وقتی نیچه گریست داستانی است از عشق، سرنوشت و اراده که در میان خردگرایی شکل میگیرد. داستان مربوط به یوزف بروئر است که یکی از بنیانگذاران مکتب تحلیل روانی میباشد و در اوج دوران موفقیتش به سر میبرد.
نیچه یکی از بزرگترین فیلسوفان اروپا در آستانهی خودکشی ناشی از افسردگی است و قادر به درمان بیماریها و سردردهایش نیست. هنگامی که بروئر میپذیرد با روش تجربی گفتگو درمانی نیچه را تحت نظر بگیرد، ماجراهای بین آن دو شکل میگیرد.
شیگاکو تریبیون دربارهی این کتاب گفته است که بهترین داستانسرایی دربارهی اندیشههای متفکری بزرگ پس از فروید است. اروین د. یالوم این ماجرا را از یادداشتهایی که نیچه پس از هرگفتگو با دکتر بروئر نوشته، برداشت کرده است. پس میتوان گفت که بخش بزرگی از داستان واقعی است.
دربارهی کتاب وقتی نیچه گریست:
این کتاب داستان خیالی از روابط بین فریدریش نیچه فیلسوف و یوزف بروئر یکی از بنیانگذاران علم روانشناسی است. نیچه و بروئر در دوره یکدیگر زندگی و کار میکردند. اگر چه هیچ شواهدی از ملاقات آنها وجود ندارد، ولی اروین یالوم از این دو شخصیت برجسته کتابی منحصر به فرد نوشته است.
در این کتاب برخی از اندیشههای مهم نیچه بازتاب داده شده است. اما مسئله اصلی در آن درمان وسواس فکری است. وسواس فکریای که هم بیمار – نیچه – و هم درمانگر – دکتر برویر – گرفتار آن هستند. وسواس فکریای که ممکن است در زمینههای مختلف برای هر کسی پیش آید.
یکی از قسمتهای جذاب کتاب، درگیر شدن دکتر برویر با نیچه برای درمان اوست. شخصیت قدرتمند نیچه کمک را قبول نمیکند. نگاه ترحمآمیز دکتر و نوازشهای احساسی او را نمیپذیرد و به شدت نسبت به آنها واکنش نشان میدهد. از طرف دیگر، دکتر برویر دست از تلاش برای کمک به نیچه برنمیدارد، اما انگیزههای او چیست؟ چرا میخواهد بیماری را درمان کند که کمک قبول نمیکند؟ آیا دکتر برویر تلاش میکند به وظیفه پزشکی خود عمل کند یا قصد دارد به اقتدار خود بیفزاید؟ چیزی که واضح است تفاوت فکری نیچه و دکتر برویر است و این تفاوت فکری دلیل آغاز جنگی فکری میان آنهاست. بحثهای نیچه و دکتر برویر پیرامون موضوع کمک کردن و مسائل دیگر مانند امید به زندگی، خودکشی، درگیریهای ذهنی، حقیقت و… بسیار خواندنی است.
موضوع و داستان کتاب وقتی نیچه گریست:
رمان با یک نامه از طرف لوسالومه به یوزف برویر – پزشک برجسته اتریشی – آغاز میشود. نامهای که در قسمتی از آن نوشته شده است: «آیندهی فلسفه آلمان در خطر است.» لوسالومه با ارسال این نامه و جلب توجه دکتر برویر با او دیدار میکند تا در مورد پروفسور نیچه و آینده فلسفه آلمان صحبت کند. آیندهای که به دلیل بیماری نیچه در خطر است.
لوسالومه که خود را به نوعی مسئول بیماری نیچه میداند از دکتر برویر درخواست دارد که درمان نیچه را قبول کند. جسم و ذهن نیچه بیمار است و لوسالومه عقیده دارد که نیچه بیش از هر چیز به ناامیدی شدید دچار شده است و ممکن است در آیندهای نزدیک خودکشی کند.
دکتر برویر که در زندگی خود با چالشهای مختلفی روبهرو است برای جبران صدمهای که یک زن زیبا به زندگیاش وارد کرده است به ونیز آمده است اما در ونیز هم دوباره گرفتار لوسالومه زیبا شده که از او درخواست کمک دارد. البته برویر میداند که درمان ناامیدی از تخصصهای او نیست و بعید به نظر میرسد که بتواند کمکی به نیچه بکند.
