CANDY
مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
انجمندار
بخشدار
مدیر
رصد کننده
طراح
تدوینگر
- نام هنری
- Minok
- بخشدار
- - امور فرهنگی
- مدیر
- تدوین+میکس+بازرس
- شناسه کاربر
- 3457
- تاریخ ثبتنام
- 2022-11-23
- آخرین بازدید
- موضوعات
- 967
- نوشتهها
- 2,251
- راهحلها
- 26
- پسندها
- 3,387
- امتیازها
- 436
- سن
- 19
- محل سکونت
- جنگلمتروکهافکار(:
اگر وقت کافی و دنیای ابدی داشتیم،
اگر این بانوی عشوهگر، بیگناه بود
مینشستیم و فکر میکردیم که کدامین راه برای قدم زدن و سپری کردن برای روز طولانی عشقمان بهتر است…
تو به دنبال یاقوت در ساحل گنگ هند میگردی و من در کنار رود هامبر عجز و ناله میکنم.
من تو را ده سال قبل از حضرت نوح دوست میداشتم
و اگر میخواستی باید همان موقع قبل از مسیحیت از پذیرفتن آن امتناع میکردی.
دانهی عشق من باید بسیار سریعتر از امپراطوریها رشد کند، اما از آن آرامتر:
صدسال زمان نیاز است
تا چشمان پرفروغت را که بر روی پیشانیات هست، ستایش کنم…
دویست سال زمان برای پرستیدن سینهات نیاز دارم…
و سی هزار سال زمان برای ستایش تمام اعضای بدنت میخواهم…
در روزهای واپسین عمرت می توان حرف قلبت را فهمید…
بانو تو سزاوار این همه ستایش هستی چگونه می شود تو را کمتر از این دوست داشت؟
اما همیشه پشت سرم نجوایی را میشنوم
زمان همچون ارابهای بالدار است که با عجله به سمت ما میآید
و سالها قبل از ما کسانی بودند که اکنون آرمیدهاند.
دشتهایی هستند که از ابتدای جهان به وجود آمدهاند
که آنجا دیگر زیبایی یافت نمیشود
و در این طاق مرمر،
پژواک صدای من به گوش نمیرسد
و سپس کرمها در تلاشاند که ناب و پاک بودنت را از بین ببرند
نجابتت لکه دار میشود
هوس من تبدیل به خاکستر میشود
گور مکانی خصوصی و خوب است
اما بعید میدانم کسی برای آن مشتاق باشد
جوانی، مانند شبنم صبحگاهی بر روی صورتت نشسته است
و هنگامی که روح مشتاق تو، از هر آتشی در هر روزنه زبان میکشد،
بیا همانند پرندگان شکاری که عاشق طعمه خود هستند، هر چیزی را که میتوانیم شکار کنیم.
سریعتر از آنکه زمان بخواهد روزنههای شور و اشتیاق ما را ببندد
بیا تمام قدرت و اشتیاق وجودمان را همانند توپی در بیاوریم و با ضربهای محکم آن را از میان دروازههای آهنی زندگی عبور دهیم
و فشارها را از بین ببریم
اگر چه نمیتوانیم خورشید را مجبور کنیم که آرام بماند اما میتوانیم او را مجبور کنیم که با تمام وجود بتابد.
اگر این بانوی عشوهگر، بیگناه بود
مینشستیم و فکر میکردیم که کدامین راه برای قدم زدن و سپری کردن برای روز طولانی عشقمان بهتر است…
تو به دنبال یاقوت در ساحل گنگ هند میگردی و من در کنار رود هامبر عجز و ناله میکنم.
من تو را ده سال قبل از حضرت نوح دوست میداشتم
و اگر میخواستی باید همان موقع قبل از مسیحیت از پذیرفتن آن امتناع میکردی.
دانهی عشق من باید بسیار سریعتر از امپراطوریها رشد کند، اما از آن آرامتر:
صدسال زمان نیاز است
تا چشمان پرفروغت را که بر روی پیشانیات هست، ستایش کنم…
دویست سال زمان برای پرستیدن سینهات نیاز دارم…
و سی هزار سال زمان برای ستایش تمام اعضای بدنت میخواهم…
در روزهای واپسین عمرت می توان حرف قلبت را فهمید…
بانو تو سزاوار این همه ستایش هستی چگونه می شود تو را کمتر از این دوست داشت؟
اما همیشه پشت سرم نجوایی را میشنوم
زمان همچون ارابهای بالدار است که با عجله به سمت ما میآید
و سالها قبل از ما کسانی بودند که اکنون آرمیدهاند.
دشتهایی هستند که از ابتدای جهان به وجود آمدهاند
که آنجا دیگر زیبایی یافت نمیشود
و در این طاق مرمر،
پژواک صدای من به گوش نمیرسد
و سپس کرمها در تلاشاند که ناب و پاک بودنت را از بین ببرند
نجابتت لکه دار میشود
هوس من تبدیل به خاکستر میشود
گور مکانی خصوصی و خوب است
اما بعید میدانم کسی برای آن مشتاق باشد
جوانی، مانند شبنم صبحگاهی بر روی صورتت نشسته است
و هنگامی که روح مشتاق تو، از هر آتشی در هر روزنه زبان میکشد،
بیا همانند پرندگان شکاری که عاشق طعمه خود هستند، هر چیزی را که میتوانیم شکار کنیم.
سریعتر از آنکه زمان بخواهد روزنههای شور و اشتیاق ما را ببندد
بیا تمام قدرت و اشتیاق وجودمان را همانند توپی در بیاوریم و با ضربهای محکم آن را از میان دروازههای آهنی زندگی عبور دهیم
و فشارها را از بین ببریم
اگر چه نمیتوانیم خورشید را مجبور کنیم که آرام بماند اما میتوانیم او را مجبور کنیم که با تمام وجود بتابد.
نام موضوع : اشعار آندره مارول
دسته : اشعار شاعران غیر پارسی