. . .

تمام شده نقد و تعیین سطح مجموعه شعر تلاطم احساس| هدیه زندگی

تالار نقد شعر و دلنوشته‌ها
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

مدیر نقد

رمانیکی پایبند
رمانیکی
شناسه کاربر
1521
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
123
نوشته‌ها
495
راه‌حل‌ها
7
پسندها
938
امتیازها
308

  • #1
img_20210903_154342_706_rjie_rds9.jpg


مجموعه شعر: تلاطم احساس

شاعر: هدیه قلی‌زاده @هدیه زندگی

ژانر: عاشقانه، ترژادی

قالب: شعرنو

چه شد که مرا رها ساختی از قلبت؟

چه شد که چشمانت را بر بستی برمن؟

چه شد که نماندی پایبند بر آن عهد قدیمی؟

لینک اثر:



منتقد: @Nil@85
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users
راه‌حل
نقد و تعیین سطح مجموعه شعر تلاطم احساس

اثری که این بار برای نقد در دست دارم یه مجموعه شعر به اسم تلاطم احساس اثر هدیه قلی پور عزیزه و ایشون کسیه که تلاش و تمرینش برای بهتر شدن کاملاً مشخصه و از این نظر باید بهش آفرین گفت؛ اما موقع خوندن اثرش اولین سؤالی که برام پیش اومد این بود که در چه قالبی شعر سروده، به گفته‌ی خودش اشعارش نو هستن؛ ولی شعر نو در اصل به سه دسته کلی تقسیم میشه:
شعر نیمایی: که وزن عروضی داره؛ ولی قافیه‌ها جاشون مشخص نیست مثل اشعار اخوان ثالث، فروغ فرخ‌زاد و فریدون مشیری و...
به عنوان نمونه این یه تیکه از شعرهای فروغه:
میان تاریکی

تو را صدا کردم
سکوت بود و نسیم
که پرده را می برد.
در آسمان ملول
ستاره ای می سوخت
ستاره ای می رفت

ستاره ای می مرد !
سپید:
هر...

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
موضوعات
108
نوشته‌ها
1,556
راه‌حل‌ها
53
پسندها
13,544
امتیازها
650

  • #2
نقد و تعیین سطح مجموعه شعر تلاطم احساس

اثری که این بار برای نقد در دست دارم یه مجموعه شعر به اسم تلاطم احساس اثر هدیه قلی پور عزیزه و ایشون کسیه که تلاش و تمرینش برای بهتر شدن کاملاً مشخصه و از این نظر باید بهش آفرین گفت؛ اما موقع خوندن اثرش اولین سؤالی که برام پیش اومد این بود که در چه قالبی شعر سروده، به گفته‌ی خودش اشعارش نو هستن؛ ولی شعر نو در اصل به سه دسته کلی تقسیم میشه:
شعر نیمایی: که وزن عروضی داره؛ ولی قافیه‌ها جاشون مشخص نیست مثل اشعار اخوان ثالث، فروغ فرخ‌زاد و فریدون مشیری و...
به عنوان نمونه این یه تیکه از شعرهای فروغه:
میان تاریکی

تو را صدا کردم
سکوت بود و نسیم
که پرده را می برد.
در آسمان ملول
ستاره ای می سوخت
ستاره ای می رفت

ستاره ای می مرد !
سپید:
هر چند موسیقی داره؛ اما وزن عروضی نداره مثل اشعار احمد شاملو:
سلاخی می‌گریست

به قناری کوچکی
دل باخته بود.
موج نو
: نه قافیه داره و نه وزن عروضی و فرقش با نثر در تخیل شعریه. مثل اشعار احمدرضا احمدی:
شهری فریاد می‌زند:

