Thumbelina
رمانیکی پیشرو
پرسنل مدیریت
مقامدار آزمایشی
مدیر
- نام هنری
- الینا فری
- آزمایشی
- مدیرتالار آموزش
- شناسه کاربر
- 3925
- تاریخ ثبتنام
- 2023-01-14
- آخرین بازدید
- موضوعات
- 438
- نوشتهها
- 573
- پسندها
- 465
- امتیازها
- 278
- محل سکونت
- سرزمین پریان
شروع واقعی کتاب شما- اعم از مقالات، شعر و داستان - عنوان آن است. دربارهاش فکر کنید. عنوان یک کتاب، اولین کلمه یا کلماتی است که خواننده میخواند. انتخاب عنوان صرفا یک بازی زبانی نیست بلکه یک عامل تعیینکننده است. کسی که در یک کتابفروشی دنبال کتاب میگردد، اولین چیزی که به چشمش میخورد، عنوان کتاب است. نگاهی به تصاویر و پاراگرافی از کتاب میاندازد و آنگاه روی عنوان جلد مکث میکند. عنوان همان جایی است که مخاطب عملاً شروع به خواندن کتاب میکند. اگر عنوان کتاب جذاب و گیرا باشد، رغبت میکنند لای آن را هم باز کنند و بخوانند و اگر جذاب نباشد، درست همانجا و همان وقت مخاطب را از دست میدهد.
اگر عنوانی همچون توفان کامل: داستان واقعی مبارزه انسان و دریا را در نظر بگیرید؛ درست است که از روی این کلمات نمیتوانید حدس بزنید داستان درباره نیزهماهی و صیادانی است که با قایق به صید آنها میپردازند؛ اما قطعاً پیشبینی میکنید که دربارۀ یک توفان سهمگین است، داستانی واقعی است و پای یک مبارزۀ جانانه در میان است. علاوه بر آن، احتمالا تا حدی با سبک نویسنده آشنایید و مثلا میدانید که سبکی موجز، عاشقانه، محکم، ساده و بهراحتی قابل درک دارد. به عبارتی حدس میزنید که در چند صد صفحه بعد با چه نوع اثری همدم خواهید بود و لذا شروع به خواندنش میکنید. از نگاه دیگر، عنوان کتاب نحوۀ بهخاطرسپاری آن را تعیین میکند و در محافل ادبی چگونگی گپ و گفت دربارۀ آن را تحتالشعاع قرار میدهد و بر میزان فروش آن و نامزد شدنش برای دریافت جوایز اثر میگذارد. اگر بخواهید کتاب شما در یادها بماند، بهترین راه این است که واقعاً ساده و به یادماندنی باشد. آیا بر کسی پوشیده است که عنوان موبی دیک تأثير فراوانی در ماندگاری شاهکار نویسندهاش، هرمان ملویل، داشته است؟ عنوان کوتاه، مرموز و ساده که از دو کلمه و سه بخش تشکیل شده، گویا تا ابد در حافظه خوانندگانش حک میشود.
به عناوین زیر نگاه کنید و بگویید با دیدن آنها میتوانستید لای کتابشان را باز نکنید؟!
