سرچشمه هستى
در مقدمه بحث خودشناسى كه ريشه سعادت انسان در دنيا و آخرت است، به چند آيه در قرآن كريم درباره كره زمين برمى خوريم. خداوند درباره كره زمين مسائل مختلفى را در قرآن مطرح كرده است ؛ از جمله، در سوره مباركه يس، به مرگ و حيات زمين اشاره مى كند.
«وَ ءَايَةٌ لَّهُمُ الاْءَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا وَ أَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ * وَ جَعَلْنَا فِيهَا جَنَّاتٍ مِّن نَّخِيلٍ وَ أَعْنَابٍ وَ فَجَّرْنَا فِيهَا مِنَ الْعُيُونِ * لِيَأْكُلُوا مِن ثَمَرِهِ وَ مَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ أَفَلاَ يَشْكُرُونَ »1 .و اين زمين مرده براى آنان نشانه اى [ آشكار بر اين كه ما مردگان را در قيامت زنده مى كنيم ] است كه آن را زنده كرديم و از آن دانه بيرون مى آوريم كه از آن مى خورند ، و در آن بوستان هايى از درختان خرما و انگور قرار داديم و در آن از چشمه هاى گوناگون روان ساختيم تا از ميوه آن و آن چه دست هايشان به عمل مى آورد [ مانند شيره ، كشمش و شربت] بخورند ، آيا سپاس گزارى نمى كنند ؟
در اين سه آيه پروردگار بزرگ عالم، چهار بار خود را مطرح مى كند. يك بار در جمله «أَحْيَيْنَاهَا» ؛ چون بدون او كه كارى صورت نمى گيرد، برنامه اى تحقق نمى يابد، چراغى روشن نمى شود و در عنصرى حركت ايجاد نمى شود. اگر عنايت وجود مقدس او نباشد، چه چيز لباس هستى مى پوشد و چه چيز مى تواند در عالم ظهور پيدا كند، چگونه زندگى را ادامه مى دهد، از چه منبعى مى تواند خود را تغذيه كند و به چه تكيه دارد؟ زمين مُرده را من زنده كردم : «أَحْيَيْنَاهَا». البته ضمير جمع در آيه شريفه آورده است ؛ يعنى ما او را زنده كرديم. با اين كه وجود مقدس او يكى است و صفات و اسما و ذات او هم، همه با همديگر، وحدت حقه حقيقيه دارد، اما معناى ما در زبان خداوند و در اصطلاح او، به اين معنا است كه هيچ چيزى در عالم، وجود حقيقى ندارد و همه چيز، پرتو نور من و تجلى من است. هر چه را شما مى خواهيد بخوانيد يا درباره آن فكر كنيد، با من مى توانيد بخوانيد و با من مى توانيد فكرش را بكنيد. وقتى نور نباشد، وقتى چراغ نباشد، در تاريكى، من چه چيزى را بخوانم و چه چيزى را نشان دهم؟ در پرتو نور او است كه هر چيزى را مى توان خواند و به هر چيزى هم مى توان انديشه كرد :
«وَ ءَايَةٌ لَّهُمُ الاْءَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا وَ أَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ * وَ جَعَلْنَا فِيهَا جَنَّاتٍ مِّن نَّخِيلٍ وَ أَعْنَابٍ وَ فَجَّرْنَا فِيهَا مِنَ الْعُيُونِ * لِيَأْكُلُوا مِن ثَمَرِهِ وَ مَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ أَفَلاَ يَشْكُرُونَ »1 .و اين زمين مرده براى آنان نشانه اى [ آشكار بر اين كه ما مردگان را در قيامت زنده مى كنيم ] است كه آن را زنده كرديم و از آن دانه بيرون مى آوريم كه از آن مى خورند ، و در آن بوستان هايى از درختان خرما و انگور قرار داديم و در آن از چشمه هاى گوناگون روان ساختيم تا از ميوه آن و آن چه دست هايشان به عمل مى آورد [ مانند شيره ، كشمش و شربت] بخورند ، آيا سپاس گزارى نمى كنند ؟