آری
کبوتری تنها
به کنار برج کهنه می‌رسد
می‌گوید:
نه.
بهار، از تنهایی، زبانی دیگر دارد
گل ساعت
مرگ روزها و اطلسی ها را
می‌گوید
این آواز را چگونه به شهر رسانیم؟
که آواز
در پشت دروازه‌های گمان
خواهد مرد
تو با خواب به شهر درآ
تا آواز در چشمانت مخفی باشد.
ما که از دیروز گرم اتاق‌های استوایی آمده‌ایم
قرارمان

در آوازهای صبح است
ولی هدیه مشخص نکرده شعرش از کدوم نوعه، برای همین نمیشه در مورد وزنش نظری داد( چیزی که بررسی کردنش توی نقد شعر خیلی هم مهمه)
اما یه نقطه‌ی قوتی که در حال خوندن اثر دوستمون متوجهش شدم اسمش بود. تلاطم احساس عنوان جذابی داره و فکر می کنم برای یه مجموعه شعر مناسب باشه. تلاطم معنای خروشیدن، آشفتگی و موج برداشتن رو میده و ترکیبی که با احساس ایجاد کرده، اسم جذابی رو به وجود آورده؛ در واقع اسم یه اثر یکی از راههای جذب مخاطبه. چیزیه که پوششی برای اثره. تمام حرف و جان کلام محتوا، مخصوصاً شعر در اسمش خلاصه میشه. پس باید ببینیم چقدر این اتفاق برای مجموعه شعر هدیه عزیز اتفاق افتاده، مطمئناً این جملات با غلیان احساسات نویسنده به وجود اومدن:
ای جانانِ مَن!


یا بسوزانَم، یا بِده بَر باد خاکستَرَم را

یا رَهایَم کُن ِبه حالِ خود این دِلِ دیوانه‌ را!

دِگَری می‌بینَد، سَطر بِه سَطر

دِگَری می‌خوانَد، جُز بِه جُز!


آه! چِه غَم اَنگیز است، کِه گَه سَنگَمُ گَهی دِلتَنگَم
اما آیا تونسته از ترکیب کلمات انتخابیش معنا و حس مورد نظرش رو به خواننده انتقال بده؟ آیا به این توجه کرده که معنا و محتوای یه شعر می‌تونن باعث بشن کلمه‌ها با هم پیوند داشته باشن؟ ریشه و اساس به وجود اومدن یه شعر، واژه‌ها هستن. در واقع وقتی کلمات به درستی در کنار هم قرار بگیرن و پیوستگیشون حفظ بشه، یه شعر با مفهومی درست و واحد به وجود میاد. شاعر وقتی چیزی‌ رو می‌خواد بگه و حرفی برای گفتن داره، یه سری کلمات رو به زبون میاره ولی ممکنه در اون لحظه‌ی اول، معنا و مفهوم خاص یا درستی نداشته باشن؛ اما خود شاعر با بازی کردن با واژه‌ها و چینش درستشون در کنار هم و توجه به بعد زیبایی‌شناسانه هر کلمه، بهشون هویت و معنا میده و حرفی رو که در ذهنش داره به مخاطبش منتقل می‌کنه. ساده‌تر بخوام بگم یکی از مهمترین مواردی که در شعر باید رعایت بشه معناست. در حقیقت اگه تفکر و معنایی پشت اثری نباشه اون تبدیل به هیچ و یه چیز بی ارزش میشه. شاعر باید بدونه داره در مورد چی حرف می‌زنه و منظورش‌رو درست به مخاطبش انتقال بده نه اینکه فقط بیاد و یه سری کلمه رو کنار هم بذاره که نه از نظر زیبایی و‌ نه از نظر معنا تناسبی ایجاد نمی‌کنن:
گاه دِیر مَشود! مَشود از آ‌ن‌ کِه بِه چِه می‌اندیشی؟
📌این قسمت نه تنها مفهومی ایجاد نکرده بلکه حتی تناسب و زیباییش هم رعایت نشده چرا؟ چون اولاً کلمه‌ی « دیر» کسره گرفته و معنیش عوض شده، معنای واژه‌ی دِیر میشه معبد و کلیسا و محل عبادت، دوماً درسته که قراره نوشته‌ها شعر باشن و باید به ادبی بودنشون توجه کرد؛ ولی نه این که نویسنده هر کلمه‌ای به ذهنش رسید استفاده کنه. « مَشود» اینجا چه معنایی میده؟ نشود؟ می‌شود؟ اصلاً چنین واژه‌ای معنی نداره.
کِه مَرا در گُذر فِکرِ اینُ آن رَهی جانی نیست، َرقمی حالی نیست!


