. . .

اشعار

  1. پروآ

    شعر اشعار محمد تقی بهار

    . عشقت آتش به دل کس نزند تا دل ماست کِی به مسجد سِزَد آن شمع که در خانه رواست به وفایی که نداری ، قسم ای ماه جبین هر جفایی که کنی ، بر دل ما عین وفاست سر زلف تو ز چین ، مشک‌تر آورده به شهر از خُتَن مشک نخواهید حریفان که خطاست روزی آیم به سر کوی تو و جان بدهم تا بگویند که این ، کشته‌ی آن ماه...
  2. پروآ

    شعر اشعار صغیر اصفهانی

    عشقت سپرد از دل، دیوانه به دیوانه این گنج کُنَد منزل ، ویرانه به ویرانه در مجلس ما دل ها، بخشند به هم صهبا مِی دور زند اینجا ، پیمانه به پیمانه می با همه نوشیدم،یک می همه جا دیدم هر چند که گردیدم ، میخانه به میخانه خورشید ضیاء گستر، نبود ز یک افزونتر بینیش به هر کشور کاشانه به کاشانه مشکل...
  3. پروآ

    شعر اشعار مجتبی خوش زبان

    مـن از طلوع نگاهِ تـو آفتاب گـرفتم مثالِ برکه‌ لب از مهرِ ماهتاب گرفتم تنت تبسُم گلبرگ بـود بـر تـنِ خارم همین‌شد از بغلت دم‌به‌دم گلاب‌گرفتم مثالِ لاله‌یِ مرداب بـا هوای حضورت پناه و ریشه‌ای از دستِ منجلاب گرفتم لبت بـه روی لبم بـود در درونِ خیالم تو راچشیدم‌و از ب×و×س×ه‌ات شـ×ر×ا×ب گرفتم نبودی و...
  4. CANDY

    شعر اشعار ربکا ندیوزی

    سنگ، ستاره تابان سنگ زیبا و گران تو پنهانی بر زمین گرانقدر سنگ بی‌بدیل، نامکشوف در میان گنجینه‌های جهان هیچ کست از جا نمی‌تواند کند سنگ زیبای تابان می‌درخشی در گرد و غبار بیابان انگار که در دریای خروشان جایی به دید نمی‌آیی دریا بر سرت گذشته‌ست ریگ بیابان بر تو غلتیده‌ست سخت گرانی هیچ کست از جا...
  5. CANDY

    شعر اشعار فریدریش هولدرین

    کجایی آخر، ای جوان، که همواره سحرگاهان بیدارم می‌کنی، کجایی آخر تو ای روشنایی؟ قلبم بیدار است، اما شب همیشه با جادوی مقدس خود می‌گیردم و می‌بندد. در دمدمه‌ی صبح گوش می‌دادم، خوشحال چشم به راهت بر آن تپه، و نه هرگز بیهوده. هیچ گاه پیکهایت، آن نسیمهای نوشین، مرا نمی‌فریفتند، چون همواره خود...
  6. CANDY

    شعر اشعار هرمان هسه

    آن‌زمان که من از احتیاج جوانی و شرم به سوی تو آمدم با تمنا تو خندیدی و از عشق من یک بازی ساختی حالا خسته‌ای و دیگر بازی نمی‌کنی با چشم‌های تاریک به سوی من می‌نگری از روی احتیاج و می‌خواهی عشقی را داشته باشی که من داده بودم به تو دریغا که آن عشق از بین رفته است و من نمی‌توانم بازگردم روزگاری...
  7. CANDY

    شعر اشعار مارگوت بیکل

    هیچکس نمی‌خواهد تنها باشد هیچکس نمی‌خواهد گریه کند بدنم می‌خواهد که تو را در آغوش بگیرد بسیار بد است که به روحت صدمه می‌زند زمان گرانبهاست و به دور دستها می‌لغزد و در همه‌ی لحظات عمرم در انتظار تو بوده‌ام هیچکس نمی‌خواهد تنها باشد پس چرا چرا اجازه نمی‌دهی عاشقت باشم می‌توانی صدایم را بشنوی آوازم...
  8. پروآ

    شعر اشعار قاسم پهلوان

    می نویسم عشق، تایادت دوباره گل کند آسمان درحجم چشمت، بی ستاره گل کند عشق یعنی تو، تو یعنی کل تشبیهات من دلبری کن تا زبان استعاره گل کند می سُرایم آنقدر از خاک پاکت روز و شب تا که در من شعرهای نیمه کاره گل کند باش با هُرم نفس های تو همزاد بهار معبدو میخانه، گلدسته،مناره گل کند گل بخندو گل بگو...
  9. پروآ

    شعر اشعار محمد امیری

    دلم درگیر غمها شد.. چه‌ حال مبهمی دارم به‌روی‌ چشمِ‌ خشکیده‌ پریشان‌ شبنمی‌ دارم بریدم ازهمه دنیا به آدمها امیدی نیست میان قلب‌ سرگردان چه‌ سوزان عالمی دارم اگر شعر و غزلهایم نماد غصه و درد است برای حزن احساسم دلیل محکمی دارم *رفیقان‌یک‌به‌یک رفتند مرا درخود رها کردند* به لطف نارفیقانم دگر...
  10. پروآ

