- نوع اثر
- داستان
- نام اثر
- داستان ماهک دختر بی ادب
- ژانر
- خیال پردازی (فانتزی)
- سطح
- الماسی
- اثر اختصاصی
- بله
- نویسنده
- آلباتروس
- کپیست
- Niloofar-N
- ویراستار
- آلباتروس
- منتقد
- Nila85
- طراح جلد
- Roya-S
- منبع تایپ
- انجمن رمانیک
- تعداد صفحات
- 13
- حجم اثر (مگابایت)
- 1
نام اثر: ماهک، دختر بیادب
نام نویسنده: آلباتروس
لینک تاپیک اثر در انجمن: تمام شده – داستان کوتاه ماهک، دختر بی ادب | آلباتروس
ژانر: فانتزی
سطح: الماسی
تعداد صفحات: 13
خلاصه:
سیزده تا دوست که مثل یک خانواده در کنار هم زندگی میکردند؛ اما یکی از آنها فرق میکرد. بقیه بچهها زیاد دوستش نداشتند و در آخر برایش یک نقشه کشیدند تا او را هم مثل خودشان کنند؛ ولی… .
مقدمه:
دوباره اشکهایش را پاک میکند، از فاصلهای دور به دوستانش نگاه میکند که چه با شادی در کنار هم بازی میکنند؛ اما او دیگر در میانشان نبود.
برشی از اثر:
فریاد اسفند باعث شد تا همگی به جز دی پنجرههایشان را باز کنند و به او نگاه کنند.
دی که دستانش را در سینه جمع کرده بود و با تکیه به کوهستان تازه میخواست بخوابد، از صدایش با اخم چشمانش را باز کرد؛ ولی حرفی نزد.
بهمن خود را بیشتر از پنجره بیرون کشید، چون فاصلهاش با اسفند زیاد نبود، میتوانست اشکهایش را که از چشمان یاسی رنگش جاری بود، ببیند.
رو به او که چمباتمه زده بود، گفت:
– چی شده؟ چی شده؟ چرا داری گریه میکنی؟
اسفند دستانش را بالا آورد که بقیه از دیدن انگشتانش تعجب کردند.
اردیبهشت موهایش را از جلوی چشم راستش کنار داد تا بهتر نظارهگر باشد سپس گفت:
– چرا یکی از انگشتهات نیست؟!
اسفند دستانش را در زیر بغلش مخفی کرد و خشمگین غرید.
– کار ماهکه، اون یکی از انگشتهام رو دزدید!
شهریور که تا کنون سکوت کرده بود، او نیز عصبی گفت:
– اَه تا کی قراره این کارهاش رو تحمل کنیم؟ پارسال که یکی از انگشتهای من رو برد، حالا رسیده به تو؟
نظر دادن