نيست. در اين زمينه، هم بايد قرآن مجيد را خوب خواند و هم روايات و اخبار را فهميد. خداوند درباره انسان، در قرآن مى فرمايد :
«لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنسَانَ فِىآ أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ »4 .
ما انسان را در نيكوترين نظم و اعتدال آفريديم .
هم چنين درباره انسان مى فرمايد :
«فَتَبَارَكَ اللّه ُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ »5 .
پس هميشه سودمند و بابركت است خدا كه نيكوترين آفرينندگان است .
پس از نزول قرآن مجيد بود كه از ميان مردم جاهلى عرب، عالى ترين سرمايه هاى الهى ساخته شد. كسانى ساخته شدند كه پيغمبر عزيز اسلام، به وجود آنان افتخار مى كرد. قرآن مجيد از مردم كوچه و بازار، معلم ملائكه ساخت. شما شنيده ايد كه جبرئيل به پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله مى گفت: ملائكه از ابوذر، براى معرفت به خدا و رابطه با خدا درس مى گيرند. قرآن مجيد آينه اى است كه همه هويت را نشان مى دهد، همه عوامل حركت و توقف را هم نشان مى دهد. در مرحله اول، ارزش وجودى انسان را نشان مى دهد، اين آيه درباره چه موجودى غير از انسان، در اين كتاب شريف نازل شده است :
«وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِىآ ءَادَمَ»2 .
به يقين، فرزندان آدم را كرامت داديم .
بدون ترديد آنچه سبب كرامت بخشيدن به انسان شده است عبارت از روح الهى آنان، نفس زكيه آنان، مايه عالى فطرى آنان، آن سرمايه عالى عقلى آنان، وقت هايى كه در اختيار ايشان گذاشته است كه در قرآن مجيد به اين وقت ها قسم مى خورد و به فرستادن انبيا. شب عاشورا حضرت سيد الشهدا به اين مطلب اشاره فرمود :
«عَلى أنْ أكرَمْتَنا بِالنُبُوَّة»3 .
اين مسأله كوچكى نيست كه خداوند معلمانى، مانند نوح، ابراهيم، اسماعيل، يوسف، يعقوب، اسحاق، اسباط، عيسى بن مسيح و وجود مقدس پيامبر عظيم الشأن اسلام را براى مردم فرستاده است. و اينان منابع كمى نيستند. با اتصال انسان به اين منابع، زمينى ها از آسمانى ها برتر مى شوند. در « اصول كافى » است كه روح اعظم، بر دختر گرامى پيغمبر اسلام نازل مى شده است. اين انسان زمينى، برتر از موجودات آسمانى است. خداوند انسان را با سرمايه هاى ملكوتى اى كه درون و بيرون او قرار داده، او را گرامى داشته است. اتصال به قرآن يا نبوت يا امامت، نعمت كوچكى نيست. در اين زمينه، هم بايد قرآن مجيد را خوب خواند و هم روايات و اخبار را فهميد. خداوند درباره انسان، در قرآن مى فرمايد :
«لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنسَانَ فِىآ أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ »4 .
ما انسان را در نيكوترين نظم و اعتدال آفريديم .
هم چنين درباره انسان مى فرمايد :
«فَتَبَارَكَ اللّه ُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ »5 .
پس هميشه سودمند و بابركت است خدا كه نيكوترين آفرينندگان است .
تفريط در دنيا
آرى، قرآن مجيد آينه است و همه هويت انسان را نشان مى دهد كه انسان كيست. نبوت منبع ديگرى براى نشان دادن انسان است. امامت نيز يك منبع است براى انسان. اميرالمؤمنين انسان را چنين تعريف مى كند :
« أصلُ الإنسانَ لُبُّه »6 .
ريشه انسان، مغز او است.
فرق ميان انسان و حيوان، اين است كه حيوان منحصر به همان گوشت و پوست و استخوان است ؛ ولى انسان به واقعيات ديگرى منحصر است. خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد : برخى انسان ها در روز قيامت، مى گويند :
«... أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَاحَسْرَتَى عَلَى مَا فَرَّطتُ فِى جَنبِ اللّه ِ»7 .