دختری که وسط حرفش پریدند: شرححال یک چهره، قاتل درون من، ترس و نفرت در لاسوگاس، دریانوردی تک و تنها دور دنیا، آنها اسبها را میکشند، مگر نه؟، کارول در هزار شهر، قهوه شما را سیاه میکند، زنان ضد حریق و عنوان بسیار محبوب و ماندگار او (she). آیا كتاب او را خواندهاید؟ این اثر نوشته اچ. ریدر هاگارد است که کتاب معروفتری هم به نام معادن سلطان سلیمان دارد. تصور کنید که چه جسارتی میخواهد تا نام کتابتان را صرفاً «او» بگذارید. حالا بگویید که آیا این عنوان خوب است؟ اگر خوب است، چرا؟
بسیاری از نویسندگان نامگذاری آثارشان را چنانکه باید جدی نمیگیرند و البته بسیاری به آن اهمیت میدهند. اما با اطمینان میتوانم بگویم که تعداد نویسندگان کماعتنا به نام گذاری خیلی بیشتر است. آنها اولین یا در نهایت دومین عنوانی را که به ذهنشان میرسد، روی کتاب میگذارند. حاضر نیستند وقت و انرژی زیادی صرف یافتن یک عنوان خوب کنند؛ چون به نظر من، اهمیت آن را درک نمیکنند. بهعلاوه نحوه تفکر آنها برای انتخاب یک عنوان، باری بههرجهت و نامنسجم است. تمرکز ندارند و سمت و سوی مشخصی را دنبال نمیکنند، راهبرد و هدف خاصی ندارند. واقعیت این است که عنوان باید جلوهای از قلب و روح کتاب شما باشد. رسیدن به آن اغلب چندان ساده نیست، اما به زحمتش میارزد. اغلب رمانهای پرطرفدار دنیا و آنهایی که بهخوبی میشناسیم و از خواندنشان لذت بردهایم، به سه روش کلی نامگذاری شدهاند.
اولین روش این است که نویسنده اسم شخصیت محوری داستان روی کتاب میگذارد. در این گروه آثار نامآشنای زیادی وجود دارد: دیوید کاپرفیلد، رابینسون کروزوئه، مادام بوواری، آنا کارنینا، تام جونز، جین ایر، هاکلبری فین، تام سایر، الیور توئیست و غیره. اما نمیدانم چرا این سنت نامگذاری در داستاننویسی معاصر تا حدی رنگ باخته است. همچنین پارهای از داستانها بر اساس نام مکان نامگذاری شده اند که آثاری همچون بلندیهای بادگیر و جاده تنباکو از آن جملهاند. مرگ نیز الهامبخش برخی از نویسندگان در نامگذاری آثارشان بوده و خواهد بود. آثاری همچون مرگ دستفروش، مرگ در ونیز و مرگ ایوان ایلیچ.
دومین روش نامگذاری رمانها، استفاده از عبارتهایی فرامتنی و خارج از خود کتاب است. دوتا از بهترین منابع مورد استفاده نویسندگان برای نامگذاری عبارتند از کتاب انجیل و آثار شکسپیر. انجیل همواره یکی از مهمترین تامینکنندگان عناوین آثار ادبی بوده است که عناوینی همچون شرق بهشت و خورشید همچنان میدرخشد، شواهدی بر این مدعا هستند. آثار شکسپیر نیز همواره گنجینۀ خوبی برای انتخاب نام رمانها بوده است که در میان آنها رمان خشم و هیاهو اثر ویلیام فالکنر از شهرت بیشتری برخوردار است.