در اين سه آيه پروردگار بزرگ عالم، چهار بار خود را مطرح مى كند. يك بار در جمله «أَحْيَيْنَاهَا» ؛ چون بدون او كه كارى صورت نمى گيرد، برنامه اى تحقق نمى يابد، چراغى روشن نمى شود و در عنصرى حركت ايجاد نمى شود. اگر عنايت وجود مقدس او نباشد، چه چيز لباس هستى مى پوشد و چه چيز مى تواند در عالم ظهور پيدا كند، چگونه زندگى را ادامه مى دهد، از چه منبعى مى تواند خود را تغذيه كند و به چه تكيه دارد؟ زمين مُرده را من زنده كردم : «أَحْيَيْنَاهَا». البته ضمير جمع در آيه شريفه آورده است ؛ يعنى ما او را زنده كرديم. با اين كه وجود مقدس او يكى است و صفات و اسما و ذات او هم، همه با همديگر، وحدت حقه حقيقيه دارد، اما معناى ما در زبان خداوند و در اصطلاح او، به اين معنا است كه هيچ چيزى در عالم، وجود حقيقى ندارد و همه چيز، پرتو نور من و تجلى من است. هر چه را شما مى خواهيد بخوانيد يا درباره آن فكر كنيد، با من مى توانيد بخوانيد و با من مى توانيد فكرش را بكنيد. وقتى نور نباشد، وقتى چراغ نباشد، در تاريكى، من چه چيزى را بخوانم و چه چيزى را نشان دهم؟ در پرتو نور او است كه هر چيزى را مى توان خواند و به هر چيزى هم مى توان انديشه كرد :
بس كه هست از همه سو وز همه رو راه به تو | به تو برگردد اگر راهروى برگردد |
تكوينا هم روى گرداندن از وجود مقدس او براى هيچ موجودى امكان ندارد. هر كس هر حرفى مى زند، به ذات سخن او كه انسان فكر مى كند، مى بيند حرف او را مى زند. بعضى ها مى فهمند كه حرف او را مى زنند و بعضى ها نمى فهمند. انبيا آمدند براى اين كه بشر را آگاه كنند كه هر چه مى گويى، او را مى گويى و خودت نمى دانى. روى آن، پوشش انداخته اى، آن را بردار تا همه چيز براى تو معلوم شود. خيلى خوب است كه انسان معالج باشد. درد نداشته باشد، درد هم براى كسى نسازد ؛ ولى هر دردمندى را كه مى بيند، معالج او باشد.
ميل به زندگى
ما انسانها دستور داريم كارى كنيم كه بيمار نشويم. منظور سرما خوردگى و سردرد و دندان درد نيست. البته بايد كارى كرد كه اين گونه بيمارى ها هم سراغ ما نيايند. قرار مردن براى ما صادر شده است و مى ميريم ؛ ولى با دست خودمان مرگ را به سوى خودمان نكشانيم. البته اين مطلب، از مسأله جهاد بيرون است. آن جا كشيدن حيات به سوى خود است، نه كشيدن مرگ. آن جا وجود تبديل به وجودى مى شود كه جاذبه حيات مى شود. قرآن مى گويد :
«وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِى سَبِيلِ اللّه ِ أَمْوَ تَا بَلْ أَحْيَاءٌ»2 .و هرگز گمان مبر آنان كه در راه خدا كشته شدند مرده اند ، بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند .
اين جا انسان جاذب حيات مى شود و دافع مرگ ؛ اما در مسأله دنيايى، چرا ما با دست خود، به سمت مرگ برويم؟ بايد تا جايى كه امكان دارد آن را دفع كنيم. آن جا كه ديگر قرار مردن براى ما صادر شد و امكان دفع آن نبود، به سراغ ما مى آيد و لازم نيست شما خود را در معرض مرگ قرار بدهى. در قرآن مجيد هم هست كه اگر كسى خود را در معرض مرگ قرار دهد و خود را بكُشد، تا ابد به عنايت الهى نخواهد رسيد. ما به دنيا نيامده ايم كه بميريم. آمده ايم تا زنده شويم. ما نزديك به پنج هزار قاعده بهداشتى داريم. جلد اول و دوم « وسائل الشيعة » را كه انسان ورق مى زند، تعجب مى كند. چهارده قرن قبل، آن هم در دو شهر مكه و مدينه، اين اندازه قاعده بهداشتى، براى تأمين سلامت انسان ارائه كرده اند. اين واقعا معجزه است. معناى آن هم اين است كه مرگ را به سوى خود نكشيد. اگر مرگ دهان باز كرد و شما را كشيد و بُرد، كارى نمى توان كرد ؛ اما شما حق نداريد خود را در معرض مرگ قرار دهيد. وقتى كه گوشه اى از نظامات بدن به هم خورد، به سرعت بايد به سراغ پزشك رفت.
