. . .

آموزش نکاتی از داستان نویسی

تالار مطالب آموزش نویسندگی

Telma _<

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
2
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-25
موضوعات
72
نوشته‌ها
519
پسندها
3,231
امتیازها
143
محل سکونت
Shz

  • #1
ساختار داستان



در ابتدا شاید به نظر برسد که ساختار داستان بسیار ساده است ولی در حقیقت این طور نیست. قالب های زیادی برای ساختار داستان معرفی شده اند. که برای هر کدام از آن ها سال ها زحمت کشیده شده است تا به این نقطه رسیده اند. ولی همه ی آن ها بیفایده هستند مگر این که شما بدانید هر بخش چه کارکردی دارد و برای چه می خواهید از آن استفاده کنید. بیاید نگاهی به انیمیشن های استودیوی پیکسار بیاندازیم تا ببینیم آن ها چگونه داستان های خود را تعریف می کنند. روشی که استودیوی پیکسار برای تعریف کردن داستان های خود از آن استفاده می کند را می توان به صورت زیر نشان داد :



روزی روزگاری …

هر روز …

تا این که یک روز …

به خاطر آن …

به خاطر آن …

به خاطر آن …

تا در نهایت …



قبل از پر کردن جا های خالی بهتر است هر بخش از این ساختار داستان را بفهمیم و کاربرد آن را ببینیم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Telma _<

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
2
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-25
موضوعات
72
نوشته‌ها
519
پسندها
3,231
امتیازها
143
محل سکونت
Shz

  • #2
روزی روزگاری …



این جمله را می توان به صورت « روزی روزگاری یک قهرمان » کامل کرد. قهرمان همان کسی است که با آن ارتباط برقرار می کنیم. از این بخش می توان برای معرفی یک روبات تنها و یا یک مورچه مستقل استفاده
 

Telma _<

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
2
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-25
موضوعات
72
نوشته‌ها
519
پسندها
3,231
امتیازها
143
محل سکونت
Shz

  • #3
هر روز …



این بخش یک دیدگاه کلی نسبت به دنیایی که داستان در آن اتفاق می افتد، به ما ارائه می کند. و ما را با قوانین این دنیا و زندگی روزمره شخصیت ها آشنا می کند.



هر روز وال-ای مشغول فشرده کردن زباله ها و تبدیل آن ها به مکعب های کوچک است.

هر روز فلیک و دیگر مورچه ها برای گرسهاپر که آن ها را تهدید کرده غذا جمع می کنند.







ولی این ها کافی نیست. این ها همه ی چیزی نیست که ما درباره آن صحبت می کنیم. نکته ای که باید روشن شود این است که قهرمان های ما چه می خواهند. در این بخش ما با قهرمان بیبشتر آشنا می شویم و راحت تر می توانیم با او همزاد پنداری کنیم.

هر روز وال-ای به تماشای فیلم عاشقانه می نشیند. و آرزو می کند تا روزی بتواند عشق را تجربه کند.

هر روز فلیک می خواهد تغییری ایجاد
 

Telma _<

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
2
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-25
موضوعات
72
نوشته‌ها
519
پسندها
3,231
امتیازها
143
محل سکونت
Shz

  • #4
تا این که یک روز …

معمولا این جمله برای آغاز یک حادثه ی محرک است. حادثه محرک نقش مهمی در این ساختار داستان ایفا می کند. این جمله در واقع شروع ماجراست و همه چیز از اینجا آغاز می شود. اتفاقی که زندگی عادی شخصیت ها را بر هم می زند. و شخصیت ها را به دل ماجرا های داستان می کشاند.





تا این که یک روز وال-ای با یک ربات جدید آشنا می شود. و عاشقش می شود.

تا این که یک روز فیلک از کلونی مورچه ها اخراج می شود. و مامور می شود کلونی را از دست گرسهاپر نجات دهند.
 

Telma _<

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
2
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-25
موضوعات
72
نوشته‌ها
519
پسندها
3,231
امتیازها
143
محل سکونت
Shz

  • #5
به خاطر آن …

این بخش زنجیره ای از اتفاقات است. که نتیجه ی تصمیم هایی است که قهرمان داستان در مواجه با حادثه محرکی که در بخش قبلی این ساختار داستانی توضیح دادیم، می گیرد. نکته قابل توجه تفاوت بین دو عبارت “به خاطر آن” و “بعد از آن” است. یک سری اتفاق منطقی که یکی بعد از دیگری می افتد یک داستان نیست، یک گزارش است. یک داستان شامل اتفاقاتی است که علت و معلول یک دیگرند. و هر اتفاق معلول اتفاق قبلی است.

