- نوع اثر
- رمان
- نام اثر
- ققنوس در بند
- ژانر
- اجتماعی, عاشقانه
- سطح
- برنزی
- نویسنده
- محدثه کمالی
- کپیست
- Niloofat-N
- ویراستار
- Mahdie
- منتقد
- مدیر نقد
- طراح جلد
- نادیا بیرامی
- منبع تایپ
- انجمن رمانیک
- تعداد صفحات
- 220
- حجم اثر (مگابایت)
- 1
نام دلنوشته: ققنوس در بند
نویسنده: محدثه کمالی
ژانر: عاشقانه،اجتماعی
سطح اثر:برنزی
تعداد صفحات: دویست و بیست
لینک اثر: تمام شده – رمان ققنوس در بند | محدثه کمالی
مقدمه:
من یک زنم!
من مبدأم!
من مقصدم!
من زندگیم!
و تو زندگی را در من محدود کردی. من خواستار آزادی بودم و تو از قانونها قفس ساختی، قفسی از جنس کلیشههای پوسیده و کهنه!
تمام ما مخالفیم. مخالفانی که مهر سکوت بر لـ*ـبهایشان خورده و حکم ابد بر پیشانیشان؛ اما من ققنوسی شدم که پا به پای قانونهای ناعادلانهات سوختم. پا به پای سکوت ممتدم خاکستر شد؛ اما یک روز از میان خاکسترها سر بلند کرده و آتش میزنم به آن چه آتشم زد.
یک روز باز میگردم و انتقام میگیرم از قوانینی که سنگ شد و پایم را چسبید!
بر میگردم تا بفهمی مردن من، پایانم نیست!
شعله میگیرم و هرم آتش، تنم را در بر خواهد گرفت.
و من… .
از دل آتش، خاکستر میشوم، میسوزم و ققنوس خواهم شد!
و بعد… .
پرواز میکنم. آری! ققنوسها رسمشان سوختن و پرواز است و من شیدا یک چیز شدم، ققنوسی در بند!
برشی از اثر:
کلید را درون قفل چرخاندم و آن با صدای تیکی باز شد. پایم را روی اولین موزائیک نصف نیمه گذاشته و میخ شدم. میخ هر آن چه که روزی لحظههایم را میساخت.
این خانه یک زمانی عجیب خاطراتی برای من به ارمغان آورده بود. جایی در وا پسین روزهای سخت با خود عهد کرده بودم، برگردم و خاطرات را از سر بگیرم. خاطراتی که در پس کوچه باغهای شمرون تداعی شده بودند و همچنین نوای پدر و مادرِ مهربان و رنج کشیدم را سر میدادند.
نگاهم که به حوض وسط حیاط خورد، بغض سر باز کرده و دانههای درشت اشک از تصور نگاه خیره و عاشق مادر به جای خالی پدرم روی گونههایم غلتیدند.
چقدر دلم هوای آن رستم دستهایم را کرده بود. هوای پدرم را!
باید زمان را با نوشتن خاطرات می گذراندم. همه چیز را بیرون میآوردم تا از ذهنم پاک شود و نوشتن تمامِ آن خاطرهها دردناک بود.
حداقل برای من!
با تمام کلماتی که به من گفته بود و آن مدلی که به من با عشق نگاه میکرد، به حرفهایش گوش سپرده بودم. حال که فکر میکنم میبینم چقدر خوب شد که گوش کردم، باعث شده بود جذب آن حال آشفته شوم و زندگیم را بسازم. ما آسیب دیده بودیم، خیلی وقت پیش آسیب دیده بودیم و من نیاز داشتم برای مرهم گذاشتن روی آن دردها، آنها را یادداشت کنم.
نظر دادن