موسى بن عمران بيمار شده بود و ناله مى كرد. روز سوم گفت : خدايا! اين قدر ما درِ خانه تو ناله كرديم ما را، پس شفا بده. كه از بيمارى در رنج هستم. خطاب رسيد كه پزشك را براى چنين روزى گذاشته اند. بايد به پزشك مراجعه كنى تا خوب شوى.
«وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِى سَبِيلِ اللّه ِ أَمْوَ تَا بَلْ أَحْيَاءٌ»2 .و هرگز گمان مبر آنان كه در راه خدا كشته شدند مرده اند ، بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند .
اين جا انسان جاذب حيات مى شود و دافع مرگ ؛ اما در مسأله دنيايى، چرا ما با دست خود، به سمت مرگ برويم؟ بايد تا جايى كه امكان دارد آن را دفع كنيم. آن جا كه ديگر قرار مردن براى ما صادر شد و امكان دفع آن نبود، به سراغ ما مى آيد و لازم نيست شما خود را در معرض مرگ قرار بدهى. در قرآن مجيد هم هست كه اگر كسى خود را در معرض مرگ قرار دهد و خود را بكُشد، تا ابد به عنايت الهى نخواهد رسيد. ما به دنيا نيامده ايم كه بميريم. آمده ايم تا زنده شويم. ما نزديك به پنج هزار قاعده بهداشتى داريم. جلد اول و دوم « وسائل الشيعة » را كه انسان ورق مى زند، تعجب مى كند. چهارده قرن قبل، آن هم در دو شهر مكه و مدينه، اين اندازه قاعده بهداشتى، براى تأمين سلامت انسان ارائه كرده اند. اين واقعا معجزه است. معناى آن هم اين است كه مرگ را به سوى خود نكشيد. اگر مرگ دهان باز كرد و شما را كشيد و بُرد، كارى نمى توان كرد ؛ اما شما حق نداريد خود را در معرض مرگ قرار دهيد. وقتى كه گوشه اى از نظامات بدن به هم خورد، به سرعت بايد به سراغ پزشك رفت.
موسى بن عمران بيمار شده بود و ناله مى كرد. روز سوم گفت : خدايا! اين قدر ما درِ خانه تو ناله كرديم ما را، پس شفا بده. كه از بيمارى در رنج هستم. خطاب رسيد كه پزشك را براى چنين روزى گذاشته اند. بايد به پزشك مراجعه كنى تا خوب شوى.
اثر بهداشت در سلامت انسان
من هرگز حق ندارم از مرگ با آغوش باز استقبال كنم. قواعد بهداشتى هم، كه واقعا عجيب است، به ويژه برخى از قواعدش ؛ مثلاً اين روايت، بسيار جالب است كه رهبر عالى قدر اسلام مى فرمايد : پرهيز شكمى، ريشه درمان هر بيمارى است. شكستن پرهيز شكمى و شناكنان به سوى شكم رفتن، جاده مرگ است.
گاهى كه از قبرستان عبور مى كرد، به اصحابش مى گفت: اين قبرها را همه مرده ها با دندان هايشان كنده اند ؛ يعنى به علت بى نظم خوردن و بد خوردن، جان داده اند. مى توانستند بيش تر در اين دنيا بمانند. اين جا در فكر نيايد كه خدا تقدير كرده بود كه در اين لحظه بميرند، نه خدا چنين تقديرى نكرده بود. خودش مرگ را در آغوش كشيد. خودش گفت : مى خواهم بميرم، وسيله اش را هم فراهم كرد.
