- شناسه کاربر
- 300
- تاریخ ثبتنام
- 2021-01-16
- آخرین بازدید
- موضوعات
- 519
- نوشتهها
- 4,410
- راهحلها
- 183
- پسندها
- 35,136
- امتیازها
- 1,008
- سن
- 19
- محل سکونت
- خرابههای خاطرات :)
به او گفته بود که شاید این کار او را دگرگون سازد و زندگی اش رنگی از غم و یا شادی بگیرد؛ اما اگر به خداوند که آفریدگار همه ی ماست ایمان جاویدان داشته باشد، در آخر به آرامش دست خواهد یافت و دروازه های بهشت را خواهد دید. خوب بود که انسان این دستورات نیکو را به کار میگرفت، ولی راه بهشت راهی طولانی و دشوار بود و بسیاری در نیمه ی راه سقوط کرده، هلاک گناهان خود میشدند. او از حقایق سخن میگفت، اما هرگز سخنی از چیزهای دوست داشتنی که قلب را مجذوب میکرد نمیگفت. از نظر او تنها خداوند ارزش عشق واقعی را داشت. این جا بالای تپه، گوسفندان در شب های سرد کنار یکدیگر میخوابیدند و مادر بچه ها را در مقابل حمله ی روباه محافظت میکرد، حتی درختان بلند نیر عصرها برای آسایش بیشتر باهم در میآمیختند. ولی او میگفت که هیچکدام از این هل عشق خداوند را نمیشناسند!
به راستی شاید او این واقعیت را نمیدانست که هر پرنده، حیوان و گل نیز مانند انسان، موجودی زنده ست...
*زنجیر عشق | دافنه دوموریه*
به راستی شاید او این واقعیت را نمیدانست که هر پرنده، حیوان و گل نیز مانند انسان، موجودی زنده ست...
*زنجیر عشق | دافنه دوموریه*