مقدمه: کاش دستی ماورائی داشتم تا میتوانستم به درونم نفوذ کنم و در قلبم را ببندم. جسمم را برای همیشه خاموش کنم و بگذارم روحم آرام به پرواز درآید. تنها در این صورت است که میتوانم با قلب تکه تکه شدم کنار بیایم. کاش روزی...
مقدمه: خانهای خواهیم ساخت که در آن عشق بیداد کند. خانهای خواهیم ساخت که در آن غم گذر نکند. من و تو میسازیم خانهای که عشاق جهان را به حسرت بکشاند! بنا میکنیم خانهای را که ورودی آن دوست داشتن است و حسی که به آن...
مقدمه: قانون چیست؟! یک مشت سند مکتوب که بال پرواز را میشکند. مرز! جدایی! قانون! بایدها و نبایدها! اصولاً هر انسانی اگر بداند انسانیت چیست، تمام بایدها و نبایدها را حفظ میکند، اما موضوع این است که قانون فقط یک مشت...
خلاصه: آن اتفاق، همان اتفاقی که نباید میافتاد و افتاد، همانی که باعث مرگ یکیشان شد، ظاهراً حادثهای بیش نبود؛ اما چه کسی دید؟ چه کسی زوزههای چشمان پلید را شنید؟ که پوزخندهای مرموز پشت این حادثه را دید؟ باور بر این بود...
خلاصه: سلمان یک آدمِ بیرحمی هست که یک سری افراد ضعیف را گیر میاندازد که کمی خودش را سرگرم بکند. و اینبار شاهان را هدف قرار میدهد. بازی اینطور است که شاهان برای نجات دخترش مجبور است پنج قتل انجام بدهد که قتلها را...
خلاصه: محمدحسین نمیدونست سربازی براش میتونه چطور باشه؛ ولی پوتینش رو محکم بست و رهسپار شد، رهسپار سفری بیبازگشت! سفری که ایکاش هیچگاه برای هیچ پسری رخ نمیداد. محمدحسین رازی درسینه دارد که اگر فاش کند نفس نخواهد...