مى فرمود : اگر مسواك زدن به دندان، هر شب براى امت من مشقّت نداشت، آن را واجب مى كردم ؛ چون باعث سلامت دهان، مرى، معده، روده بزرگ و روده كوچك و دو كليه است و مجموع اين ها باعث سلامت دستگاه خون است.
گاهى كه از قبرستان عبور مى كرد، به اصحابش مى گفت: اين قبرها را همه مرده ها با دندان هايشان كنده اند ؛ يعنى به علت بى نظم خوردن و بد خوردن، جان داده اند. مى توانستند بيش تر در اين دنيا بمانند. اين جا در فكر نيايد كه خدا تقدير كرده بود كه در اين لحظه بميرند، نه خدا چنين تقديرى نكرده بود. خودش مرگ را در آغوش كشيد. خودش گفت : مى خواهم بميرم، وسيله اش را هم فراهم كرد.
مى فرمود : اگر مسواك زدن به دندان، هر شب براى امت من مشقّت نداشت، آن را واجب مى كردم ؛ چون باعث سلامت دهان، مرى، معده، روده بزرگ و روده كوچك و دو كليه است و مجموع اين ها باعث سلامت دستگاه خون است.
مرگ عقل و روح
به ما حق نداده اند كه به سمت مرگ حركت كنيم و بدن را در معرض نابودى قرار دهيم، چه برسد به اين كه مرگ را براى عقل و روح و دل خود فراهم كنيم. ديگر واى به حال آن كسى كه وجودش بشود جاذبه موت براى عقل، جاذبه مرگ براى دل، جاذبه مرگ براى روح و بيمارى را در دلش راه دهد : «فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ» يا در نفس خود بيمارى راه دهد و نفس زكيه طبيعيه را، كه از اول خلقت هم زكيه ساخته شده بوده، به نفس شريره، نفس خبيثه تبديل كند. او ديگر چه حسابى با معمار هستى و بانى هستى دارد.
بازگرديم به آن سه آيه :
«وَ ءَايَةٌ لَّهُمُ الاْءَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا»3 . زمين مرده را من زنده كردم. بله او زنده كرد ؛ زيرا وجود مقدس او عاشق حيات است. او خود حى است، مركز عشق و محبت است، صفتش هم مثل ذاتش است، عاشق حيات است. اصلاً دنبال اين است كه هر جا مرده است، او را زنده كند. بسيارى از مرده ها زنده مى شوند. اگر كافر مرده است، با مرگش زنده مى شود. اين آيه، خطاب به كفار، فجار، فساق، مشركان و بريده هاى از حقيقت است :
«قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِى تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ »4 .بگو : بى ترديد مرگى را كه از آن مى گريزيد، با شما ديدار خواهد كرد . سپس به سوى داناى نهان و آشكار بازگردانده مى شويد . پس شما را به اعمالى كه همواره انجام مى داديد ، آگاه خواهد كرد .
بازگرديم به آن سه آيه :
«وَ ءَايَةٌ لَّهُمُ الاْءَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا»3 . زمين مرده را من زنده كردم. بله او زنده كرد ؛ زيرا وجود مقدس او عاشق حيات است. او خود حى است، مركز عشق و محبت است، صفتش هم مثل ذاتش است، عاشق حيات است. اصلاً دنبال اين است كه هر جا مرده است، او را زنده كند. بسيارى از مرده ها زنده مى شوند. اگر كافر مرده است، با مرگش زنده مى شود. اين آيه، خطاب به كفار، فجار، فساق، مشركان و بريده هاى از حقيقت است :
«قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِى تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ »4 .بگو : بى ترديد مرگى را كه از آن مى گريزيد، با شما ديدار خواهد كرد . سپس به سوى داناى نهان و آشكار بازگردانده مى شويد . پس شما را به اعمالى كه همواره انجام مى داديد ، آگاه خواهد كرد .