کِه بِه چه می‌اندیشم؟

کِه کهیان در گذر است.
یا این قسمت مشخص نیست منظور نویسنده از کلمه « کهیان» چیه، این واژه هم معنایی نداره و فقط اسم یه روستاست.
نَه مَرا؛ نَه تو را!


کِه دِگر می‌گُذَرَد!

به چه می‌اندیشی؟


ساعت عُمر گُذَرَد بر نفسی
در مورد ژانر اثر هم باید بگم که در این مورد هدیه عزیز درست انتخاب کرده چون محتوا ارتباط عاطفی دو‌ شخص( زن و مرد) رو عنوان می‌کنه و از به هم نرسیدنشون میگه یعنی همون چیزی که ژانر تراژدی می‌طلبه: دو عاشقی که در راه رسیدن به هم متحمل سختی میشن و در آخر، ماجرا با مرگ یک نفر یا هر دوشون یا جدایی بینشون تموم میشه؛ هر چند که معنا خالی از ایراد نیست و اتفاقاً مشکلات زیادی داره:
جانا! رَفتَنَت سَهم دِل نامِهربانَم، کِه نَبود!


این چِنین غُصه دَر کِتابَم، که نَبود!

این چِنین دوری حَقم، کِه نَبود!

خَسته‌ام!


خَبَرَت هَست؟
و البته نه تنها محتوای اثر دارای ایرادهای کاملاً مشخصه بلکه جلد هم که نشون دهنده‌ی ظاهر مجموعه‌ست و چیزیه که خیلی روی جذب مخاطب تأثیرگذاره بدون ایراد نیست. در حالی‌که اولین موردیه که بعد از اسم دیده میشه و طرح و رنگهاش باید طوری انتخاب بشن که نشون دهنده‌ی غیر مستقیم محتوا باشن. توی جلد تلاطم احساس، یه اسکلت توی پس زمینه خاکستری دیده میشه که گل‌هایی با رنگ‌های دلگیر در قسمت میانی بدنش وجود داره و کلمات احتمالا لاتین هم در پس زمینه می‌بینیم. این تصویر بیشتر از این که نشون دهنده‌ی تلاطم و طغیان احساسات نویسنده باشه یه حس خنثی و خاکستری به مخاطب میده در حالی که اشعار عاشقانه و تراژدی هستن و باید اوج احساسات در تصویر نشون داده می‌شد. خاکستری برای بیان احساسات متلاطم رنگ مناسبی نیست و حتی انتخاب گل‌ها و نوع رنگهاشون هم اون حس خنثی رو تشدید می‌کنه. نماد اسکلت به معنای گذرا بودن زندگی، پوچ بودن، بحث کردن و سخت گرفتن، مرگ، یادبود، جنون و رهایی از دام زندگیه و رنگ خاکستری نماد دوران گذشته و اندوهه این رنگ نشون دهنده‌ی یه روحیه‌ی مردد و بی طرفه که نماد بی تصمیمی و عدم وجود نیروئه. هر قدر خاکستری تاریکتر بشه بیشتر یادآور ترس، یکنواختی و غم بی دلیله. این رنگ، سکون رو تداعی می کنه و ترکیبش با اون نوشته صورتی و‌ رنگ اون گل‌ها بیشتر این سکون رو‌ القا می‌کنه و مناسب جلد این اثر نیست. این درسته که ژانر تراژدیه؛ ولی در هر صورت ترکیب جالبی برای طرح جلد انتخاب نشده چون انتظار می‌ره طغیان و تلاطم و طوفان درونی نویسنده بهمون نشون داده بشه.
در استفاده از آرایه‌های ادبی هم که نحوه به کار گرفتنشون هنر یه نویسنده و شاعره و از بین تصویر سازی، ایجاز، استعاره ها و کنایه‌ها، ایهام، استفاده درست از مجازها، تضاد، جناس و... که از لوازم لاینفک برای سرودن شعر هستن و به زیبایی نوشته اضافه می‌کنن باید بگم که هدیه جان از تضاد:
تَلخی روزهایَم را شاد و شیرین می‌کُنَد!
و تشبیه:
هَم‌چو سَقفی فروریخته‌ شدم
بیشترین استفاده رو کرده با این حال نباید کلمات رو خام و نپرداخته ارائه می‌داد:
هَم‌چو سَقفی فروریخته‌ شدم،