به خاطر آن که فلیک از گروه جا نماند عجله می کند. به خاطر آن که فلیک عجله می کند غذا هایی که جمع کردند از بین می رود. به خاطر آن گرسهاپر کلونی را تهدید می کند. به خاطر آن کلونی، فلیک را بیرون می کند. به خاطر آن فلیک حشرات جدیدی را استخدام می کند. چند بازیگر که آن ها را به جای جنگجو اشتباه می گیرد. به خاطر آن حشرات جدید می آیند تا به کلونی کمک کنند. به خاطر آن که مورد تشویق قرار می گیرند. تصمیم می گیرند که بمانند. و به وانمود کردن ادامه دهند. با وجود این که از خطر اطلاع پیدا می کنند و …
 

Telma _<

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
2
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-25
موضوعات
72
نوشته‌ها
519
پسندها
3,231
امتیازها
143
محل سکونت
Shz

  • #6
تا در نهایت …

یک داستان خوب و قوی باید غیر منتظره باشد اما از یک الگو پیروی کند. وقتی که دومین حادثه ی محرک برای یک قهرمان رخ می دهد. تمام اتفاقات بعدی همانطور که انتظار داریم رخ می دهند. تا این که در نهایت اتفاقی غیر قابل برگشت رخ می دهد. چیزی که هم قهرمان ما و هم دنیایش را تغییر می دهد.





وال-ای رابطه ی عمیق و عاشقانه ای با ایوا برقرار می کند. و به همراه نسل جدید انسان ها به زمین باز می گردند تا دوباره در آنجا زندگی کنند.

فلیک به خوبی با گرسهاپر مقابله می کند. و همین طور مورچه های کلونی روش های جدید او و اختراعاتش را قبول می کنند و از آن ها استفاده می کنند.

مهم ترین بخش در ساختار داستان پایان بندی آن است. پایان بندی باید به گونه ای باشد که هم قهرمان داستان و هم دنیای پیرامونش را تغییر دهد. یکی از دلیل هایی که نوشتن یک پایان بندی خوب برای داستان را دشوارمی کند، همین مطلب است. نکته دیگر برای یک پایان بندی خوب سخت ترین شرایط ممکن برای قهرمان است. مخاطبان این روز ها بسیار حرفه ای شده اند. کافی است در ابتدای فیلم یک پیر مرد بداخلاق و غرغرو به آن ها نشان بدهید به سرعت حدس می زنند که در پایان فیلم قرار است به یک پیر مرد خوش اخلاق تغییر کند. به آن ها دو اسباب بازی نشان بدهید که با یکدیگر مشکل دارند و بیننده ها می دانند که قرار است با یکدیگر دوست صمیمی شوند.



فلیک برای نجات کلونی مورچه ها باید گرسهاپر را شکست دهد. ما این موضوع را از ابتدا متوجه می شویم. قهرمان باید در سخت ترین شرایط ممکن قرار بگیرد. هرچه این مسیر برای قهرمان داستان مشکل تر باشد. هرچه لحطات ناامیدی او سخت تر باشد. هرچه هنگام شکست احساس شرمندگی او عمیق تر باشد. و بیشتر به توانایی های خود شک کند. پیروزی او رضایت بخش تر خواهد بود. ولی برای پیروزی باید از تمام توانایی ها وقدرت هایش استفاده کند، از ذره ذره ی شجاعتش.

اگر شما داستان زندگی یک حشره را نوشته بودید، از همان روز اول می دانستید که فلیک باید بر گرسهاپر پیروز شود. ولی چگونه قرار است این کار را انجام دهد؟ چه خطر ها و شکست هایی در راه اوست؟ اینجاست کار شما آغاز می شود.
 