موءمن مرگ ندارد
مرگ ها هم با هم فرق مى كنند. بعضى تمام مرگ را دارند ؛ مانند كفار. بعضى هم مثل ما نيمه كاره مى ميرند ؛ چون هم خدايى هستند و هم شيطانى ؛ هم خرمايى هستند و هم خدايى هستند ؛ هم پولى هستند و هم آخرتى ؛ هم عشقى هستند و هم غيرعشقى ؛ هم نگاه مى كنند و هم نگاه نمى كنند ؛ هم اگر دستشان به سفره حرامى برسد، يك لقمه مى خورند و هم نمى خورند. ما مثل برف و شيره هستيم، يك جا خيلى يخ هستيم و يك جا خيلى گرم. ما كه مى ميريم، آن نصف مرگمان را خدا زنده مى كند :
«فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ »5 .آن گاه شما را به آن چه همواره انجام مى داديد، آگاه مى كند .
لذا مرگى وجود ندارد. قرآن مجيد مى گويد : وقتى مردم به جان خودشان مى افتند و خودشان را مى كُشند، خدا آنان را زنده مى كند. همين كه مى گويند : فلانى مُرد، يعنى زنده شد :
«تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهَادَةِ»6 . مؤمن كه مرگ ندارد. مؤمن فقط تولد دارد.
ابراهيم به دنيا آمده است، نمرده است. مى گويد: او را زنده نكردم، او زنده بود. در روايت دارد كه به پيغمبر ملاقات دادند، به ابى عبداللّه ملاقات دادند، آنان را زنده نكردند، بلكه فقط به مقام لقا و قرب و وصال و عشق بردند. خود قرآن مى گويد : آنان را مرده نپنداريد. آنان فقط تولد دارند. اينان كه متولد شده اند، زنده شدند و بعد مُردند و اكنون خدا آنان را زنده مى كند.
«فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ »5 .آن گاه شما را به آن چه همواره انجام مى داديد، آگاه مى كند .
لذا مرگى وجود ندارد. قرآن مجيد مى گويد : وقتى مردم به جان خودشان مى افتند و خودشان را مى كُشند، خدا آنان را زنده مى كند. همين كه مى گويند : فلانى مُرد، يعنى زنده شد :
«تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهَادَةِ»6 . مؤمن كه مرگ ندارد. مؤمن فقط تولد دارد.
ابراهيم به دنيا آمده است، نمرده است. مى گويد: او را زنده نكردم، او زنده بود. در روايت دارد كه به پيغمبر ملاقات دادند، به ابى عبداللّه ملاقات دادند، آنان را زنده نكردند، بلكه فقط به مقام لقا و قرب و وصال و عشق بردند. خود قرآن مى گويد : آنان را مرده نپنداريد. آنان فقط تولد دارند. اينان كه متولد شده اند، زنده شدند و بعد مُردند و اكنون خدا آنان را زنده مى كند.
فعل الهى
كار خدا اين است كه مرده را زنده كند، از نيستى به هستى بياورد، دانه را به درخت تبديل كند و كوچك را بزرگ كند. در دعاى عرفه و ابوحمزه آمده است كه كار خدا اين است كه ذليل را عزيز كند، تشنه را سيراب كند، گرسنه را سير كند، بـر×ه×ن×ه را بپوشاند، مُرده را زنده كند، جاهل را عالِم كند، گمشده را پيدا كند، غريب را از غربت درآورد و درد دردمند را دوا كند. اين ها كار خدا است :
«يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوآءَ»7 .وقتى درمانده اى او را بخواند، اجابت مى كند و آسيب و گرفتارى اش را دفع مى كند .
او است كه :
«لَئِن شَكَرْتُمْ لاَءَزِيدَنَّكُمْ»8 .اگر سپاس گزارى كنيد ، قطعاً [ نعمتِ ] خود را بر شما مى افزايم .