دريغ و افسوس بر اهمال كارى و تقصيرى كه درباره خدا كردم .
بسيار كشنده است براى كسانى كه در روز قيامت گرفتار اين درد مى شوند. بدبخت ترين انسان كسى است كه وارد محشر شود، وقتى كه همه پرده ها را بلا مى زند و «يوم تُبْلَى السَّرَائِرُ » مى شود، همه واقعيات نشان داده مى شود، فرياد بزند : واى بر من! تأسف و حسرت بر من، «عَلَى مَا فَرَّطتُ فِى جَنبِ اللّه ِ». اين بسيار مهم است كه من در دنيا برخلاف همه موجودات غيبى و برخلاف همه موجودات شهودى، موجودى جنب اللهى بودم، همه موجودات عالم، در نقطه بُعد زندگى مى كردند و من همسايه خدا و در كنار خدا بودم، مال خدا بودم ؛ اما دچار تفريط و كوتاهى و سهل انگارى شدم. مگر ديگران مال خدا نبودند؟ ديگران ذاتا مال خدا بودند، ولى اعتبارا خدا همه را براى انسان قرار داده بود :
«هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم مَّا فِى الاْءَرْضِ جَمِيعاً»8 .
او است كه همه آن چه را در زمين است، براى شما آفريد .
خداوند آن ها را ساخت ؛ اما همه را سر سفره انسان قرار داد و به سر سفر تنعّمات خويش نشاند. آن گاه مى گويد : «عَلَى مَا فَرَّطتُ فِى جَنبِ اللّه ِ» ؛ من در دنيا دچار تفريط شدم. افراط به معناى زياده روى و تفريط به معناى كوتاهى است. دچار تفريط شدم، يعنى آمده ام كه زياد شوم ؛ ولى پس از يك عمر ماندن، خود را كم كردم. عده اى آن قدر خود را كم مى كنند كه قرآن مجيد در سوره قارعه مى گويد : روز قيامت وقتى آنان را در ترازوى ارزش ها مى گذارند، اصلاً در خور كشيدن نيستند. شى ء بايد وزن داشته باشد كه در مقابلش پول بدهند. كسى شى ء بى وزن را نمى خرد ؛ مثلاً اگر يك پر كاه را در ترازو بگذارند و بگويند : يك تومان بايد پول بدهيد، ما مى گوييم: يك ريال هم نمى ارزد.
در سوره القارعه مى گويد : عده اى را در قيامت، در ترازو مى گذارند :
«وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَ زِينُهُ »9 .
و اما هر كس اعمال وزن شده اش سبك و بى ارزش است .
اصلاً ارزش وزن كردن را ندارد.
«وَ نُفِخَ فِى الصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ الاْءَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ * قَالُوا يَاوَيْلَنَا مَن بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَانُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ »10 .
و در صور دميده شود ، ناگاه همه آنان از قبرها به سوى پروردگارشان مى شتابند . مى گويند : اى واى بر ما! چه كسى ما را از خواب گاهمان برانگيخت ؟ اين واقعيتى است كه [ خداى ] رحمان وعده داده بود و پيامبران راست گفته بودند.
اينان تفريط كار بودند و از خود كم كردند.
«أصلُ الإنسانَ لُبُّه» ريشه انسان مغز او است. مغز چيست؟
«وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى»11 .
و از روح خود در او دميدم .
«وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا »12 .
و به نفس و آن كه آن را درست و نيكو ساخت .
«لاَءَيَاتٍ لاِءُولِى الاْءَلْبَابِ »13 .
نشانه هايى [ بر توحيد ، ربوبيت و قدرت خدا ] براى خردمندان است .
«لاَءَيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ »14 .
نشانه هايى [ بر توحيد ، ربوبيّت و قدرت خدا ] براى انديشمندان است .
«لاَءَيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ »15 .
يقيناً در اين امور براى مردمى كه مى انديشند نشانه هايى [ بر توحيد ، ربوبيّت و قدرت خدا ]ست .
اين ها همه مغز است :
«فِطْرَةَ اللّه ِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللّه ِ»16 .
