- شناسه کاربر
- 4281
- تاریخ ثبتنام
- 2023-02-18
- آخرین بازدید
- موضوعات
- 0
- نوشتهها
- 2
- پسندها
- 0
- امتیازها
- 1
سلام من یه رمانی چند سال پیش خوندم اسمش یادم نیست ولی خیلی رفته رو مخم تورووخدا اگر میدونید بگید
درمورد یه دختریه که فکر کنم برادرش خلافکار بود اما خود دختره نمیدونست و این دختر نه مدرسه میرفت نه دانشگاه کلا همیشه تو خونه بود و یه پسری یه مدت با داداش دختره رفت و امد داشت که به گفته دختر خیلییییی پوستش سیااه بود و فکر کنم اسمش محمد بود این پسره شماره این دختر و پیدا میکنه و باهاش حرف میزنه مثل اینکه میخواد از خونشون یه چیزی پیدا کنع و نمیدونم چه اتفاقاتی میفته که این پسر دختررو میدزده و مشخص میشه که پسره پلیس بوده و مجبور میشه با دختره ازدواج کنه خانواده دختره دختررو تردش میکنن و اینا باهم زندگی میکنن و عاشق هم میشن و یادمه یه تیکه از رمان اینجوری بود که دختره اشتباهی %%%%% میخوره ولی کم که خودش رو به م×س×ت×ی میزنه و ...
درمورد یه دختریه که فکر کنم برادرش خلافکار بود اما خود دختره نمیدونست و این دختر نه مدرسه میرفت نه دانشگاه کلا همیشه تو خونه بود و یه پسری یه مدت با داداش دختره رفت و امد داشت که به گفته دختر خیلییییی پوستش سیااه بود و فکر کنم اسمش محمد بود این پسره شماره این دختر و پیدا میکنه و باهاش حرف میزنه مثل اینکه میخواد از خونشون یه چیزی پیدا کنع و نمیدونم چه اتفاقاتی میفته که این پسر دختررو میدزده و مشخص میشه که پسره پلیس بوده و مجبور میشه با دختره ازدواج کنه خانواده دختره دختررو تردش میکنن و اینا باهم زندگی میکنن و عاشق هم میشن و یادمه یه تیکه از رمان اینجوری بود که دختره اشتباهی %%%%% میخوره ولی کم که خودش رو به م×س×ت×ی میزنه و ...