آوارِه کَردی تو مَرا!

ای جانا خَبَرَم کُن کِه چِرا؟


خَبَرَت هَست کِه بی تو، آجُری نیست مرا؟

فُرو ریختِه‌اَم دَر خود،

نَباشی، ویرانَم مَن؛


باشی، آبادَم مَن!
گاهی ممکنه به خودمون بگیم اگه از کلمات سنگین یا از واژه‌هایی که معمولا توی زندگی روزمره کمتر به کار می‌بریم توی شعر و‌ نوشته‌هامون استفاده کنیم( اشتباهی که توی انجمن بعضی از دوستان مرتکب میشن) نوشته ما بیشتر شبیه شعر میشه و بار ادبیش بالاتر میره؛ ولی این‌طور نیست، فقط باعث از دست رفتن معنا و مفهوم اثرمون و اتفاقاً از بین رفتن زیبایی نوشته‌هامون میشیم و البته مخاطبمون رو هم فراری میدیم در حالی که خواننده اثر باید بفهمه و درک کنه که چی میگیم و از این فهمیدن لذت ببره، به عنوان مثال توی این قسمت سوال پیش میاد که گوشه‌ی بی پرت یا ته‌مه‌های یعنی چی؟ این واژه‌ها اصلا معنا ندارن:
گوشِه‌ی بی پَرتِ، ته‌مه‌های دنیا، کِه هَر دو دَر بَندِ زَمینیم!
چِه بخواهِیم، چِه نَخواهِیم!
اشکالات نگارشی:

دِیر مَشود: معنی نداره

کهیان: معنی نداره
خواستگارَم: کلمه مناسبی نیست و زیبایی جمله رو از بین می‌بره، خواستارم بهتره.
دگِله‌ای: معنی نداره
نَکَرَد: اول این که نیازی نبود نویسنده از حرکات ضمه و فتحه و کسره استفاده کنه، اون هم تا این حد دوم این که « ر» نکرد فتحه نمی‌خواد ما هیچ وقت نکرد رو این‌طور تلفظ نمی‌کنیم: نکرَد.
بی پَرتِ:
معنی نداره
ته‌مه‌های: معنی نداره
و
حرف آخر: این که درسته که هنوز این نوشته‌ها تا شعر شدن راه طولانی و سختی رو در پیش دارن؛ ولی جرقه‌های کوچیکی هم برای تبدیل شدن به شعر در اون‌ها دیده میشه و همین باعث امیدواری میشه که همین جرقه‌ها بزرگتر بشن و بالاخره روزی هدیه جان رو به عنوان یه شاعر قوی بشناسیم.