اما لوسالومه از سابقه پزشکی برویر و کارهایی که انجام داده آگاه است و از او میخواهد با روش آزمایشی «درمان با سخن گفتن» که قبلا یک بار امتحان کرده است به نیچه کمک کند. لوسالومه این روش را برای درمان ناامیدی نیچه مفید میداند و با زیبایی غیرمعمولاش دکتر برویر را راضی میکند تا دیداری با نیچه داشته باشد.
در مقابل نیچه هم فردی نیست که به راحتی کمک قبول کند. او انسانی منزوی و بسیار مغرور است که نظرات بسیار قاطعی در مورد ضعف و قدرت دارد.
روبهرو شدن نیچه با این طرز فکر قوی با دکتر برویر که به اصرار لوسالومه قبول کرده است با نیچه دیدار کند، موضوع اصلی رمان است اما در کتاب موضوعات دیگری هم وجود دارد. دیدارهای دکتر برویر با فروید نیز از دیگر قسمتهای جذاب رمان است.
دربارهی شخصیتهای کتاب:
شخصیتهای این داستان همه واقعی هستند. اما جزئیات فکری و کلامی آنها با تخیل نویسنده همراه شده است؛ شخصیتهای جالب و نام آشنایی مانند فردریش نیچه و زیگموند فروید. لو آندرئاس سالومه دختر یک ژنرال روس بوده که ما اورا به عنوان دختری که نیچه عاشقش بوده است، میشناسیم. سالومه خود نیز یک رمان نویس بوده است.
برتا پاپنهایم، یکی از افراد پیشگام در مدد کاری اجتماعی و دیگر افراد فرعی داستان که بسیار کم دیده میشوند. در واقع نیچه و دکتر بروئر هیچگاه یکدیگر را ندیدهاند ولی شخصیت پردازی دقیق و روایت داستانی فوق العاده به وسیلهی اروین د. یالوم، ماجرایی جالب را آفریده است که به وسیلهی این داستان از روان شناسی با چاشنی فلسفه در هم میآمیزد و وقتی نیچه گریست خلق میشود.
بخشهایی از کتاب وقتی نیچه گریست:
امیدوارم زمانی برسد که هیچ مرد یا زنی، قربانی ضعف و بیمایگی آن دیگری نشود. (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۳۶)
بررسی بالینی برویر، دقیق و منظم بود. پس از شنیدن کلماتی که بیمار برای توصیف بیماریاش به کار میبرد، به شکلی اصولی به بررسی هر علامت میپرداخت: این که علامت چطور آغاز شده، با گذشت زمان چه تغییری کرده و به اقدامات درمانی چه پاسخهایی داده است. مرحلهی سوم کارش، بررسی کارکرد دستگاههای مختلف بدن بود که از سر، آغاز و به پا ختم میشد. (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۹۵)
حقیقت، خود مقدس نیست. آنچه مقدس است، جستوجویی است که برای یافتن حقیقت خویش میکنیم! آیا کاری مقدستر از خودشناسی سراغ دارید؟ (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۱۱۵)
من همیشه معتقد بودهام که آخرین پاداش مرده، این است که دیگر نخواهد مرد! (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۱۱۷)
همانگونه که پوست، اجزایی چون استخوانها، عضلات، رودهها و رگهای خونی را در برگرفته و آنها را از دید انسانی مخفی ساخته است، خودبینی و غرور نیز پوششی برای بیقراریها و هیجانات روحند، پوستی که بر روح آدمی کشیده شده است. (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۱۲۸)
دستانش را بر هر دو شقیقهی نیچه گذاشت و به آهستگی شروع به ماساژ تمامی سر و گردن کرد و به تدریج فشار دستها را افزایش داد. بیشترین تمرکز را نقاطی قرار داد که با توجه به واکنش بیمار، از سایر جاها دردناکتر بود. همچنان که پیش میرفت، نیچه فریاد میزد و سرش را با عصبانیت تکان میداد. ولی برویر دست بردار نبود و آرام او را سر جایش نگه میداشت. (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۱۹۷)
تصور میکنم هرچه بیشتر احساسات درونیام را به زبان آورم، آرامش بیشتری پیدا میکنم. (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۲۳۹)
نیچه سه بار با حرکت انگشت هوا را شکافت: «آیا بهتر نیست پیش از تولیدمثل، بیافرینیم و برازنده شویم؟ وظیفهی ما در قبال زندگی، آفریدن موجودی برتر است، نه تولید موجودی پستتر. هیچ چیز نباید به تکامل قهرمان درونی شما خللی وارد کند. اگر شهوت راه بر این تکامل میبندد، باید بر آن نیز چیره شد.» (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۲۶۲)
