در دست اقدام ترجمه رمان دليل اشک هایم | Thumbelina

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Thumbelina
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
. . .

Thumbelina

رمانیکی پایبند
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
2023-01-14
642
546
298
سرزمین پریان
سکه
6,436
نام هنری
الینا فری
آزمایشی
مدیرتالار آموزش
نام رمان: دلیل اشک هایم

نویسنده: ارین دوم

زبان مبدا: انگلیسی

زبان مقصد: فارسی

مترجم: Thumbelina

ژانر: عاشقانه، تخیلی

خلاصه: نیکا که در یک یتیم‌خانه‌ی وحشتناک زیر نظر سرپرستی بدرفتار بزرگ شده بود، تنها به یک شکل توانست دوام بیاورد: پناه بردن به دنیای تخیل، جایی که داستان‌های خیال‌انگیز را زندگی می‌کرد، به‌ویژه درباره‌ی «اشک‌ساز» ـ مردی هولناک که اشک‌ها را می‌سازد، چهره‌ای ترسناک که همه‌ی ترس‌های نهفته در دل آدم‌ها را شکل می‌دهد.
وقتی در هفده‌سالگی سرانجام توسط یک خانواده‌ی پذیرنده به فرزندی گرفته می‌شود، نیکا تصور می‌کند که دارد یتیم‌خانه، رنج‌هایش و زندان داستان‌های ماورایی‌اش را پشت سر می‌گذارد. اما این خیال دوام چندانی ندارد؛ چرا که ریگل ـ جوانی که از بدو تولد در همان یتیم‌خانه‌ی هولناک پرورش یافته بود ـ به خانواده‌ی جدید او می‌پیوندد.
ریگل به همان اندازه که جذاب و خیره‌کننده است، سرشار از آشفتگی و تاریکی درونی نیز هست...
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mohammad MZ
پیش‌درآمد


ما در «گِرِیو» داستان‌های زیادی داشتیم.
قصه‌های پچ‌پچ‌شده، افسانه‌های زمان خواب... افسانه‌هایی که در پرتو لرزان شمع بر لب‌هایمان سو سو می‌زدند. مشهورترینشان، قصه‌ی «اشک‌ساز» بود.
می‌گفتند در جایی دور، در جهانی بسیار دورتر… مردمان نمی‌توانستند گریه کنند؛ روح‌هایشان تهی بود، عاری از هر احساسی. اما جایی دور از چشم همه، مرد کوچکی زندگی می‌کرد؛ درون سایه‌ها و تنهایی بی‌پایان. صنعتگری تنها، رنگ‌پریده و خمیده، با چشمانی شفاف همچون شیشه، که توانایی ساختن قطره‌های بلورین اشک را داشت.
مردم نزد او می‌رفتند تا بتوانند گریه کنند، تا اندکی احساس را لمس کنند ــ چون اشک‌ها در خود عشق و دردناک‌ترین وداع‌ها را در بر می‌گیرند. اشک‌ها صمیمی‌ترین بازتاب روح‌اند. بیش از شادی و خوشبختی، این اشک‌ها هستند که انسان بودن ما را معنا می‌کنند.
و اشک‌ساز این خواسته را برآورده می‌کرد. او اشک‌هایش و همه‌ی آنچه را در خود داشت، در چشمان مردم می‌لغزاند. و این‌گونه بود که آنان گریه کردن را آموختند: با خشم، با استیصال، با درد و رنج.
شورهای سوزان، ناکامی‌ها و اشک‌ها، اشک‌ها، اشک‌ها ــ اشک‌ساز دنیایی پاک را فاسد کرد و آن را با عمیق‌ترین و تاریک‌ترین احساسات آلوده ساخت.
«به یاد داشته باش، نمی‌توانی به اشک‌ساز دروغ بگویی» ــ این‌طور قصه را به پایان می‌بردند.
این داستان را برای ما می‌گفتند تا یاد بگیریم هر کودکی می‌تواند خوب باشد، باید خوب باشد، چون هیچ‌کس شرور زاده نمی‌شود. شرارت در ذات انسان نیست.
اما برای من...
برای من این‌طور نبود.
برای من، این فقط یک قصه نبود.
او در سایه‌ها پنهان نبود. مردی کوچک و رنگ‌پریده و خمیده، با چشم‌هایی شفاف همچون شیشه، هم نبود.
نه. من اشک‌ساز را می‌شناختم.
 
آخرین ویرایش:
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: Mohammad MZ

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 0, کاربران: 0, مهمان‌ها: 0)

کاربرانی که این موضوع را خوانده‌اند (مجموع کاربران: 1)