- شناسه کاربر
- 21
- تاریخ ثبتنام
- 2020-09-26
- موضوعات
- 99
- نوشتهها
- 1,345
- راهحلها
- 8
- پسندها
- 5,555
- امتیازها
- 353
- محل سکونت
- میان غصههای فانی و شادیهای مستدام!
از سوی دیگر آشوبهایی که بیان میشوند و معمولاً در دوران جوانی رخ میدهند، شامل وقایعی با منشأ بیرونی است و آنچنان فراگیر که کل جریان زندگی بعد از آن را با تعلیق مواجه میکند. بیماری مهم ترین آشوب تمامی روایات است. در تمامی روایتها پس از بروز بیماری زندگی در محاق تاریکی فرو میرود: راوی یا اموالش را از دست میدهد، یا خانوادهاش را یا سرپناهش را یا حتی هیجانهای مثبت و توانایی کنشورزی برای گشایش در وضعیت خود. توجه به این نکته بسیار حائز اهمیت است که در هر 9 روایت تجربه راوی از بیماری، علائم و وضعیت روانی ناشی از آن با شتاب مثبت بیان میشود و بخش مهم روایت را شرایط پیش از بیماری و نتایج مستقیم بیماری بر زندگی به خود اختصاص میدهد.
نکته مهم دیگر در تحلیل ساختاری، گشایشهای لرزان و موقتی است که هیچکدام توان ایستادگی در برابر آشوب موجود را ندارند. مثلاً ورود به دانشگاه، عضویت در حزب سیاسی، عشق و ازدواج به عنوان گشایشهایی هستند که برای مدتی راوی را از وضعیت پرآشوب دور میکنند، اما پس از مدتی این گشایشها یا خنثی میشوند یا خودشان برای بروز یا تشدید آشوب بستری فراهم میکنند.
کوتاه سخن اینکه در ساختار روایی داستانها نخست با وضعیت آغازین مواجهیم که یا از همان ابتدا ناپایدار و شکننده است و سرنخهای آشوب بزرگ بعدی را در دل خود جای داده است و از این رو حکم مقدمه آن آشوب است یا این وضعیت تعادلی نسبی دارد؛ اما در آن نیز سرنخهایی از آشوب مشاهده میشود. آشوبها یا معلول مستقیم رخدادهای بیرونی هستند یا منشأ درونی دارند که در این مورد رخدادها تشدیدکننده یا تسریعکننده آشوبند. اگر راوی آشوب را نتیجه تصمیمهای اشتباه خود بداند، احساس گناه مضمون اصلی است و اگر در برابر آشوب درونی خود منفعل باشد، احساس شرم درونمایه غالب است. در تمامی موارد آشوب اصلی، بیماری است که بهتدریج تمامی ظرفیتها و توانمندیهای راوی را تحلیل میبرد. در بخش عمده روایات که منشأ بیماری بیرون از فرد است احساس قربانیشدن، ناامنی و بدبینی درونمایه مسلط هستند. همچنین گشایشها معمولاً به دست راوی رخ میدهد، اما همواره بینتیجه میماند و راوی را ناکامتر از گذشته میکند. بنابراین لحن عمده روایات بدبینانه است.
نکته مهم دیگر در تحلیل ساختاری، گشایشهای لرزان و موقتی است که هیچکدام توان ایستادگی در برابر آشوب موجود را ندارند. مثلاً ورود به دانشگاه، عضویت در حزب سیاسی، عشق و ازدواج به عنوان گشایشهایی هستند که برای مدتی راوی را از وضعیت پرآشوب دور میکنند، اما پس از مدتی این گشایشها یا خنثی میشوند یا خودشان برای بروز یا تشدید آشوب بستری فراهم میکنند.
کوتاه سخن اینکه در ساختار روایی داستانها نخست با وضعیت آغازین مواجهیم که یا از همان ابتدا ناپایدار و شکننده است و سرنخهای آشوب بزرگ بعدی را در دل خود جای داده است و از این رو حکم مقدمه آن آشوب است یا این وضعیت تعادلی نسبی دارد؛ اما در آن نیز سرنخهایی از آشوب مشاهده میشود. آشوبها یا معلول مستقیم رخدادهای بیرونی هستند یا منشأ درونی دارند که در این مورد رخدادها تشدیدکننده یا تسریعکننده آشوبند. اگر راوی آشوب را نتیجه تصمیمهای اشتباه خود بداند، احساس گناه مضمون اصلی است و اگر در برابر آشوب درونی خود منفعل باشد، احساس شرم درونمایه غالب است. در تمامی موارد آشوب اصلی، بیماری است که بهتدریج تمامی ظرفیتها و توانمندیهای راوی را تحلیل میبرد. در بخش عمده روایات که منشأ بیماری بیرون از فرد است احساس قربانیشدن، ناامنی و بدبینی درونمایه مسلط هستند. همچنین گشایشها معمولاً به دست راوی رخ میدهد، اما همواره بینتیجه میماند و راوی را ناکامتر از گذشته میکند. بنابراین لحن عمده روایات بدبینانه است.