سومین و پرکاربردترین روش رایج برای نامگذاری رمانها، ابداع آنها توسط خود نویسنده است. عناوین اصیلی که از جایی اقتباس نشدهاند و تنها حاصل اندیشۀ پدیدآورندگان آثار هستند. ممکن است عنوان بهطور خاص برای جلد انتخاب شده باشد و برگرفته از متن کتاب نباشد، یا ممکن است نویسندهای یکی از عبارتهای داخل کتاب را روی جلد آن بیاورد. حالا بیایید نگاهی بیندازیم به فهرست کتابهای پرفروش «نیویورک تایمز» در دهم سپتامبر ۲۰۰۷: هزار خورشید تابان، چرخه تاریکی، دارایی تاریک، اشباح سينترا، کثیف بازی کن، انتقام شیرین، بازی قدرت، پناهگاه و خدمتکار مخفی. به نظر شما کدامیک از این عناوین ماندگار خواهند بود؟ چرا ماندگار خواهند بود؟ یا چرا نخواهند بود؟
شاید پیش خودتان بگویید، من از دو روش قبلی خوشم نمیآید و نامگذاری بر اساس شخصیت محوری یا با الهام از متون کهن، منسوخ شده است. اما من میگویم چرا نباید این کار را بکنیم؟ چرا نباید عنوان کتابتان برگرفته از نام شخصیت اصلی داستان باشد؟ فراموش نکنید قبل از آنکه چارلز دیکنز نام رمان خود را دیوید کاپرفیلد بگذارد، هیچکس او را نمیشناخت. یک اسم بود مثل همه اسمها. حداقل کارکرد چنین عناوینی این است که کنجکاوتان می کند کتاب را باز کنید و ببینید صاحب این اسم چطور آدمی است. در این صورت باید گفت، عنوان شما وظیفهاش را انجام داده است. بهعلاوه چرا نباید در متون کهن دنبال اسم مناسب بگردید؟ من اگر بخواهم داستان یا مقالهای در مورد خودکشی بنویسم، به احتمال زیاد اسمش را قلمرو ناشناخته خواهم گذاشت؛ چون این عبارتی است که یکی از معروفترین شخصیتهای در آستانۀ خودکشی، یعنی هملت، بر زبان آورده است و فکر نمیکنم بتوانم عبارتی مناسبتر از آن پیدا کنم.
با این وصف، بیایید ببینیم یک عنوان خوب چه ویژگیهایی دارد؟ از نظر من برای اینکه عنوانی مناسب باشد، باید بتواند از عهدۀ دو کار برآید: اولاً باید بهیادماندنی باشد. که البته گفتنش راحت است و در عمل گاهی بسیار دشوار میشود. دوماً باید متناسب با اساس و روح حاکم بر اثر باشد. البته عنوان لزوماً نباید انعکاسی از همۀ احساسات و ماجراهای داستان باشد، اما باید به شریان اصلی و خون جاری در کالبد اثر متصل باشد وگرنه، گمراهکننده خواهد بود.
بیایید برگردیم به عنوان رمان او. آیا این عنوان به یادماندنی است؟ من که این طور فکر میکنم. ریدر هاگارد از یک ضمیر به جای اسم استفاده کرده است. ضمیری که هر فرد در طول روز صدها بار آن را به کار میبرد. کلمۀ سه حرفی She کوتاه است و موقع ادا کردن صدایی همچون فشه کشیدن مار میدهد. آیا عبارت She به شریان اصلی داستان متصل است؟ اگر کتاب را بخوانید، خواهید دید که همینطور است؛ چون داستان مربوط به زنی سههزار ساله است.
حالا نگاهی میاندازیم به ارتباط رمان خشم و هیاهو با نمایشنامه مکبث. متن زیر منبع الهام بخش فالکنر برای انتخاب عنوان رمانش بوده است و مربوط میشود به صحنه ای که مکبث با خودش حرف میزند:
فردا و فردا و فردا. روزها با یکنواختی دلپذیر از پی هم میخزند تا آخرین لحظه روز موعود. تمام دیروزهای ما فریبهایی برملاشدهاند، راهی که به مرگی غبارآلود ختم میشود. خاموش شو، خاموش شو ای شمع محتضر. زندگی چیزی نیست غیر از سایهای سرگردان، نوازنده فقیری که روی صحنه میخرامد و نگران تمام شدن فرصت خویش است. تا اینکه ناگهان دیگر صدایش به گوش نمیرسد. افسانهای بیمعنی از زبان دیوانهای، آکنده از خشم و هیاهو.
بین این متن گزیده و عنوان رمان فالکنر چه رابطهای وجود دارد؟ آیا امکان دارد که فالکنر اقتباس این عنوان را از شکسپیر انکار کند؟ البته که نه. جالب این است که رمان خشم و هیاهو از زبان شخصیتی دیوانه به نام «بنجی» روایت میشود و لحن هذیانگونۀ راوی در این اثر قرابت عجیبی با این بخش از نمایشنامه مکبث دارد.