Telma _<

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
2
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-25
موضوعات
72
نوشته‌ها
519
پسندها
3,231
امتیازها
143
محل سکونت
Shz

  • #7
همزاد پنداری

ما معمولا به راحتی با شخصیت هایی که شبیه خودمان هستند همزاد پنداری می کنیم. ولی با شخصیت های دارای ویژگی هایی مانند اعتماد به نفس بالا، جذاب و موفق راحت تر ارتباط بر قرار کرده و همزاد پنداری می کنیم در واقع این ها شخصیت هایی هستند که دوست داریم شبیه آن ها باشیم. انیمیشن های پیکسار را به خاطر بیاورید. استودیوی پیکسار به گونه ای انیمیشن های خود را روایت می کند که ما حتی با یک ربات بیصدا، یک موش، چند هیولا و بسیاری از شخصیت های عجیب و غریب دیگر همزاد پنداری می کنیم.
 

Telma _<

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
2
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-25
موضوعات
72
نوشته‌ها
519
پسندها
3,231
امتیازها
143
محل سکونت
Shz

  • #8
چگونه یک شخصیت را باور پذیر خلق کنید؟

باور پذیر بودن یک شخصیت برای مخاطب به این نکته بستگی دارد که مخاطب بتواند علت رفتار ها و تصمیمات آن شخصیت را درک کند. درباره ی تاثیر این تصمیمات در روند داستان و وابستگی آن به نوع نگاه و عقاید شخصیت ها در نوشته ای با عنوان شخصیت ها بیشتر صحبت کردیم. در یک کلام برای این که مخاطب بتواند شخصیت داستان را باور کند باید بتواند با شخصیت همزاد پنداری کند.


در انیمیشن وال-ای قهرمان داستان ما یک ربات تنها است که مشغول جمع آوری زباله ها می باشد. ما به سرعت با وال-ای آشنا می شویم و با دو جنبه ی اصلی از شخصیت او ارتباط برقرار می کنیم. او یک دوست دارد؛ او از یک سوسک کوچک مراقبت می کند و با این سوسک دوست شده است. و هنگامی که می بینیم وال-ای به تماشای یک صحنه ی عاشقانه نشسته و با خواسته ها و علایق او آشنا می شویم و این باعث می شود تا بیشتر با او ارتباط برقرار کنیم. این یک مثال خوب برای همزاد پنداری است، وال-ای با یک شخصیت خیالی که عاشق شده است، همزاد پنداری می کند. و آرزوی می کند خودش هم می توانست عاشق شود. ما با خواسته های وال-ای همزاد پنداری می کنیم. در واقع «خواسته ها» کلید ایجاد همزاد پنداری هستند.




حتی می توانیم با شخصیت های منفی هم همزاد پنداری کنیم اگر بتوانیم با انگیزه آن ها ارتباط برقرار کنیم. در انیمیشن شگفت انگیزان ما شاید رفتار سیندروم را تایید نکنیم و حتی او را دوست نداشته باشیم ولی می توانیم با او همزاد پنداری کنیم. حتما برای همه ما پیش آمده که از جمع خاصی بیرون رانده شده باشیم و آرزو کنیم که می توانستیم در در برابر آن ها بایستیم. پس «خواسته ها و دلیلی که در پشت آن قرار دارد» دومین عامل ایجاد حس همزاد پنداری در مخاطب است.

رسیدن به موفقیت و به نتیجه رسیدن همیشه یکی از مواردی است برای مخاطب داستان ها مهم است. نکته اصلی اینجا است که همه ما می خواهیم موفق باشیم ولی بیشتر افراد خودشان را باور ندارند. اهمیت تلاش شخصیت های داستان و تاثیر این موضوع در یک داستان موفق را در نوشته ای با عنوان ایده اصلی بیشتر توضیح داده ایم. در اینجا این موضوع از این نظر اهمیت دارد که ما نا خودآگاه با یک شخصیت که برای به دست آوردن چیزی تلاش می کند همزاد پنداری می کنیم چون خودمان هم می خواهیم نتیجه ی تلاش ها و زحمت هایی را که کشیده ایم به دست بیاوریم. ما می خواهیم شخصیت های داستانی موفق بشوند ولی بیشتر از آن می خواهیم تا تلاش آن ها را ببینیم. تلاش و جنگیدن آن ها را تا آخرین توانی که دارند. تا عشق را تجربه کنند، دوستی را پیدا کنند، به رویا های خود دست پیدا کنند و خودشان را آن طور که هستند بپذیرند.
 