پس [ با توجه به بى پايه بودن شرك ] حق گرايانه و بدون انحراف با همه وجودت به سوى اين دين [ توحيدى ]روى آور ، [ پاى بند و استوار بر ]سرشت خدا كه مردم را بر آن سرشته است باش براى آفرينش خدا هيچگونه تغيير و تبديلى نيست .
اين مغز است. آن گاه، برخى انسان ها موجب پوسيده شدن مغزشان شدند. حقيقت انسان، مغز او است. پس بايد اين پوست و گوشت و استخوان را به عنوان سپر حفظ آن مغز، نگه دارد. اگر اين پوست و گوشت و استخوان را زندان آن مغز قرار دهد، مغز در اين زندان مى پوسد و مى ميرد. پيامبر مَثَل جالبى درباره اين افراد دارند. ايشان افرادى را، كه منحرف حركت مى كنند، به كرم ابريشم تشبيه كرده اند كه پيله آن زندان آن است. سه ماه، چهار ماه فقط به پيله مى رسد. پس از سه، چهار ماه، كه همه درها بسته مى شوند، داخل پيله مى ميرد. اين بدن، قبر و زندان نيست، تاريك خانه نيست، سپر حفظ است.
علماى بزرگ علم اخلاق مى گويند : حداكثر چيزى كه بدن در اين دنيا مى خواهد، سه چيز است: مسكن، پوشاك و غذا. همه كسب ها هم براى همين سه ناحيه است. گرداندن و نگاهدارى اين خيمه، مايه چندانى نمى خواهد، نه مايه عمرى مى خواهد و نه مايه كارى. به شخصيتت و به مغزت كه خداوند متعال، بدن را سپرى براى حفظ آن قرار داده است، نه زندان و قبر و پيله آن بايد رسيدگى كرد .
« أصلُ الإنسانَ لُبُّه »6 .
ريشه انسان، مغز او است.
فرق ميان انسان و حيوان، اين است كه حيوان منحصر به همان گوشت و پوست و استخوان است ؛ ولى انسان به واقعيات ديگرى منحصر است. خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد : برخى انسان ها در روز قيامت، مى گويند :
«... أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَاحَسْرَتَى عَلَى مَا فَرَّطتُ فِى جَنبِ اللّه ِ»7 .
دريغ و افسوس بر اهمال كارى و تقصيرى كه درباره خدا كردم .
بسيار كشنده است براى كسانى كه در روز قيامت گرفتار اين درد مى شوند. بدبخت ترين انسان كسى است كه وارد محشر شود، وقتى كه همه پرده ها را بلا مى زند و «يوم تُبْلَى السَّرَائِرُ » مى شود، همه واقعيات نشان داده مى شود، فرياد بزند : واى بر من! تأسف و حسرت بر من، «عَلَى مَا فَرَّطتُ فِى جَنبِ اللّه ِ». اين بسيار مهم است كه من در دنيا برخلاف همه موجودات غيبى و برخلاف همه موجودات شهودى، موجودى جنب اللهى بودم، همه موجودات عالم، در نقطه بُعد زندگى مى كردند و من همسايه خدا و در كنار خدا بودم، مال خدا بودم ؛ اما دچار تفريط و كوتاهى و سهل انگارى شدم. مگر ديگران مال خدا نبودند؟ ديگران ذاتا مال خدا بودند، ولى اعتبارا خدا همه را براى انسان قرار داده بود :
«هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم مَّا فِى الاْءَرْضِ جَمِيعاً»8 .
او است كه همه آن چه را در زمين است، براى شما آفريد .
خداوند آن ها را ساخت ؛ اما همه را سر سفره انسان قرار داد و به سر سفر تنعّمات خويش نشاند. آن گاه مى گويد : «عَلَى مَا فَرَّطتُ فِى جَنبِ اللّه ِ» ؛ من در دنيا دچار تفريط شدم. افراط به معناى زياده روى و تفريط به معناى كوتاهى است. دچار تفريط شدم، يعنى آمده ام كه زياد شوم ؛ ولى پس از يك عمر ماندن، خود را كم كردم. عده اى آن قدر خود را كم مى كنند كه قرآن مجيد در سوره قارعه مى گويد : روز قيامت وقتى آنان را در ترازوى ارزش ها مى گذارند، اصلاً در خور كشيدن نيستند. شى ء بايد وزن داشته باشد كه در مقابلش پول بدهند. كسى شى ء بى وزن را نمى خرد ؛ مثلاً اگر يك پر كاه را در ترازو بگذارند و بگويند : يك تومان بايد پول بدهيد، ما مى گوييم: يك ريال هم نمى ارزد.