سطح اثر: برنزی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

مدیر نقد

رمانیکی پایبند
رمانیکی
شناسه کاربر
1521
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
123
نوشته‌ها
495
راه‌حل‌ها
7
پسندها
938
امتیازها
308

  • #3
نقد و تعیین سطح مجموعه شعر تلاطم احساس

اثری که این بار برای نقد در دست دارم یه مجموعه شعر به اسم تلاطم احساس اثر هدیه قلی پور عزیزه و ایشون کسیه که تلاش و تمرینش برای بهتر شدن کاملاً مشخصه و از این نظر باید بهش آفرین گفت؛ اما موقع خوندن اثرش اولین سؤالی که برام پیش اومد این بود که در چه قالبی شعر سروده، به گفته‌ی خودش اشعارش نو هستن؛ ولی شعر نو در اصل به سه دسته کلی تقسیم میشه:
شعر نیمایی: که وزن عروضی داره؛ ولی قافیه‌ها جاشون مشخص نیست مثل اشعار اخوان ثالث، فروغ فرخ‌زاد و فریدون مشیری و...
به عنوان نمونه این یه تیکه از شعرهای فروغه:
میان تاریکی

تو را صدا کردم
سکوت بود و نسیم
که پرده را می برد.
در آسمان ملول
ستاره ای می سوخت
ستاره ای می رفت

ستاره ای می مرد !
سپید:
هر چند موسیقی داره؛ اما وزن عروضی نداره مثل اشعار احمد شاملو:
سلاخی می‌گریست

به قناری کوچکی
دل باخته بود.
موج نو
: نه قافیه داره و نه وزن عروضی و فرقش با نثر در تخیل شعریه. مثل اشعار احمدرضا احمدی:
شهری فریاد می‌زند:

آری
کبوتری تنها
به کنار برج کهنه می‌رسد
می‌گوید:
نه.
بهار، از تنهایی، زبانی دیگر دارد
گل ساعت
مرگ روزها و اطلسی ها را
می‌گوید
این آواز را چگونه به شهر رسانیم؟
که آواز
در پشت دروازه‌های گمان
خواهد مرد
تو با خواب به شهر درآ
تا آواز در چشمانت مخفی باشد.
ما که از دیروز گرم اتاق‌های استوایی آمده‌ایم
قرارمان

در آوازهای صبح است
ولی هدیه مشخص نکرده شعرش از کدوم نوعه، برای همین نمیشه در مورد وزنش نظری داد( چیزی که بررسی کردنش توی نقد شعر خیلی هم مهمه)
اما یه نقطه‌ی قوتی که در حال خوندن اثر دوستمون متوجهش شدم اسمش بود. تلاطم احساس عنوان جذابی داره و فکر می کنم برای یه مجموعه شعر مناسب باشه. تلاطم معنای خروشیدن، آشفتگی و موج برداشتن رو میده و ترکیبی که با احساس ایجاد کرده، اسم جذابی رو به وجود آورده؛ در واقع اسم یه اثر یکی از راههای جذب مخاطبه. چیزیه که پوششی برای اثره. تمام حرف و جان کلام محتوا، مخصوصاً شعر در اسمش خلاصه میشه. پس باید ببینیم چقدر این اتفاق برای مجموعه شعر هدیه عزیز اتفاق افتاده، مطمئناً این جملات با غلیان احساسات نویسنده به وجود اومدن:
ای جانانِ مَن!


یا بسوزانَم، یا بِده بَر باد خاکستَرَم را

یا رَهایَم کُن ِبه حالِ خود این دِلِ دیوانه‌ را!

دِگَری می‌بینَد، سَطر بِه سَطر

دِگَری می‌خوانَد، جُز بِه جُز!


