توضیحات
خلاصه رمان اونی که فکر میکنم نباش:
هر دو خانواده اورا دوست داشتند و وعده خوشبختی، آخرین درخواست شان برای سرپرستی او بود.
اما ارغوان چشم آبی کوچک مان، نمی دانست پای کدام خانواده را به زندگی آینده اش باز کند.
برای همین قرار شد دو دنیای کاملا متفاوت را با هردوی آن خانواده ها تجربه کند؛ سپس دست به انتخاب بزند…
در این راه تجربه های بسیار ارزشمندی به دست آورد.
اونی که فکر میکنم نباش روایت آدم هایی است که هرچند وقت یکبار باید به آن ها یادآوری کرد که از توبعیده…. تو که اینجوری نبودی
شاید برای همین بود که پای این جمله به قصه ی ارغوان باز شد:
آقای زندگی بخش؛ من همونی هستم که تو فکر میکنی ولی تو اونی که من فکر میکنم نباش.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.