در سوره القارعه مى گويد : عده اى را در قيامت، در ترازو مى گذارند :
«وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَ زِينُهُ »9 .
و اما هر كس اعمال وزن شده اش سبك و بى ارزش است .
اصلاً ارزش وزن كردن را ندارد.
«وَ نُفِخَ فِى الصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ الاْءَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ * قَالُوا يَاوَيْلَنَا مَن بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَانُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ »10 .
و در صور دميده شود ، ناگاه همه آنان از قبرها به سوى پروردگارشان مى شتابند . مى گويند : اى واى بر ما! چه كسى ما را از خواب گاهمان برانگيخت ؟ اين واقعيتى است كه [ خداى ] رحمان وعده داده بود و پيامبران راست گفته بودند.
اينان تفريط كار بودند و از خود كم كردند.
«أصلُ الإنسانَ لُبُّه» ريشه انسان مغز او است. مغز چيست؟
«وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى»11 .
و از روح خود در او دميدم .
«وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا »12 .
و به نفس و آن كه آن را درست و نيكو ساخت .
«لاَءَيَاتٍ لاِءُولِى الاْءَلْبَابِ »13 .
نشانه هايى [ بر توحيد ، ربوبيت و قدرت خدا ] براى خردمندان است .
«لاَءَيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ »14 .
نشانه هايى [ بر توحيد ، ربوبيّت و قدرت خدا ] براى انديشمندان است .
«لاَءَيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ »15 .
يقيناً در اين امور براى مردمى كه مى انديشند نشانه هايى [ بر توحيد ، ربوبيّت و قدرت خدا ]ست .
اين ها همه مغز است :
«فِطْرَةَ اللّه ِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللّه ِ»16 .
پس [ با توجه به بى پايه بودن شرك ] حق گرايانه و بدون انحراف با همه وجودت به سوى اين دين [ توحيدى ]روى آور ، [ پاى بند و استوار بر ]سرشت خدا كه مردم را بر آن سرشته است باش براى آفرينش خدا هيچگونه تغيير و تبديلى نيست .
اين مغز است. آن گاه، برخى انسان ها موجب پوسيده شدن مغزشان شدند. حقيقت انسان، مغز او است. پس بايد اين پوست و گوشت و استخوان را به عنوان سپر حفظ آن مغز، نگه دارد. اگر اين پوست و گوشت و استخوان را زندان آن مغز قرار دهد، مغز در اين زندان مى پوسد و مى ميرد. پيامبر مَثَل جالبى درباره اين افراد دارند. ايشان افرادى را، كه منحرف حركت مى كنند، به كرم ابريشم تشبيه كرده اند كه پيله آن زندان آن است. سه ماه، چهار ماه فقط به پيله مى رسد. پس از سه، چهار ماه، كه همه درها بسته مى شوند، داخل پيله مى ميرد. اين بدن، قبر و زندان نيست، تاريك خانه نيست، سپر حفظ است.
علماى بزرگ علم اخلاق مى گويند : حداكثر چيزى كه بدن در اين دنيا مى خواهد، سه چيز است: مسكن، پوشاك و غذا. همه كسب ها هم براى همين سه ناحيه است. گرداندن و نگاهدارى اين خيمه، مايه چندانى نمى خواهد، نه مايه عمرى مى خواهد و نه مايه كارى. به شخصيتت و به مغزت كه خداوند متعال، بدن را سپرى براى حفظ آن قرار داده است، نه زندان و قبر و پيله آن بايد رسيدگى كرد .
نام موضوع : خودشناسی - جلسه دوم | سخنرانی های استاد انصاریان
دسته : متفرقه مذهبی