- نوع اثر
- رمان
- نام اثر
- خفاش خون آشام
- ژانر
- عاشقانه, علمی تخیلی
- سطح
- برنزی
- اثر اختصاصی
- بله
- نویسنده
- (آلباتروس)
- کپیست
- سین.پ
- ویراستار
- هانی.میم، آلباتروس
- منتقد
- (هستی همتی)
- طراح جلد
- (نفس)
- منبع تایپ
- رمانیک
- تعداد صفحات
- 78
نام اثر: خفاش خوناشام
نام نویسنده: @آلباتروس
لینک تاپیک اثر در انجمن: تمام شده – رمان خفاش خوناشام | آلباتروس
ژانر: عاشقانه، علمی-تخیلی، ماجراجویی
سطح: برنزی
خلاصه:
پس از یافتن کد ویژه! دوباره به عمارت برگشتند؛ ولی با حضور نفوذی که در دل گروه آراز قرار داشت و ماجراهایی را برایشان رقم میزد. در این بین کیارا بود که ویژگیهای جدیدی در او شکوفا میشد و خوی دیگرش درحال نمایان بود.
مقدمه:
ابرهای کبود بر دل آسمان چنگ میزنند.کافیست کمی بیشتر دقت کنی تا متوجه شوی، چیزی که باعث تاریکی جهان شده، حضور طوفانی ابرها نیست. بلکه آنها بیدار شده بودند! مردههای خفته؛ اما زنده!
وحشت همچو سایهای در شب حرکت میکند. آنها بیدار شده بودند. خفاشهایی از جنس خوناشام!
برشی از اثر:
هفتهای از بازگشتنمون به عمارت میگذشت. هفتهای که پر از اتفاقات بود. آراز وقتی متوجه شد کد در رگهای من جریان داره، اخلاقش از اینرو به اونرو شده بود، بیشتر حواسش رو جمع من میکرد که گاهی اوقات کلافه میشدم! بعضی شبها خواب نداشتم و کمر درد، برام نفسگیر میشد؛ ولی چیزی بروز نمیدادم تا نگن نازک نارنجیام و فلان، آخه دکتر گفته بود این دردها طبیعیه و نشون از شکوفا شدن بالهات میده. اعصابم ضعیف شده بود و مدام دلم میخواست پاچه بگیرم. سر هر بحث کوچکی عصبی میشدم، کنترل اعصاب واسم مشکل و دردسرساز شده بود؛ اما هر وقت رادمان این کلافگیام رو میدید، میخندید و میگفت
– به جمع ما خوش اومدی!
قضیهی پدر مادرهامون هم به رادمان و آراز گفتیم. آراز دستور داد که رادمان و راژان مخفیانه و تنها به ترموند برگردند تا صحت این حرف رو تایید کنن، البته که وقتی فهمیدن ما به حرف مارتیا توجه سپردیم، من و بنیتا رو مورد توبیخ قرار دادن. خب حق هم داشتن، اعتماد به دشمن، اشتباه بود. اشتباه!
نظر دادن