    شعر اشعار پروین ارجمندی

    دیشب نفسم بوی تو بود و تو نبودی دل م×س×ت سر کوی تو بود و تو نبودی از حنجره ی عشق صدای تو شنیدم گوشم به هیاهوی تو بود و تو نبودی بر شاخه ی گل‌بوته ی تن تا نفسی داشت دل قمری یاهوی تو بود و تو نبودی بر گونه ی من گرد غریبانه مهتاب آمیخته با بوی تو بود و تو نبودی وقتی غزل چشم سیاه تو سرودم شب مطلع...
  11. پروآ

    شعر اشعار ابو سعید ابوالخیر

    عشق تو ز خاص و عام پنهان چه ڪنم دردے ڪه ز حد گذشت درمان چه ڪنم خواهم ڪه دلم به دیگرے میل ڪند من خواهم و دل نخواهد اے جان چه ڪنم؟!... #ابوسعید_ابوالخیر
  12. CANDY

    شعر اشعار رابینرانات تاگور

    اینگونه به نظر می‌رسد که تو را به شکل‌ها و دفعات بی‌شماری دوست داشته‌ام. از این زندگی تا زندگی بعد، از این سن تا سنین بعدی، برای همیشه قلب طلسم شده من همچو گردنبندی از نواها را ساخته و بازسازی کرده است، که شما آن را به عنوان یک هدیه به دور گردن خود به شکل‌های گوناگون آویخته‌اید. از این...
  13. CANDY

    شعر اشعار مایکل دریتون

    از آنجا که هیچ کمکی وجود ندارد، بیاید همدیگر را ببوسیم و همکاری کنیم و من خوشحالم، که با تمام وجودم خوشحالم، به این دلیل که من خودم به راحتی می‌توانم آزاد باشم بیایید با هم برای همیشه دست بدهیم پیمان‌ها را فسخ کنیم و هر زمان که دوباره یکدیگر را ملاقات کردیم گویی به نظر رسد که هیچگاه...
  14. CANDY

    شعر اشعار مگی اسمیت

    عمر کوتاه است، اگرچه فرزندانم را از آن دور بدارم عمر کوتاه است، و من به وسیله هزار راه و روش غیر معقولِ دلنشین، عمر خود را کوتاه کرده‌ام تا فرزندانم را از هزار مسیر دلنشینِ غیرمعقول دور نگه دارم. دست کم نیمی از جهان وحشتناک است و این یک تخمین محافظه‌کارانه است اگرچه حتی فرزندانم را از...
  15. CANDY

    شعر اشعار آندره مارول

    اگر وقت کافی و دنیای ابدی داشتیم، اگر این بانوی عشوه‌گر، بی‌گناه بود می‌نشستیم و فکر می‌کردیم که کدامین راه برای قدم زدن و سپری کردن برای روز طولانی عشقمان بهتر است… تو به دنبال یاقوت در ساحل گنگ هند می‌گردی و من در کنار رود هامبر عجز و ناله می‌کنم. من تو را ده سال قبل از حضرت نوح دوست...
  16. CANDY

    شعر اشعار ادگار آلن پو

    سال‌ها پیش در سرزمینی ساحلی دخترکی زندگی می‌کرد که احتمالاً او را بشناسید به نام آنابل لی همه فکر و ذکر دخترک فقط عشق ورزیدن و عشق بازی با من بود من و آن دختر هر دو کودک بودیم در این سرزمین ساحلی با عشقی فراتر از یک عشق معمولی عاشق هم بودیم من و آنابل لیِ من که فرشتگان آسمان نیز به...
  17. CANDY

    شعر اشعار ویلیام شکسپیر

    اجازه دهید تا نگویم دلیل اینکه دو انسان عاقل نباید با هم ازدواج کنند چیست؟ عشق واقعی، عشقی است که با تغییر اوضاع دگرگون نشود و یا بیدی نباشد که با هر بادی بلرزد آه نه! عشق حقیقی باید همانند فانوس دریایی باشد که با وجود طوفان‌های سنگین هرگز نلرزد عشق حقیقی همچو ستاره قطبی، راهنمایی است برای...
  18. CANDY

    شعر اشعار رابرت برنز

    آه عشق من همانند یک گل رز قرمز رنگ است که در ماه ژوئن در بهار به تازگی روییده آه، دلبر من همانند یک موسیقی است که به شیرینی نواخته می‌شود همانا تو ظریف هستی، بانوی زیبای من و همانا من محو تو هستم من تو را هنوز دوست می‌دارم، محبوبم تا زمانی که تمامی دریاها به مرز خشک شدن برسند، دوستت دارم...
  19. CANDY

    شعر اشعار جان کیتس

    ای کاش همچون تو محکم بودم و نه در تنهایی پرشکوهت در دل آسمان شب، و تماشاگری، با چشمانی باز تا همیشه مانند خالقی صبور و زاهدی بی خواب آب‌های روان به دور بدن آدمی وظیفه‌ی الهی پاکی بخشی را ادا می‌کنند. و یا خیره به صورتک لطیفی ک افتاده از برف بر روی کوه‌ها و دشت‌ها. نه، هنوز هم استوار و ثابت...
  20. CANDY

    شعر اشعار پابلو نرودا

    دهانت را، صدایت را، موهایت را طلب می‌کنم. خموش و گرسنه، به هوای دیدنت در خیابان‌ها پرسه می‌زنم. نان مرا سیر نمی‌کند سپیده‌دم مرا بی‌قرار می‌کند تمام روز به شکار رد پای اندازه گام‌هایت مشغولم… من گرسنه‌ی خنده‌ی دلنشین تو هستم.. رنگ دستانت مرا وحشی می‌کند من گرسنه‌ی سرانگشتان تو هستم… هوس...
بالا پایین