. . .

اشعار

  1. CANDY

    شعر اشعار فدریکو گارسیا لورکا

    ترانه ای که نخواهم سرود من هرگز خفته است روی لبانم ترانه یی که نخواهم سرود من هرگز بالای پیچک کرم شب تابی بود و ماه نیش می زد با نور خود بر آب چنین شد پس که من دیدم به رویا ترانه ای را که نخواهم سرود هرگز ترانه ای پر از لب ها و راههای دور دست ترانه ساعات گمشده در سایه های تار ترانه ستاره های...
  2. CANDY

    شعر اشعار الهام امریاس

    مجالی گر بیفتد دستمان در،گاه تنهایی در آغوش تو خواهم خفت، اگر آغوش بگشایی جهانی جزوهِ غم داد به دست آرزو هایم تو استادم شو ،درس شادمانی ده بشیدایی گلوی شعرهایم را به حس تازه ای تر کن به حس تازه ای غیر از فراق و ناشکیبایی من از مِهر تو مرتاضم ،بجز باتو نمی سازم نه در بند تنی بودم ،نه پابند...
  3. CANDY

    شعر اشعار مژگان عباسلو

    دلتنگم و دلگیر، مگر ابر بهارم؟ کو چاره به جز اینکه در این گوشه ببارم؟ ای قایق توفان‌زده، ای دل! به چه امید گفتی که تو را باز به دریا بسپارم؟ موجم که شنید از لب ساحل دم آخر: برگرد، به غیر از تو کسی نیست کنارم ابرم که بریدم دل از اعماق تهی تا بر شانه‌ات ای کوه کمی سر بگذارم دلتنگم و دلگیر ولی...
  4. CANDY

    شعر اشعار طاهره داوری

    كلافه خسته و تنها در اين شبهاى تكرارى از اين پهلو به آن پهلو ميان خواب و بيدارى شب است و هجمه ى درد و مسكنهاى بى تاثير من و بى خوابى و تا صبح در گير خود آزارى نفس بى وقفه مى كوبد لگد بر سينه ى شعرم و دارى قطره قطره از نگاهم تلخ مى بارى چنان بر قاب افكار و خيالم نقش بستى كه براى لحظه اى دست از...
  5. CANDY

    شعر اشعار اصغر معاذی

    روزگاری داشتیم و عشق بود و عشق حالی داشت بی خیالِ زندگی بودیم و او در سر خیالی داشت با اشاراتِ نظر آرامشِ دنیای هم بودیم نامه هامان گرچه گاهی از غمِ دوری ملالی داشت در پناهِ گیسوانش دستمان بر گردنِ هم بود خلوتِ ما در هجومِ برف و باران، چتر و شالی داشت عشقِ "حافظ" بود و با "شاخ نباتش" زندگی می...
  6. CANDY

    شعر اشعار عبدالرحیم عبدالکریمی

    آشفته تر از موی تو دنیای تباهم عمریست تو را از همه سو چشم به راهم پاییز شد و فصل زبان ریزی شاعر لالم که تو را می نگرد چشم سیاهم در قدرت من نیست بگویم که تو را دوس... ای وای همین است همین است گناهم از دوری تو جان به لبم آمده جانا روزم شده شام و شب من هست پگاهم گاهی به خیال من بیچاره سفر کن من...
  7. CANDY

    شعر اشعار حسین منزوی

    اینکه گاه میخواهم کز تو دست بردارم حرف سرد مهری نیست مشکلی دگر دارم با تو عشق می ورزم ای پریچه و خود نیز از حضور یک دره در میان خبر دارم عشق من! اگر تقویم چند سال پس میرفت میشد این مزاحم را از میانه بردارم مشکلم بهار توست در خزان من آری آنچه پیشِ رو داری من به پشت سر دارم ورنه خوب میدانی بی...
  8. CANDY

    شعر اشعار رضا گرجی

    مثل یک بغض که هنگام سفر می شکند دیدن دشمنی از دوست کمر می شکند چون اجل حکم به کشتار درختان بدهد هرچه را "اَرِّه" نیانداخت، "تبر" می شکند اوجِ شق القمر این ست که هنگام وداع ماه در مردمکِ دیده ی تر می شکند از "قضا" قول مراعات گرفتیم ولی آنچه را دست قضا نیست "قَدَر" می شکند "ای که از کوچه ی...
  9. CANDY

    شعر اشعار سجاد سامانی

    سفر می‌کردی و کار تو را دشوار می‌کردم که چون ابر بهاری گریۀ بسیار می‌کردم ‌ همان "آغاز" باید بر حذر می‌بودم از عشقت همان دیدار "اول" باید استغفار می‌کردم ‌ ملاقات نخستین کاش بار آخرینم بود تو را دیگر میان خواب‌ها دیدار می‌کردم ‌ «به روی نامه‌هایت قطرۀ اشک است، غمگینی؟» تو می‌پرسیدی و با چشم...
  10. CANDY

    شعر اشعار سعید غمخوار

    ترازوی عدالت در جهانِ ما خراب است عدالت واژه ای زیبا فقط در یک کتاب است همیشه آدمِ بد از عدالت می گریزد همیشه سهمِ ما خوبان در این دنیا عذاب است شعارِ حق پرستی بر لبِ هر آدمی هست ولی وقتِ عمل،سود و زیان تنها حساب است عدالت واژه ی مظلومِ قرن ماست،عمریست عدالت مثل سنگِ سختِ زیر آسیاب است یکی...
  11. CANDY