Telma _<

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
2
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-25
موضوعات
72
نوشته‌ها
519
پسندها
3,231
امتیازها
143
محل سکونت
Shz

  • #9
شخصیت های دوست داشتنی ، شخصیت های باور پذیر



با توجه به چند نکته می توان شخصیت های دوست داشتنی خلق کرد. مثلا شخصیت های جذاب، با مزه و با استعداد برای مخاطب دوست داشتنی هستند. ولی این همزاد پنداری نیست در واقع همزاد پنداری حسی است که شما تجربه ها و احساسات فرد دیگری را می فهمید و با آن اشتراکاتی پیدا می کنید. به زبان ساده توانایی درک احساسات یک فرد دیگر. و نکته اصلی برای باور پذیر بودن یک شخصیت همزاد پنداری مخاطب با آن شخصیت است.

همزاد پنداری باعث می شود تا شنیدن یک داستان برای ما لذت بخش باشد. این که بتوانیم انگیزه ها و احساسات یک شخصیت را درک کنیم باعث می شود تا به ادامه داستان توجه کنیم ولی اگر ندانیم چرا شخصیت ها در این لحظه این گونه واکنش نشان دادند و تصمیماتشان بر چه اساسی است ادامه دادن داستان برایمان اهمیتی نخواهد داشت.


شروع غم انگیز انیمیشن بالا ما را با ارتباط بین کارل و الی گره می زند تا بتوانیم رابطه بین آن ها و علاقه ی آن ها برای ماجراجویی را درک کنیم. علاقه ای که به سرانجام نرسیده است. این تعهد عمیق باعث می شود تا کارل تصمیم جنون %%%%% را بگیرد، سفر به آبشار بهشت. بدون این فضا سازی برای مخاطب ، مخاطب نسبت به تصمیمات کارل بی تفاوت بود و با او همراه نمی شد. ولی حالا با این که این تصمیم کارل همچنان بسیار عجیب و غیر عادی است باز هم برای مخاطب قابل درک است به همین دلیل داستان را دنبال خواهد کرد. در واقع این درک رفتار شخصیت ها همان همزاد پنداری است. برای این که دیگران به شخصیت های شما و خواسته هایشان اهمیت بدهند باید کاری کنید که با شخصیت های شما همزاد پنداری کنند.




همان طور که توضیح دادیم همزاد پنداری هنگامی ایجاد می شود که سه عامل : خواسته های شخصیت ها به اضافه ی انگیزه های آن ها به اضافه ی رفتارشان به درستی در کنار هم قرار بگیرند. در کنار هم قرار گرفتن درست این عوامل، فضایی را برای ما ایجاد می کند تا روند منطقی و یا احساسی که باعث شده شخصیت ها این گونه عکس العمل نشان دهند را بفهمیم. ما تنها در صورتی خواسته های شخصیت داستان و عکس العمل هایی که نسبت به آن دارد را درک می کنیم که بر اساس احساسات انسانی باشد. درست مانند عکس العمل ها و رفتار خودمان. اصولا مهم نیست شخصیت های داستان از چه ج×ن×س×ی باشند. ماشین مسابقه ای باشند یا حشرات یک دشت سرسبز توجه به همین نکته کافی است تا رفتار آن ها برای ما قابل درک باشد. و سرنوشت و اتفاقاتی که برایشان می افتد برایمان اهمیت پیدا کند.
 

Telma _<

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
2
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-25
موضوعات
72
نوشته‌ها
519
پسندها
3,231
امتیازها
143
محل سکونت
Shz

  • #10
ایده اصلی داستان



انتخاب ایده اصلی داستان در واقع انتخاب همان مفهومی است که میخواهیم برای بیان آن داستان را تعریف کنیم. این ایده می تواند بسیار ساده باشد یا موضوعات عمیق و پیچیده ای داشته باشد این که چطور ایده اصلی داستان را پیدا کنیم را در نوشته ی شکار ایده ها توضیح دادیم. ولی چطور می توانیم به بهترین صورت داستان را بیان کنیم؟ چطور می توانیم داستانی جذاب داشته باشیم و با این وجود مفهوم و ایده اصلی داستان را هم منتقل کنیم؟ از چه عناصری می توانیم استفاده کنیم تا شخصیت های جذابی داشته باشیم و بتوانیم با کمک آن ها داستان خود را روایت کنیم؟

در بیشتر داستان های موفق قهرمان در یک حاشیه امنیت زندگی می کند ولی اتفاقی زندگی اش را تغییر می دهد. داستان به تلاش قهرمان اصلی هنگامی که از وضعیت روزمره زندگی اش خارج شده است می پردازد. برای مخاطب جذاب و لذت بخش است که قهرمان داستان را در شرایط سخت و هنگامی که به موانع زیادی برخورده ببیند. موشی که آرزویش آشپز شدن است. یک لحظه درباره ی این ایده اصلی داستان فکر کنید چه مانعی برای یک موش سخت تر از این است که عاشق آشپزی باشد. این که رویای سرآشپز شدن در یک رستوران موفق در پاریس را در سر داشته باشد.