خلاصه اینکه، چگونه میتوان عناوین ماندگار برای یک کتاب یا داستان انتخاب کرد؟ برای این کار راههای گوناگونی وجود دارد:
۱. انتخاب عنوان کتابتان را بگذارید برای وقتی که نوشتن آن را تمام کردهاید. من معتقدم عنوان باید انعکاسی از کلیت اثری باشد که پیش روی شماست. البته این بدان معنی نیست که حین کار عنوانی برایش در نظر نگیرید. اما بدانید که هر چه در نوشتن پیش میروید، کتاب تغییر میکند.
۲. زمان مشخصی را برای فکر کردن به عنوان کتاب اختصاص دهید و در این مدت به هیچ چیزی غیر از عنوان آن کتاب فکر نکنید. به این ترتیب شما به کارتان اهمیت قائل میشوید و موضوع برایتان برجسته میشود.
۳. روی یک تکه کاغذ بنویسید که موضوع اصلی کتاب یا مقاله شما چیست و کشف و نتیجهگیری شما چه بوده است. این نوشته میتواند یک پاراگراف یا چندین جمله باشد. در مرحله بعد مثل عصارهگیری گیاهان، میتوانید چکیدۀ آن پاراگراف یا جملهها را به صورت یک عبارت کوتاه بنویسید و عنوان کتابتان قرار دهید.
۴. به دو سه عنوانی که ابتدا به ذهنتان میرسد، اکتفا نکنید. سماجت کنید، گزینههای متعدد را روی کاغذ بیاورید، مواردی را که نوشتهاید، یکی دو روز کنار بگذارید و بعد ببینید کدامیک از گزینههایتان قابلیت ماندگاری دارد. یادتان باشد وقتی عنوانی روی کتابتان چاپ شد، دیگر نمیتوانید تغییرش دهید.
۵. جسارت و شهامت به خرج دهید. یادتان باشد که شما شخصیت اصلی داستان، متون کهن و قدرت تخیل خود را در اختیار دارید و مجموع اینها منبعی غنی برای انتخاب عنوان کتابتان را فراهم میکنند.
بخشی از کتاب «سبک شخصی در رمان» [جلد هفتم از مجموعه «گام به گام تا داستاننویسی حرفهای»] نوشته ریچارد گودمن و فیلیپ ک. جیسون، ترجمۀ حبیب یوسفزاده،انتشارات عصر داستان، ۱۳۹۶، صفحات ۶۷ تا ۷۴
اگر عنوانی همچون توفان کامل: داستان واقعی مبارزه انسان و دریا را در نظر بگیرید؛ درست است که از روی این کلمات نمیتوانید حدس بزنید داستان درباره نیزهماهی و صیادانی است که با قایق به صید آنها میپردازند؛ اما قطعاً پیشبینی میکنید که دربارۀ یک توفان سهمگین است، داستانی واقعی است و پای یک مبارزۀ جانانه در میان است. علاوه بر آن، احتمالا تا حدی با سبک نویسنده آشنایید و مثلا میدانید که سبکی موجز، عاشقانه، محکم، ساده و بهراحتی قابل درک دارد. به عبارتی حدس میزنید که در چند صد صفحه بعد با چه نوع اثری همدم خواهید بود و لذا شروع به خواندنش میکنید. از نگاه دیگر، عنوان کتاب نحوۀ بهخاطرسپاری آن را تعیین میکند و در محافل ادبی چگونگی گپ و گفت دربارۀ آن را تحتالشعاع قرار میدهد و بر میزان فروش آن و نامزد شدنش برای دریافت جوایز اثر میگذارد. اگر بخواهید کتاب شما در یادها بماند، بهترین راه این است که واقعاً ساده و به یادماندنی باشد. آیا بر کسی پوشیده است که عنوان موبی دیک تأثير فراوانی در ماندگاری شاهکار نویسندهاش، هرمان ملویل، داشته است؟ عنوان کوتاه، مرموز و ساده که از دو کلمه و سه بخش تشکیل شده، گویا تا ابد در حافظه خوانندگانش حک میشود.