    شعر اشعار مجیب مهرداد

    بیل دهقان خونین است وقتی از میان گندمزار نورس بلندش می کند سوزن زنان خونین است و نان کمیاب روی سفره ها خونین است دست مردان خونین است زیرا در این سرزمین برای دشمن هرکسی راه فرار بسته است و بطن مادر در این جا باشکوه ترین نقطه پایان است و تنها کودکان بداقبال از رحم مادران جان سالم به در می برند تا...
  12. زهرا بابازاده🌚✨️

    شعر شعر دو بیتی

    گلی بودی در آن گلدان خالی نواز کردمت، گفتم چه حالی؟! همی قلبم پر از غم بود آن شب خیالت مانده بود در آن حوالی
  13. .SAJAD.

    شعر [~ دل نـوشتـه هـای کوچـــه پـشـتـی ~]

    دلــ ـــــم کــه میگیرد… به خودم وعــــــده های روز خوب را میدهـــــم از همــــان وعده های خوبــی که: سالهــــــاست به امیـــــد رسیدنشان تقویــ ــم را خط خطی میکنم :
  14. CANDY

    شعر اشعار ایلهان برک

    تو ای حرفِ زیبای الف‌با! و تو ای کاغذ! – که زیبایی – و تو ای قلم! – که زیبایی – با تو از رودخانه‌ها و از بادها سخن می‌گویم برای من: رودخانه‌ها را پرورش بده و آب‌راهه‌ها را باز کن وقتی‌که من کودکِ خردسالی بودم کودکی که اطرافِ دهان‌اش پر از لکه‌های غذا باشد – رودخانه‌ها را در حالِ پیش‌رَوی دیدم...
  15. CANDY

    شعر اشعار سهام الشعشاع

    دراین شب سیاه کسی مرا درآغوش نمی‌گیرد همه به من پشت کرده‌اند صندلی های اتاق تابلوهای روی دیوار حتی چشم‌های تو هم درون این قاب همه به من پشت کرده‌اند و خودشان را پنهان می‌کنند کنار تو ماندن ماندن در تاریکی ست وقتی چشمانم هیچ نمی‌بیند اینجا هستی نیست همه اش نابودی ست
  16. CANDY

    شعر اشعار میخائیل لرمانتاف

    آی ابرکان سیاه آوارگانِ جاودان به راه! با دشت نیلگون چون زنجیر دُر، کنون شتابان می‌روید چون من که به تبعید از شمال محبوب به سوی جنوب. چه‌کس بیرون‌تان رانده؟ اِی زائران ناخوانده! حکم سر نوشت بوده‌ است یا دستی بد سرشت؟ حسادتی پنهان یا افترای نیش‌دار رفیقان؟ و شاید جنایتی دیده‌اید که این رنج راه...
  17. CANDY

    شعر اشعار ولادیمیر مایاکوفسکی

    خیالْ بافی نکن مگر نمی بینی ؟ دهقان و بَرزگر در ازدحامِ پنبه ، و آهن گُم گشته اَند … دود شده اَند هیاهویی ، جُز لغزشِ خورشید بر چهره ها نیست کارخانه ها : با سوگند به حقوقِ بَشر تقویمِ شقاوت و حیله اَند بِیرَقِ وحشت بر انبوهِ سیّاره ها ، و هر کشور می غُرّد کسی شبیهِ یک نویسنده آری ! یک موسیقیْ...
  18. CANDY

    شعر اشعار آنا آخماتووا

    موضوع بسیار ساده است و روشن هر کسی آن را می‌فهمد تو مرا دوست نداری و هرگز دوست نخواهی داشت من چرا چنین دل‌بسته‌ام به مردی کاملا بیگانه؟ چرا شام‌گاهان چنین از تهِ دل برای‌ات دعا می‌کنم؟ چرا دوست‌ام را، کودک موطلایی‌ام را شهر محبوب‌ام را، سرزمین‌ام را ترک کرده‌ام و در خیابان‌های این پایتختِ بیگانه...
  19. CANDY

    شعر اشعار الکساندر پوشکین

    سال‌ها گذشت توفان‌های آزارنده مه‌آلود خیال‌های خامِ برساخته‌‌ام را از هم پراکند و صدای لطیف‌ات را فراموش کردم شمایل‌های بس الهی‌ات را در تبعید در دل‌تنگیِ حبس روزهای بی‌حادثه‌ام می‌پوسیدند محروم از هیبت و الهام محروم از اشک‌ها، از زندگانی، از عشق روح‌ام دیگربار بیدار شد: و دیگربار نزدم آمدی...
  20. CANDY

    شعر اشعار ورا بریتین

    ب×و×س×ه ای شیرین و طولانی لبانم را فشرد تپش های کوبنده ی قلبت لحظه ای آرام شد هنگامه ی جدایی ما از راه رسید وهمه چیز تمام شد. با حرکت ناگاه قطار جهان یکباره تاریک گشت گرچه خورشید همچنان می درخشید واپسین نگاه مبهم من با چشمان گریان اندوهناک– و عزیمت تو.
بالا پایین