کسی که از خویش تبعیت نکند، دیگری بر او فرمان خواهد راند. (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۲۶۳)
آنان که در پی حقیقتند، باید آرامش ذهن را ترک گویند. (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۲۶۵)
آیا از خود پرسیدهاید چه کسانی ایمن، آسوده و همیشه خوشرو هستند؟ من پاسخ میدهم: تنها آنها که فاقد روشن بینیاند: مردم عامی و کودکان. (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۲۶۶)
بگذار از راهبی بودایی برایت بگویم که سال پیش در انگادین ملاقات کردم. زندگی محقری داشت. نیمی از ساعات بیداریاش را به تفکر میپرداخت و گاه هفتهها را بدون رد و بدل کردن کلامی با دیگران میگذراند. غذایش ساده بود: یک وعده در روز، هرچه گدایی کرده بود، گاه تنها یک سیب. ولی دربارهی آن سیب چنان میاندیشید که انگار از شدت قرمزی، پرآبی و تردی در حال ترکیدن است. در پایان روز، با شور و هیجان، در انتظار غذایش بود. (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۳۲۱)
داستایفسکی مینویسد چیزهایی هستند که نباید گفته شود، مگر برای دوستان؛ چیزهایی هستند که نباید گفته شوند، حتی برای دوستان؛ و بالاخره، چیزهایی هستند که نباید حتی به خویش گفته شوند! (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۳۳۵)
هرکس باید میزان حقیقتی را که تاب میآورد، برگزیند. (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۳۹۵)
برای ارتباط واقعی با یک فرد، ابتدا باید با خود مربوط شد. اگر نتوانیم تنهاییمان را در آغوش کشیم، از دیگری به عنوان سپری در برابر انزوا سود خواهیم جست. تنها زمانی که فرد بتواند همچون شاهینی – بینیاز از حضور دیگری – زندگی کند، توانایی عشق ورزیدن خواهد یافت؛ تنها در این صورت است که بزرگ شدنِ دیگری برایش مهم میشود. (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۳۹۸)
مردان بزرگ باید رنج بزرگ را تاب آورند. (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۴۱۹)
دربارهی نویسنده، اروین د. یالوم:
اروین یالوم پایهگذار الگوی روانشناسی هستیگرا یا اگزیستانسیال است. او نخستین روانشناسی است که توانسته با دانش گسترده در حوزهی روانشناسی و مطالعهی فلسفهی افرادی مانند ارسطو و سقراط، نگاه تازهای به علم روانشناسی و روانکاوی ایجاد کند. او موفق شد در سال 2002 جایزهی انجمن روانپزشکی آمریکا را دریافت کند.
یالوم با استفاده از نبوغ نویسندگی خود، یک قدم از سایر روانشناسان جلوتر است. او با داستانهای ساده و جالبی که از تجربیات خود و دیگران در کتابهایش حرف میزند، حتی توانسته مردم عامه را هم با خود همراه کند، ضمن این که در میان روانشناسان و روانکاوهای دیگر هم طرفداران زیادی دارد. یالوم معتقد است که در زمان حاضر و با توجه به تمام امکانات و پیشرفتهای علمی، کار اشتباهی است که بخواهیم فقط به آموزهها و یافتههای یونگ و فروید اکتفا کنیم. از دید او روح و روان انسان مخصوصا در دوران معاصر آنقدر پیچیده شده که باید به دنبال روشهای جدیدی برای روبهرو شدن با مسائل روحی و روانی باشیم.
مخاطب اصلی این نویسندهی بزرگ، روانکاوان و روانشناسان جوان و نوپا هستند. نگرانی او روانپزشکانی هستند که رسالت خود را در ازای افزایش درآمد یا مسائل عاطفی و احساسی فراموش کنند و باعث آسیب بیشتر به خود و دیگران شوند. یالوم توانسته با تکیه بر تواناییهای نویسندگی، اصول روانشناسی را در قالب داستانها و ماجراهای جالب و جذاب بیان کند. بهطوری که برای خواندن آثار این نویسنده لازم نیست حتما دانش خاصی در زمینهی روانشناسی داشته باشیم.