به عناوین زیر نگاه کنید و بگویید با دیدن آنها میتوانستید لای کتابشان را باز نکنید؟!
دختری که وسط حرفش پریدند: شرححال یک چهره، قاتل درون من، ترس و نفرت در لاسوگاس، دریانوردی تک و تنها دور دنیا، آنها اسبها را میکشند، مگر نه؟، کارول در هزار شهر، قهوه شما را سیاه میکند، زنان ضد حریق و عنوان بسیار محبوب و ماندگار او (she). آیا كتاب او را خواندهاید؟ این اثر نوشته اچ. ریدر هاگارد است که کتاب معروفتری هم به نام معادن سلطان سلیمان دارد. تصور کنید که چه جسارتی میخواهد تا نام کتابتان را صرفاً «او» بگذارید. حالا بگویید که آیا این عنوان خوب است؟ اگر خوب است، چرا؟
بسیاری از نویسندگان نامگذاری آثارشان را چنانکه باید جدی نمیگیرند و البته بسیاری به آن اهمیت میدهند. اما با اطمینان میتوانم بگویم که تعداد نویسندگان کماعتنا به نام گذاری خیلی بیشتر است. آنها اولین یا در نهایت دومین عنوانی را که به ذهنشان میرسد، روی کتاب میگذارند. حاضر نیستند وقت و انرژی زیادی صرف یافتن یک عنوان خوب کنند؛ چون به نظر من، اهمیت آن را درک نمیکنند. بهعلاوه نحوه تفکر آنها برای انتخاب یک عنوان، باری بههرجهت و نامنسجم است. تمرکز ندارند و سمت و سوی مشخصی را دنبال نمیکنند، راهبرد و هدف خاصی ندارند. واقعیت این است که عنوان باید جلوهای از قلب و روح کتاب شما باشد. رسیدن به آن اغلب چندان ساده نیست، اما به زحمتش میارزد. اغلب رمانهای پرطرفدار دنیا و آنهایی که بهخوبی میشناسیم و از خواندنشان لذت بردهایم، به سه روش کلی نامگذاری شدهاند.
اولین روش این است که نویسنده اسم شخصیت محوری داستان روی کتاب میگذارد. در این گروه آثار نامآشنای زیادی وجود دارد: دیوید کاپرفیلد، رابینسون کروزوئه، مادام بوواری، آنا کارنینا، تام جونز، جین ایر، هاکلبری فین، تام سایر، الیور توئیست و غیره. اما نمیدانم چرا این سنت نامگذاری در داستاننویسی معاصر تا حدی رنگ باخته است. همچنین پارهای از داستانها بر اساس نام مکان نامگذاری شده اند که آثاری همچون بلندیهای بادگیر و جاده تنباکو از آن جملهاند. مرگ نیز الهامبخش برخی از نویسندگان در نامگذاری آثارشان بوده و خواهد بود. آثاری همچون مرگ دستفروش، مرگ در ونیز و مرگ ایوان ایلیچ.
دومین روش نامگذاری رمانها، استفاده از عبارتهایی فرامتنی و خارج از خود کتاب است. دوتا از بهترین منابع مورد استفاده نویسندگان برای نامگذاری عبارتند از کتاب انجیل و آثار شکسپیر. انجیل همواره یکی از مهمترین تامینکنندگان عناوین آثار ادبی بوده است که عناوینی همچون شرق بهشت و خورشید همچنان میدرخشد، شواهدی بر این مدعا هستند. آثار شکسپیر نیز همواره گنجینۀ خوبی برای انتخاب نام رمانها بوده است که در میان آنها رمان خشم و هیاهو اثر ویلیام فالکنر از شهرت بیشتری برخوردار است.