آه! چِه غَم اَنگیز است، کِه گَه سَنگَمُ گَهی دِلتَنگَم
اما آیا تونسته از ترکیب کلمات انتخابیش معنا و حس مورد نظرش رو به خواننده انتقال بده؟ آیا به این توجه کرده که معنا و محتوای یه شعر می‌تونن باعث بشن کلمه‌ها با هم پیوند داشته باشن؟ ریشه و اساس به وجود اومدن یه شعر، واژه‌ها هستن. در واقع وقتی کلمات به درستی در کنار هم قرار بگیرن و پیوستگیشون حفظ بشه، یه شعر با مفهومی درست و واحد به وجود میاد. شاعر وقتی چیزی‌ رو می‌خواد بگه و حرفی برای گفتن داره، یه سری کلمات رو به زبون میاره ولی ممکنه در اون لحظه‌ی اول، معنا و مفهوم خاص یا درستی نداشته باشن؛ اما خود شاعر با بازی کردن با واژه‌ها و چینش درستشون در کنار هم و توجه به بعد زیبایی‌شناسانه هر کلمه، بهشون هویت و معنا میده و حرفی رو که در ذهنش داره به مخاطبش منتقل می‌کنه. ساده‌تر بخوام بگم یکی از مهمترین مواردی که در شعر باید رعایت بشه معناست. در حقیقت اگه تفکر و معنایی پشت اثری نباشه اون تبدیل به هیچ و یه چیز بی ارزش میشه. شاعر باید بدونه داره در مورد چی حرف می‌زنه و منظورش‌رو درست به مخاطبش انتقال بده نه اینکه فقط بیاد و یه سری کلمه رو کنار هم بذاره که نه از نظر زیبایی و‌ نه از نظر معنا تناسبی ایجاد نمی‌کنن:
گاه دِیر مَشود! مَشود از آ‌ن‌ کِه بِه چِه می‌اندیشی؟
📌این قسمت نه تنها مفهومی ایجاد نکرده بلکه حتی تناسب و زیباییش هم رعایت نشده چرا؟ چون اولاً کلمه‌ی « دیر» کسره گرفته و معنیش عوض شده، معنای واژه‌ی دِیر میشه معبد و کلیسا و محل عبادت، دوماً درسته که قراره نوشته‌ها شعر باشن و باید به ادبی بودنشون توجه کرد؛ ولی نه این که نویسنده هر کلمه‌ای به ذهنش رسید استفاده کنه. « مَشود» اینجا چه معنایی میده؟ نشود؟ می‌شود؟ اصلاً چنین واژه‌ای معنی نداره.
کِه مَرا در گُذر فِکرِ اینُ آن رَهی جانی نیست، َرقمی حالی نیست!


کِه بِه چه می‌اندیشم؟

کِه کهیان در گذر است.
یا این قسمت مشخص نیست منظور نویسنده از کلمه « کهیان» چیه، این واژه هم معنایی نداره و فقط اسم یه روستاست.
نَه مَرا؛ نَه تو را!


کِه دِگر می‌گُذَرَد!

به چه می‌اندیشی؟


ساعت عُمر گُذَرَد بر نفسی
در مورد ژانر اثر هم باید بگم که در این مورد هدیه عزیز درست انتخاب کرده چون محتوا ارتباط عاطفی دو‌ شخص( زن و مرد) رو عنوان می‌کنه و از به هم نرسیدنشون میگه یعنی همون چیزی که ژانر تراژدی می‌طلبه: دو عاشقی که در راه رسیدن به هم متحمل سختی میشن و در آخر، ماجرا با مرگ یک نفر یا هر دوشون یا جدایی بینشون تموم میشه؛ هر چند که معنا خالی از ایراد نیست و اتفاقاً مشکلات زیادی داره:
جانا! رَفتَنَت سَهم دِل نامِهربانَم، کِه نَبود!


این چِنین غُصه دَر کِتابَم، که نَبود!

این چِنین دوری حَقم، کِه نَبود!

خَسته‌ام!