جالب اینجاست که یالوم ادعا میکند همیشه از پذیرفتن مراجعانی که با عشق درگیر هستند، دوری میکند. برای او درمان این دسته از افراد سختترین کار دنیاست. خودش میگوید شاید به این خاطر که عشق مقدس است و انسان عاشق کور و کر است. یا شاید چون خودش هم دوست دارد چنین حال و هوایی را تجربه کند. هرچند یالوم همسرش را عاشقانه دوست دارد و او را مایهی تسکین دردها و رنجهایش میداند.
نوشتههای یالوم در زمینهی روانشناسی اگزیستنشیال حول چهار محور زندگی بشری که یالوم به آنها لقب «بخشیده» را داده است شکل میگیرد. این چهار محور عبارتند از: تنهایی، فقدان معنا، میرایی و آزادی. یالوم در نوشتههای خود توضیح میدهد که چگونه انسان میتواند به این چهار دغدغه به شکلهای کارآمد یا ناکارآمد واکنش داشته باشد. کتاب «دروغگویی روی مبل» افشاگری بزرگ یالوم است.
او داستانهای واقعی و نیمهواقعی از روانپزشکان و بیمارانشان را در این کتاب تعریف میکند. پیش از این کمتر نویسنده یا حتی روانشناسی جرات بیان چنین حقایقی را داشته است. او در این کتاب به صراحت نشان میدهد که خیلی از روانشناسان، بیمارانی هستند که روپوش سفید میپوشند و نسخه میپیچند.
یکی از دغدغههای این نویسنده مرگ است. او میگوید که بارها با بیماران و مراجعینی سروکار داشته که دائما در وحشت از مرگ و نابودی زندگی میکنند، طوری که فعالیتهای روزمرهشان فلج شده و دیگر لذتی از زندگی نمیبرند.
کتاب «خیره به خورشید نگریستن» را وقتی نوشت که احساس میکرد باید برای تسکین نگرانیهای چنین افرادی کاری کند. او با انتشار این کتاب، توانست زندگیهای زیادی را متحول کند و نگاه افراد به مرگ و زندگی را تغییر دهد. رسالت او در افزایش کیفیت و بهرهوری از زندگی برای تمام انسانهای دنیا، قابل ستایش و تحسینبرانگیز است. یالوم در مصاحبههای یک فیلم مستنند به نام «پرواز از مرگ» (Flight from Death) به کارگردانی «پاتریک شن» (Patrick Shen) به عنوان روانشناسی که روی تئوری مدیریت ترس کار کرده است شرکت داشته است.
دربارهی مترجم، سپیده حبیب:
سپیده حبیب (زاده ۱۳۴۹، تهران)، فعال در زمینه روانپزشکی و ترجمه آثار در این حوزه است. وی بهخاطر ترجمه آثار اروین د. یالوم در ایران شهرت دارد. او دوران ابتدایی را در مدرسه فرهاد و دبیرستان را در دبیرستان هدف گذراند.
وی دکتری عمومی خود را در سال ۱۳۷۵ و پس از آن تخصص روانپزشکی را در سال ۱۳۸۱ در دانشگاه علوم پزشکی ایران به پایان رساند.
از میان آثار منتشر شده با ترجمه سپیده حبیب میتوان کتاب وقتی نیچه گریست، درمان شوپنهاور، روان درمانی اگزیستانسیال، مامان و معنی زندگی و هنر درمان را نام برد. همگی آثار نام برده شده تا اینجا از آثار یالوم هستند. از سایر فعالیتهای او میتوان به ترجمه عشق و اراده اثر رولو می و روی آوردن به طبابت از سال ۱۳۹۵ اشاره کرد.
مشخصات کتاب :
نام: وقتی نیچه گریست (When Nietzsche Wept)
نویسنده: اروین د. یالوم (Irvin David Yalom)
ترجمه: سپیده حبیب
ناشر: نشر کاروان
تاریخ نشر: سال ۱۳۸۸ – چاپ هفتم
تعداد صفحات: ۴۶۴
قیمت پشت جلد: ۶۰۰۰ تومان
نوع فایل: PDF
نظر دادن