- نوع اثر
- رمان
- نام اثر
- گابلین
- ژانر
- تخیلی, ترسناک
- سطح
- نقرهای
- نویسنده
- سحر صادقیان
- کپیست
- S O-O M
- ویراستار
- کادر مدیریت رمانیک
- منتقد
- هستی همتی
- طراح جلد
- نادیا بیرامی
- منبع تایپ
- رمانیک
- تعداد صفحات
- 216
- حجم اثر (مگابایت)
- 11
نام اثر: گابلین
نام نویسنده: سحر صادقیان @سحرصادقیان
ژانر: تخیلی، ترسناک
سطح: نقرهای
تعداد صفحات: 216
خلاصه: به صدای خش خش برگها و هوهوی باد پاییزی، اعتنا نکن؛ آنقدر در برابر ترسها مقاوم شدهای که زوزهی گرگهای بیابان هم تو را نترساند. آنگاه که تنها و بیکس در میان مردمان عجیب و غریب این کرهی خاکی قدم میزنی و کسی تو را نمیبیند، همانگاه که او را میبینی و دیگران نمیبینند، نترس! زیرا آنجا شهر اجنیان است و تو یک انسان نسبتاً معمولی.
مقدمه:
ماورای باورهای ما، ماورای بودن و نبودنهای ما، آنجا دشتی است فراتر از حدتصور؛ آنجا تو راخواهم دید!
برشی از اثر:
ازپیچِ کوچه، بانفس نفس، دویدم به داخل کوچه؛ سعی داشتم حتی الممکن به پشت سرم نگاه نکنم و تصویری رو که ثانیهی قبل از لای درِ باز موندهی اون پرورشگاه کذاییِ نفرینشده، دیده بودم رو از ذهنم پاک کنم. نفسم از بس دویده بودم بالا نمیاومد. به اندازه کافی که از اون محل دور شدم، روی جدول بغل خیابون نشستم و نفسی تازه کردم. دستمو رو قلبم گذاشتم و نفس عمیقی کشیدم؛ انگارتازه یادش افتاد بتَپه!
تازگیا توی آزمایشگاهِ مرکزی شهرمون، باتوجه به رشتم که داروسازی بود، مشغول به کار شده بودم؛ فاصلهی زیادی تا خونمون نداشت و بیشتر اوقات، مسیر رو پیاده طی میکردم. از قضا تو مسیرم یه پرورشگاه بود؛ درست همونجایی بود که از بچگی نسبت بهش وحشت داشتم و حتی میترسیدم اسمش رو به زبون بیارم. وقتی مهراب و درنا تصمیم گرفتن با ارث پدربزرگِ مهراب این پرورشگاه رو مرمتسازی کنن و از اول بازش کنن با مخالفت شدیدی از سمت بخشدار مواجه شدن و حتی نتونستن مالک این پرورشگاه قدیمی رو پیدا کنن که راضیش کنن تا اونو بفروشه و مخالفت بخشدارو بسیاری از اهالی به همین جهت بود که طبق یسری شایعات پخششده، میگفتن این مکان نفرینشدست و خیلی از کسایی که داخلش رفتن، دیگه برنگشتن و به طرز وحشتناکی کشته شدن و از این جهت، اینجا رو پاتوقی برای جنها در نظر گرفتن که جنها تملک خاصی به این مکان داشتن! حتی یه نمونش متصدی اینجا بود؛ پیرمردی که حدود هفتاد سال پیش، بطور نامعلومی کشته شده بود و هنوز جنازش یافت نشده بود. کسی جرأت نداشت پا اونجا بذاره ولی وقتی مهراب پیگیر قضایا شد، اتفاقاتی گریبانگیر هممون شد که چندان خوشایند نبود؛ اول کشته شدن الی بود که هممون فکر میکردیم مقصر مرگش همکارهای شاهرخن اما… .
نظر دادن