سومین و پرکاربردترین روش رایج برای نامگذاری رمانها، ابداع آنها توسط خود نویسنده است. عناوین اصیلی که از جایی اقتباس نشدهاند و تنها حاصل اندیشۀ پدیدآورندگان آثار هستند. ممکن است عنوان بهطور خاص برای جلد انتخاب شده باشد و برگرفته از متن کتاب نباشد، یا ممکن است نویسندهای یکی از عبارتهای داخل کتاب را روی جلد آن بیاورد. حالا بیایید نگاهی بیندازیم به فهرست کتابهای پرفروش «نیویورک تایمز» در دهم سپتامبر ۲۰۰۷: هزار خورشید تابان، چرخه تاریکی، دارایی تاریک، اشباح سينترا، کثیف بازی کن، انتقام شیرین، بازی قدرت، پناهگاه و خدمتکار مخفی. به نظر شما کدامیک از این عناوین ماندگار خواهند بود؟ چرا ماندگار خواهند بود؟ یا چرا نخواهند بود؟
شاید پیش خودتان بگویید، من از دو روش قبلی خوشم نمیآید و نامگذاری بر اساس شخصیت محوری یا با الهام از متون کهن، منسوخ شده است. اما من میگویم چرا نباید این کار را بکنیم؟ چرا نباید عنوان کتابتان برگرفته از نام شخصیت اصلی داستان باشد؟ فراموش نکنید قبل از آنکه چارلز دیکنز نام رمان خود را دیوید کاپرفیلد بگذارد، هیچکس او را نمیشناخت. یک اسم بود مثل همه اسمها. حداقل کارکرد چنین عناوینی این است که کنجکاوتان می کند کتاب را باز کنید و ببینید صاحب این اسم چطور آدمی است. در این صورت باید گفت، عنوان شما وظیفهاش را انجام داده است. بهعلاوه چرا نباید در متون کهن دنبال اسم مناسب بگردید؟ من اگر بخواهم داستان یا مقالهای در مورد خودکشی بنویسم، به احتمال زیاد اسمش را قلمرو ناشناخته خواهم گذاشت؛ چون این عبارتی است که یکی از معروفترین شخصیتهای در آستانۀ خودکشی، یعنی هملت، بر زبان آورده است و فکر نمیکنم بتوانم عبارتی مناسبتر از آن پیدا کنم.
با این وصف، بیایید ببینیم یک عنوان خوب چه ویژگیهایی دارد؟ از نظر من برای اینکه عنوانی مناسب باشد، باید بتواند از عهدۀ دو کار برآید: اولاً باید بهیادماندنی باشد. که البته گفتنش راحت است و در عمل گاهی بسیار دشوار میشود. دوماً باید متناسب با اساس و روح حاکم بر اثر باشد. البته عنوان لزوماً نباید انعکاسی از همۀ احساسات و ماجراهای داستان باشد، اما باید به شریان اصلی و خون جاری در کالبد اثر متصل باشد وگرنه، گمراهکننده خواهد بود.
بیایید برگردیم به عنوان رمان او. آیا این عنوان به یادماندنی است؟ من که این طور فکر میکنم. ریدر هاگارد از یک ضمیر به جای اسم استفاده کرده است. ضمیری که هر فرد در طول روز صدها بار آن را به کار میبرد. کلمۀ سه حرفی She کوتاه است و موقع ادا کردن صدایی همچون فشه کشیدن مار میدهد. آیا عبارت She به شریان اصلی داستان متصل است؟ اگر کتاب را بخوانید، خواهید دید که همینطور است؛ چون داستان مربوط به زنی سههزار ساله است.
