- نوع اثر
- دلنوشته
- نام اثر
- یکی بود، یکی نبود
- ژانر
- اجتماعی, عاشقانه
- سطح
- نقرهای
- اثر اختصاصی
- بله
- نویسنده
- nfs_nm(نفس)
- کپیست
- nfs_nm(نفس)
- ویراستار
- هانی.میم
- منتقد
- رهایش
- طراح جلد
- nfs_nm(نفس)
- منبع تایپ
- انجمن رمانیک
- تعداد صفحات
- 10
نام اثر: یکی نبود، یکی بود
نام نویسنده: نفس (nfs_nm) @nfs_nm
لینک تاپیک اثر در انجمن: تمام شده – دلنوشته یکی نبود، یکی بود | نفس (nfs_nm) کاربر انجمن رمانیک
ژانر: عاشقانه، اجتماعی
سطح: نقرهای
تعداد صفحات: ده
مقدمه:
به حکمت خدا اعتقاد داری؟
من که دارم، خیلی هم دارم
حکمت داشتن کارهایش را دیدهام به چشم!
دیدهام که اگر دری را بست،
برایت در دیگری باز میکند،
دری از جنس رحمت بیپایانش.
دیدم که وقتی وصلهی جانم را در زندگیام کرد “آنی که نبود”
دیگری در زندگیام “آنی که بود” شد،
کسی شاید حتی بهتر از اویی که رفت.
و این کس آمد که برود
یا قرار است بماند و تا همیشه “بود” شود؟
برشی از اثر:
به رسم همهی داستانها اول میگویم:
-یکی بود، یکی نبود!
و داستان من از همین جمله شروع میشود.
از همان “یکی نبودش”
یک روز یکی رفت! یک روز یکی دیگر با من نماند.
یک روز مهربانترین آدم روزهایم، نگاه شب رنگش را به روی مهربانیهای بیچشمداشتم بست.
یک روز مرهم دردهایم، خنجر دست سرنوشت شد.
یک روز خوش قولترین کسی که به عمرم دیده بودم، عهد و پیمانش را شکست.
یک روز، یک رفیق رفت. رفت و منی را که از پیلهی تنهایی بیرون کشیده بود، رها کرد.
بی آنکه به این من تازه پروانه شده، بال زدن را بیاموزد.
***
دل کوچکِ بی قرارم، شد امنترین جای عزاداری!
رخت سیاه به تن زد و
اعلامیههای ترحیم، به دست چشم نازک نارنجیام رسید.
نگذاشتم چشمم عزاداری کند!
بغض سنگین و تلخم را به دفترکار دلم ارجاع دادم تا در مراسم خاکسپاری یاد آن کسی که رفت، باران شود و ببارد روی سر تکتک خاطراتی که عزادارهای آن مجلس ختم بودند.
خواستم یادش را بکشم، ضربهام خطا رفت و دلم مُرد!
خود را هم کشتم تا حداقل جلوی دیگران باز هم شاد و پر از زندگی بمانم.
نظر دادن