رمانیک | نویسندگی آنلاین و انتشارات مجازی

دلنوشته تلاطم دریا | نادیا بیرامی

نوع اثر
دلنوشته
نام اثر
تلاطم دریا
ژانر
اجتماعی, تراژدی
سطح
الماسی
اثر اختصاصی
بله
نویسنده
نادیا بیرامی
کپیست
نفسnfs_nm
ویراستار
ح.خدامی
منتقد
آرا(هستی همتی)
طراح جلد
ترلان محمدی
منبع تایپ
انجمن رمانیک
تعداد صفحات
15

نام اثر: تلاطم دریا
نام نویسنده: نادیا بیرامی @YiL.diz.o.o
لینک تاپیک اثر در انجمن: تمام شده – دلنوشته تلاطم دریا | نادیا بیرامی
ژانر: اجتماعی، تراژدی
سطح: الماسی
تعداد صفحات: پانزده
خلاصه:___
مقدمه:
نظری نیست بر حالم، ای امواج‌ِ دریا چرا؟
رها ساخت مرا ناگه طوفانِ دریا چرا؟
می‌نشیند قطره‌ای اشک،
می‌نهد پیله‌ای بر چشم،
می‌شود پروانه‌ای!
می‌کشد آه، می‌شود درد
می‌زند زخم بر تنه‌ام به ناحق چرا؟
می‌رود موج، می‌شوم تنها
چه شدم که شکست مرا؟
نیست چاره‌ای در تلاطم دریا‌، بر من بیچاره چرا؟

برشی از اثر:
من شده‌ام خسته ز رویای دریا چرا؟
باز رویای دریا، دنیای دریا ز خیالِ من چرا؟
من مانده‌ام تنهای تنها، ز ساحل دریا چرا؟
در گوشه‌ای نمایان شده است، تن‌ شکسته‌ام.
مرا این‌همه حقارت، ز طوفان دریا چرا؟
می‌شوم بغض، می‌بارم غمِ دریا چرا؟
زند دریا بر تنه‌ام زخم، من باز هم در فکر دریا چرا؟
می‌کشد درد، می‌شود لبریز ز اشک دیدگانم، چرا؟
من در خیال رویای دریا، تن شکسته‌ام در دنیای طوفانیِ دریا چرا؟
کاش غوغای دریا
طوفان دریا
امواج دریا
نجاتم دهند.
من مانده‌ام تنهای تنها چرا؟
***
روزگاری یک انسان، یک نگاه،
ساخت از تکه‌های چوبی مرا،
من با بدرقه‌ی آن‌نگاه، شدم روانه‌ی دریا.
تنها در میان تلاطم دریا،
هستیِ من نواخته شد.
من ماندم و آغوشی خالی ز دریا؛
زمانی خاموش و گم‌شدنم ز دریا؛
غروبی دلگیر و قلب هراسانم ز دریا؛
من ماندم و زمانی خاموش، سینه‌ی خالی مانده‌ از آرزوی لبریز من ز دریا.
کاش آن انسان برگردد، آن نگاه برگردد!
تکه‌ها را از من جدا کند؛
شود امواج‌، بی‌تلاطم،
ساز هستی‌ام را، بشکند.
آوازه‌ها را نسیمی به گوش انسان برساند؛
نخواهم آغوش دریا،
نخواهم غروبی دلگیر،
نخواهم تکه‌های وجودم را،
کاش آن انسان برگردد!
***
کاش آن انسان برگردد!
من هراسانم! چو گمشده‌ای، از دریا، گریزانم.
کاش زندگی دیوانگی نمی‌خواست!
کاش وجود من چو قایقی تنها
رویای دریا نمی‌خواست!
دنیای دریا مرا زیادی دیوانه کرد،
آن‌چنان که از رویای خود
تنها زخمی از جنس دیوانگی بر تنم نشست. درد کشیدم؛
اما خم به ابرو نیاوردم چون دیوانه‌ام!
خود پر از گلایه‌ام، اما به اجبار خندانم،
چو آن‌که دیوانه گشت،
خود نیز نخندد، زخم‌هایش می‌خندد.
کاش آن انسان برگردد، مرا باز گرداند!
گمشده‌ام در جزیره‌ای هویدا شده از رویای خاموشم؛ در جایی بی‌نام و نشان…
کاش آن نگاه برگردد!

Loader Loading...
EAD Logo Taking too long?

Reload Reload document
| Open Open in new tab

دریافت فایل [781.67 KB]


پیوندهای بارگیری کتاب




نظر دادن

اون پشت توی انجمن رمانیک کلی آدم فعال دنبال اهداف نویسندگیشون در حال فعالیت هستن!
!تو هم میتونی به جمعشون ملحق شی و بهترین خودت رو بسازی!