پسره برای انتقام میخواست به دختره نزدیک شه ک مدارکی ک پدر دختره داشت رو بدست بیاره و پدر دختره رو بدبخت کنه
حتی اول
رمان اینطور بود ک دختره با دوستاش میخواست بره مسافرت فک کنم کیش ک تو راه فرودگاه پسره عمدا باهاش تصادف میکنه و دیر میرسه و سوار یه هواپیما دیگه میشه ک پسره هم توشه
دیگه خلاصه برا دختره خاستگار میاد پسره بهش میگه باید ردش کنه دختره هم از سر لج میگه رد نمیکنم و پسره ازش سوء استفاده میکنه و دختره حامله میشه و میخواد سقط کنه ک پسره میفهمه و نمیزاره و باهم ازدواج میکنن