او است كه دستور مى دهد شما دعا كنيد تا من استجابت كنم. او است كه مى گويد : بخوان تا من عطا كنم. اوست كه مى گويد : «فَاذْكُرُونِىآ أَذْكُرْكُمْ». او است كه مى گويد : شما را دعوت مى كنم به «دَارِ السَّلامِ وَ يَهْدِى مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَ طٍ مُّسْتَقِيمٍ ». او است كه مى گويد : «يَدْعُوآا إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ». كار وجود مقدس او چيست؟ كار او ميراندن نيست. در همه جوانب كار او زنده كردن است. مرگ كار انسان است، كه خودش را مى كُشد. «وَ مَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِى الْقُبُورِ »9 . چه چيزى در گوش او مى خوانى؟ خود را كشته است. به چه چيزى او را دعوت مى كنى؟ او گوشش را كر كرده است. بگذار من او را زنده كنم تا بفهمد چه خبر است. اما چه خوب است كه انسان اين جا به دم الهى زنده شود، نه به مرگ :
« إِلهِي لاَ تُؤَدِّبْنِي بِعُقُوبَتِكَ، وَلاَ تَمْكُرْ بِي فِي حِيلَتِكَ، مِنْ أَيْنَ لِيَ الْخَيْرُ يَا رَبِّ وَلاَ يُوجَدُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِكَ وَمِنْ أَيْنَ لِيَ النَّجاةُ وَلا تُسْتَطاعُ إِلاَّ بِكَ لاَ الَّذِي أَحْسَنَ اسْتَغْنى عَنْ عَوْ نِكَ وَرَحْمَتِكَ، وَلاَ الَّذِي أَساءَ وَاجْتَرَأَ عَلَيْكَ وَلَمْ يُرْضِكَ خَرَجَ عَنْ قُدْرَتِكَ، يَا رَبِّ »10 .
اين خدا است. ببينيد كارش چيست. اگر ما بفهميم كار خدا چيست، چنان گرفتار او مى شويم، چنان دل به او مى بازيم، چنان عاشق او مى شويم كه ديگر هيچ چيز غير او را نمى شناسيم.
«يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوآءَ»7 .وقتى درمانده اى او را بخواند، اجابت مى كند و آسيب و گرفتارى اش را دفع مى كند .
او است كه :
«لَئِن شَكَرْتُمْ لاَءَزِيدَنَّكُمْ»8 .اگر سپاس گزارى كنيد ، قطعاً [ نعمتِ ] خود را بر شما مى افزايم .
او است كه دستور مى دهد شما دعا كنيد تا من استجابت كنم. او است كه مى گويد : بخوان تا من عطا كنم. اوست كه مى گويد : «فَاذْكُرُونِىآ أَذْكُرْكُمْ». او است كه مى گويد : شما را دعوت مى كنم به «دَارِ السَّلامِ وَ يَهْدِى مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَ طٍ مُّسْتَقِيمٍ ». او است كه مى گويد : «يَدْعُوآا إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ». كار وجود مقدس او چيست؟ كار او ميراندن نيست. در همه جوانب كار او زنده كردن است. مرگ كار انسان است، كه خودش را مى كُشد. «وَ مَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِى الْقُبُورِ »9 . چه چيزى در گوش او مى خوانى؟ خود را كشته است. به چه چيزى او را دعوت مى كنى؟ او گوشش را كر كرده است. بگذار من او را زنده كنم تا بفهمد چه خبر است. اما چه خوب است كه انسان اين جا به دم الهى زنده شود، نه به مرگ :
« إِلهِي لاَ تُؤَدِّبْنِي بِعُقُوبَتِكَ، وَلاَ تَمْكُرْ بِي فِي حِيلَتِكَ، مِنْ أَيْنَ لِيَ الْخَيْرُ يَا رَبِّ وَلاَ يُوجَدُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِكَ وَمِنْ أَيْنَ لِيَ النَّجاةُ وَلا تُسْتَطاعُ إِلاَّ بِكَ لاَ الَّذِي أَحْسَنَ اسْتَغْنى عَنْ عَوْ نِكَ وَرَحْمَتِكَ، وَلاَ الَّذِي أَساءَ وَاجْتَرَأَ عَلَيْكَ وَلَمْ يُرْضِكَ خَرَجَ عَنْ قُدْرَتِكَ، يَا رَبِّ »10 .
اين خدا است. ببينيد كارش چيست. اگر ما بفهميم كار خدا چيست، چنان گرفتار او مى شويم، چنان دل به او مى بازيم، چنان عاشق او مى شويم كه ديگر هيچ چيز غير او را نمى شناسيم.
نام موضوع : خودشناسی - جلسه چهارم | سخنرانی های استاد انصاریان
دسته : متفرقه مذهبی