حالا نگاهی میاندازیم به ارتباط رمان خشم و هیاهو با نمایشنامه مکبث. متن زیر منبع الهام بخش فالکنر برای انتخاب عنوان رمانش بوده است و مربوط میشود به صحنه ای که مکبث با خودش حرف میزند:
فردا و فردا و فردا. روزها با یکنواختی دلپذیر از پی هم میخزند تا آخرین لحظه روز موعود. تمام دیروزهای ما فریبهایی برملاشدهاند، راهی که به مرگی غبارآلود ختم میشود. خاموش شو، خاموش شو ای شمع محتضر. زندگی چیزی نیست غیر از سایهای سرگردان، نوازنده فقیری که روی صحنه میخرامد و نگران تمام شدن فرصت خویش است. تا اینکه ناگهان دیگر صدایش به گوش نمیرسد. افسانهای بیمعنی از زبان دیوانهای، آکنده از خشم و هیاهو.
بین این متن گزیده و عنوان رمان فالکنر چه رابطهای وجود دارد؟ آیا امکان دارد که فالکنر اقتباس این عنوان را از شکسپیر انکار کند؟ البته که نه. جالب این است که رمان خشم و هیاهو از زبان شخصیتی دیوانه به نام «بنجی» روایت میشود و لحن هذیانگونۀ راوی در این اثر قرابت عجیبی با این بخش از نمایشنامه مکبث دارد.
خلاصه اینکه، چگونه میتوان عناوین ماندگار برای یک کتاب یا داستان انتخاب کرد؟ برای این کار راههای گوناگونی وجود دارد:
۱. انتخاب عنوان کتابتان را بگذارید برای وقتی که نوشتن آن را تمام کردهاید. من معتقدم عنوان باید انعکاسی از کلیت اثری باشد که پیش روی شماست. البته این بدان معنی نیست که حین کار عنوانی برایش در نظر نگیرید. اما بدانید که هر چه در نوشتن پیش میروید، کتاب تغییر میکند.
۲. زمان مشخصی را برای فکر کردن به عنوان کتاب اختصاص دهید و در این مدت به هیچ چیزی غیر از عنوان آن کتاب فکر نکنید. به این ترتیب شما به کارتان اهمیت قائل میشوید و موضوع برایتان برجسته میشود.
۳. روی یک تکه کاغذ بنویسید که موضوع اصلی کتاب یا مقاله شما چیست و کشف و نتیجهگیری شما چه بوده است. این نوشته میتواند یک پاراگراف یا چندین جمله باشد. در مرحله بعد مثل عصارهگیری گیاهان، میتوانید چکیدۀ آن پاراگراف یا جملهها را به صورت یک عبارت کوتاه بنویسید و عنوان کتابتان قرار دهید.
۴. به دو سه عنوانی که ابتدا به ذهنتان میرسد، اکتفا نکنید. سماجت کنید، گزینههای متعدد را روی کاغذ بیاورید، مواردی را که نوشتهاید، یکی دو روز کنار بگذارید و بعد ببینید کدامیک از گزینههایتان قابلیت ماندگاری دارد. یادتان باشد وقتی عنوانی روی کتابتان چاپ شد، دیگر نمیتوانید تغییرش دهید.
۵. جسارت و شهامت به خرج دهید. یادتان باشد که شما شخصیت اصلی داستان، متون کهن و قدرت تخیل خود را در اختیار دارید و مجموع اینها منبعی غنی برای انتخاب عنوان کتابتان را فراهم میکنند.
بخشی از کتاب «سبک شخصی در رمان» [جلد هفتم از مجموعه «گام به گام تا داستاننویسی حرفهای»] نوشته ریچارد گودمن و فیلیپ ک. جیسون، ترجمۀ حبیب یوسفزاده،انتشارات عصر داستان، ۱۳۹۶، صفحات ۶۷ تا ۷۴
نام موضوع : چگونه اسم داستانم را انتخاب کنم؟!
دسته : مطالب آموزش نویسندگی