همان طور که در نوشته ی روایت داستان در انیمیشن‌ توضیح داده شده، بیشتر داستان ها از یک ساختار یک شکل استفاده می کنند. جوزف کمپل در کتاب ” قهرمان هزار چهره ” قواعد داستان گویی را در داستان های قدیمی آورده است. او در این کتاب تمام افسانه های قدیمی بررسی کرده است و ساختار مشترک آن ها را به صورت زیر بیان می کند :

یک قهرمان در دنیای روزمره اش زندگی می‌کند

تا زمانی که برای ماجراجویی دعوت می‌شود

که در نهایت وارد دنیای عجیب و ترسناک و متفاوتی میشود که با آن آشنایی ندارد





در خیلی از فیلم ها هم این قاعده رعایت شده است. برای مثال شخصیت وودی در فیلم داستان اسباب بازی‌ها را در نظر بگیرید. او اسباب بازی مورد علاقه اندی و سرگروه اسباب بازی‌ها است و از این بابت احساس رضایت می‌کند. حالا چه اتفاقی می تواند جایگاه او را بیشتر از هر چیزی تهدید کند. یک اسباب بازی نو که هم برای اندی و هم در بین دیگر اسباب بازی ها محبوب است. این موقعیت چیزی فراتر از بدترین اتفاق ممکن برای وودی است. این شرایط قهرمان داستان را وادار می کند که تا در برابر آن واکنش نشان دهد و با آن روبرو شود و در داستان های موفق قهرمان در این تقابل رشد کرده و تغییر می کند. اینکه اتفاق بدی رخ دهد کافی نیست. باید اتفاقی باشد که قهرمان در برابر آن واکنش احساسی نشان دهد. و وادار به عکس العمل شود.

در فیلم های بعدی وودی با چالش های اساسی تری روبرو میشود در داستان اباب بازی های 2 او هویت پر افتخار و خانواده اش که از وجود آنها خبر نداشت را پیدا می کند. حالا وودی باید جایی که به آن تعلق دارد را انتخاب کند. در داستان اسباب بازی ها 3 وودی نگران است که کاملا کنار گذاشته شود حتی با اینکه قرار است اندی او را با خود به کالج ببرد اما بهترین روزهای وودی و اندی سپری شده است بیشتر زمان فیلم درباره ی نجات پیدا کردن در دنیای بدون اندی است ولی هسته احساسی و ایده اصلی داستان هنگامی است که وودی می پذیرد تا از اندی جدا شود.






صحنه پایانی (صحنه ی خداحافظی اندی و وودی) نشان می دهد که هم اندی و هم وودی هر دو پذیرفته اند که زمان با هم بودنشان به پایان رسیده است. فیلم به خوبی سرنوشت اسباب بازیی را که این واقعیت را نپذیر نشان میدهد لاتسو نمونه خوبی برای این موضوع است او تنها و رها شده است و این عقده او را به شخصیتی آسیب رسان تبدیل کرده است.



یک پدر پر استرس یک ماهی کوچک که سرتاسر اقیانوس را طی میکند تا فرزندش را نجات دهد. یک ابرقهرمان که درون یک زندگی روزمره گیر افتاده. تنها این صحنه را به خاطر بیاورید هنگامی که آقای شگفت انگیز درون دفتری کوچک مشغول به کار است واضح است که او بدترین شرایط ممکن قرار گرفته است. یک پیرمرد دلشکسته که باید مسئولیت یک پسر بچه ی پرانرژی را بر عهده بگیرد. یک ماشین مسابقه که باید بیاموزد از سرعتش را کم کند هم احساسی هم جسمی. تمام این ها مثال هایی خوب برای شخصیتی است که در غیر قابل تحمل ترین شرایط ممکن قرار گرفته است.
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین