. . .

یک جرعه کتاب! | قسمتی از کتاب

تالار متفرقه ادبیات

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #881
عشق به آدمی این توانایی را می بخشد که قیافه ی واقعی خود را نشان دهد؛ شکفته شود؛ سلاح های دفاعی خود را از دست بنهد؛ و بگذارد نه تنها از نظر جسمی که از نظر روانی و معنوی نیز کاملا عریان شود. به عبارتی، آدمی به جای آن که خویشتن واقعی خود را پنهان سازد، می گذارد چهره ی واقعی اش دیده شود. ما در روابط عادی خود با اطرافیان تا حدودی مرموز هستیم و نمی گذاریم طرف مقابل پی به خویشتن واقعی ما ببرد، اما در رابطه ی عاشقانه نمی توانیم چهره واقعی خود را پنهان کنیم.

سرانجام چیزی که شاید حائز اهمیت بسیار هم باشد آن است که اگر چیزی را دوست بداریم یا به چیزی عمیقا علاقه مند شویم و یا شیفته ی چیزی شویم، کمتر دچار وسوسه می شویم که در ماهیت آن چیز دخالت بکنیم، یا تصمیم به کنترل آزمودنی بگیریم، یا آن را تغییر دهیم و یا اصلاح کنیم. من به این نتیجه رسیده ام که آدمی وقتی کسی یا چیزی را دوست داشته باشد، آن را رها می کند تا به حال خود باشد.

زندگی در اینجا و اکنون | آبراهام اچ. مزلو
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #882
به من نگاه کردف چشم های خاکستری رنگش در نور کم بعدازظهر به تیرگی می زد. گفت: تا حالا عاشق شده ای؟

لحن سوالش احمقانه بود، اما از دختری مثل او، دانشجوی رشته تاریخ روسیه در برایان ماور، با چشم های خاکستری و دندان های بزرگ که مدام کُتش را می کشید روی زانوهایش بعید به نظر نمی رسید.

گفتم: یک بار، شاید.

گفت: شاید؟ پس عاشق نبودی. چون در مورد عشق نمی شه گفت شاید، وقتی میگی شاید پس نمی دونی من چی فکر میکنم و هیچ نظری نمی تونی بدی.

باغ های کیوتو | کیت والبرت
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #883
جمعیت در جواب او فریاد زد: باید نابود کرد. وقتی داشت خارج می شد دستش را گرفتم: چرا این را می گویید؟ بیشتر توضیح دهید.

خنوخ نبی: باید نابود کرد.

فوسکا: نه. باید ساخت.

خنوخ: باید نابود کرد. کار دیگری برای انسان نمانده.

فوسکا: اما خودتان وعده ی شهر تازه ای را می دادید.

خنوخ: بشارتش را می دهم برای اینکه وجود ندارد.

فوسکا: واقعا دلتان نمی خواهد همچو شهری به وجود بیاید؟

خنوخ: اگر به وجود می آمد، اگر همه ی مردمان خوشبخت می شدند، آنگاه دیگر چه کاری در جهان برایشان می ماند؟ دنیا روی شانه های ما سنگینی می کند. یک راه نجات بیشتر وجود ندارد؛ خراب کردن همه ی آنچه ساخته شده.

فوسکا: عجب نجاتی!!

خنوخ: می خواهند ما را به شکل سنگ درآورند. ما سنگ نمی شویم. ما نابود می کنیم. ویران می کنیم. زندگی می کنیم.

همه می میرند | سیمون دوبوآر
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #884
این که حسین فریاد می زند پس از این که همه عزیزانش را در خون می بیند و جز دشمن و کینه توز و غارتگر در برابرش نمی بیند فریاد می زند که آیا کسی هست که مرا یاری کند و انتقام کشد؟ هل من ناصر ینصُرُنی؟ مگر نمی داند که کسی نیست که او را یاری کند و انتقام گیرد؟ این سوال، سوال از تاریخ فردای بشری است و این پرسش از آینده است و از همه ماست. و این سوال انتظار حسین را از عاشقان بیان می کند و دعوت شهادت او را به همه کسانی که برای شهیدان حرمت و عظمت قائلند اعلام می نماید.

اما این دعوت را، این انتظار یاری از او را، این پیام حسین را که «پیرو می خواهد و در هر عصری و هر نسلی پیرو می طلبد» ما خاموش کردیم، به این عنوان که به مردم گفتیم که حسین اشک می خواهد، ضجه می خواهد و دگر هیچ پیام دیگری ندارد. مرده است و عزادار می خواهد، نه شاهد شهید حاضر در همه جا و همه وقت و پیرو. آری این چنین به ما گفته اند و می گویند!

حسین وارث آدم | دکتر علی شریعتی
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #885
چرا آدم مجبور است مدام بین دو یا چند چیز، یکی را انتخاب کند؟ چرا ناچار است مدام تصمیم بگیرد و بر سر این تصمیم ها با خودش، جدال داشته باشد؟ بخش هایی از وجودش را به نفع بخش های دیگری سر ببرد و قربانی کند و سال ها بعد، بفهمد تصمیمش اشتباه بوده، اثرات تصمیمش، مثل ترکش های خمپاره، به گوشه های زندگی خودش و بقیه خورده و زندگی خودش و بقیه را به گند کشیده و هر تصمیم اشتباهی، مثل زنجیر، اشتباهات بعدی را به دنبال داشته است؟

سال ها بعد، وقتی برمی گردد و پشت سرش را نگاه می کند، این زنجیر می پیچد دور حلقش و راه نفسش را تنگ می کند. بعضی چیزها را نه می شود دور ریخت و از شرشان خلاص شد، نه می شود نگه داشت و با خاطراتی که زنده می کنند، کنار آمد.

درختم دلشوره دارد | فریده خرمی
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #886
من از آن تافته های جدابافته نبودم که هر توهینی را ببخشایم، اما همیشه در آخر کار آن را از یاد می بردم. آن کس که تصور میکرد که من از او نفرت دارم چون می دید که با لبخندی صمیمی به او سلام می گویم غرق در شگفتی می شد و نمی توانست باور کند. در این حال، برحسب خلق و خوی خودش، یا بزرگواریم را تحسین و یا بی غیرتی ام را تحقیر می کرد، بی آنکه فکر کند که انگیزه من ساده تر از اینها بوده است، من همه چیز حتی نام او را از یاد برده بودم!

سقوط | آلبر کامو
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #887
افسوس بر ملتی که از باورها پر و از دین خالی اند. افسوس بر ملتی که لاف زن را به عنوان قهرمان تحسین میکنند. افسوس بر ملتی که صدایشان را جز آنگاه که برای خاکسپاری می روند بلند نکنند و جز در میان ویرانه هایشان لاف نزنند و طغیان نکنند و طغیان نکنند مگر آن زمان که گردنشان میان خنجر و تشت است.

افسوس بر ملتی که دولتمردش روباه، دانشمندش شیاد و هنرش وصله زنی و تقلید است. افسوس بر ملتی که دانشمندش را گذر سالها گنگ کرده و قویمردانش هنوز در گهواره اند.

باغ پیامبر | جبران خلیل جبران
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #888
تو قبلا برای من فقط یک وهم بودی. یک موجود خیالی که در ضمیرم جا گرفته بود و به دفاع از جان وادارم می کرد من آن موجود خیالی را کشتم، ولی حالا برای نخستین بار می بینم که تو هم آدمی هستی مثل خود من. من همه اش به فکر نارنجک هایت، به فکر سر نیزه ات و به فکر تفنگت بودم؛ ولی حالا زنت جلوی چشمم است و خودت و شباهت بین من و تو. مرا ببخش رفیق. ما همیشه وقتی به حقایق پی می بریم که دیگر خیلی دیر شده است.

چرا هیچ وقت به ما نگفتند که شما هم بدبخت هایی هستین مثل خود ما، مادر های شما مثل مادرهای ما نگران و چشم براهند و وحشت از مرگ برای همه یکسان است و مرگ و درد جان کندن یکسان، مرا ببخش رفیق. آخر چطور تو می توانی دشمن باشی؟ اگر این تفنگ و این لباس را به دور می انداختیم آن وقت تو هم مثل کات و آلبرت برادر من بودین. بیا بیست سال از زندگی مرا بگیر و از جایت بلند شو، بیست سال و حتی بیشتر چون من نمی دانم با باقیمانده این عمر چه کاری می توانم بکنم...!

در غرب خبری نیست | اریش ماریا رمارک
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #889
فاشیست بودن یا ناسیونالیست بودن، کار دشواری نیست. کافی است چشم بر ارزش های انسانی ببندیم و کمی با حرف های کلی سرگرم بشویم، زبان خود را بهترین زبان دانستن و زبان دیگری را گوش خراش خواندن؛ موسیقی قومی خود را سحرانگیز دانستن و موسیقی دیگری را سرسام آور خواندن؛ لباس محلی خود را زیبا نامیدن و لباس محلی دیگری را به تمسخر گرفتن؛ سنت های قبیله ای خود را ستودن و سنت های قبیله ای دیگری را ابلهانه خواندن... و دردناک تر آن که آسیب دیدگان از ناسیونالیسم و قوم پرستی، خود به قوم پرستی تندروتر بدل می شوند و این چنین، انسان به جای رهایی از چنگال تعصب و تلاش برای گسترش هم زیستی، تعصب بیشتر را به عنوان شیوه نجات برمی گزینند.

دوست بازیافته | فرد اولمن
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #890
مردی از دیوانه ای پرسید: اسم اعظم خدا را می دانی؟

دیوانه گفت: نام اعظم خدا «نان» است اما این را جایی نمی توان گفت!

مرد گفت: نادان شرم کن، چگونه نام اعظم خدا نان است؟

دیوانه گفت: در مدتی که قحطی نیشابور چهل شبانه روز طول کشید، من می گشتم، دیگر نه هیچ جایی صدای اذان شنیدم و نه درب هیچ مسجدی را باز دیدم، از آنجا بود که دانستم نام اعظم خدا و بنیاد دین و مایه اتحاد مردم نان است!

مصیبت نامه | عطار نیشابوری
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4
بازدیدها
477
پاسخ‌ها
1
بازدیدها
170
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
58

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 2, کاربران: 0, مهمان‌ها: 2)

بالا پایین