خَبَرَت هَست؟
و البته نه تنها محتوای اثر دارای ایرادهای کاملاً مشخصه بلکه جلد هم که نشون دهنده‌ی ظاهر مجموعه‌ست و چیزیه که خیلی روی جذب مخاطب تأثیرگذاره بدون ایراد نیست. در حالی‌که اولین موردیه که بعد از اسم دیده میشه و طرح و رنگهاش باید طوری انتخاب بشن که نشون دهنده‌ی غیر مستقیم محتوا باشن. توی جلد تلاطم احساس، یه اسکلت توی پس زمینه خاکستری دیده میشه که گل‌هایی با رنگ‌های دلگیر در قسمت میانی بدنش وجود داره و کلمات احتمالا لاتین هم در پس زمینه می‌بینیم. این تصویر بیشتر از این که نشون دهنده‌ی تلاطم و طغیان احساسات نویسنده باشه یه حس خنثی و خاکستری به مخاطب میده در حالی که اشعار عاشقانه و تراژدی هستن و باید اوج احساسات در تصویر نشون داده می‌شد. خاکستری برای بیان احساسات متلاطم رنگ مناسبی نیست و حتی انتخاب گل‌ها و نوع رنگهاشون هم اون حس خنثی رو تشدید می‌کنه. نماد اسکلت به معنای گذرا بودن زندگی، پوچ بودن، بحث کردن و سخت گرفتن، مرگ، یادبود، جنون و رهایی از دام زندگیه و رنگ خاکستری نماد دوران گذشته و اندوهه این رنگ نشون دهنده‌ی یه روحیه‌ی مردد و بی طرفه که نماد بی تصمیمی و عدم وجود نیروئه. هر قدر خاکستری تاریکتر بشه بیشتر یادآور ترس، یکنواختی و غم بی دلیله. این رنگ، سکون رو تداعی می کنه و ترکیبش با اون نوشته صورتی و‌ رنگ اون گل‌ها بیشتر این سکون رو‌ القا می‌کنه و مناسب جلد این اثر نیست. این درسته که ژانر تراژدیه؛ ولی در هر صورت ترکیب جالبی برای طرح جلد انتخاب نشده چون انتظار می‌ره طغیان و تلاطم و طوفان درونی نویسنده بهمون نشون داده بشه.
در استفاده از آرایه‌های ادبی هم که نحوه به کار گرفتنشون هنر یه نویسنده و شاعره و از بین تصویر سازی، ایجاز، استعاره ها و کنایه‌ها، ایهام، استفاده درست از مجازها، تضاد، جناس و... که از لوازم لاینفک برای سرودن شعر هستن و به زیبایی نوشته اضافه می‌کنن باید بگم که هدیه جان از تضاد:
تَلخی روزهایَم را شاد و شیرین می‌کُنَد!
و تشبیه:
هَم‌چو سَقفی فروریخته‌ شدم
بیشترین استفاده رو کرده با این حال نباید کلمات رو خام و نپرداخته ارائه می‌داد:
هَم‌چو سَقفی فروریخته‌ شدم،


آوارِه کَردی تو مَرا!

ای جانا خَبَرَم کُن کِه چِرا؟


خَبَرَت هَست کِه بی تو، آجُری نیست مرا؟

فُرو ریختِه‌اَم دَر خود،

نَباشی، ویرانَم مَن؛


باشی، آبادَم مَن!
گاهی ممکنه به خودمون بگیم اگه از کلمات سنگین یا از واژه‌هایی که معمولا توی زندگی روزمره کمتر به کار می‌بریم توی شعر و‌ نوشته‌هامون استفاده کنیم( اشتباهی که توی انجمن بعضی از دوستان مرتکب میشن) نوشته ما بیشتر شبیه شعر میشه و بار ادبیش بالاتر میره؛ ولی این‌طور نیست، فقط باعث از دست رفتن معنا و مفهوم اثرمون و اتفاقاً از بین رفتن زیبایی نوشته‌هامون میشیم و البته مخاطبمون رو هم فراری میدیم در حالی که خواننده اثر باید بفهمه و درک کنه که چی میگیم و از این فهمیدن لذت ببره، به عنوان مثال توی این قسمت سوال پیش میاد که گوشه‌ی بی پرت یا ته‌مه‌های یعنی چی؟ این واژه‌ها اصلا معنا ندارن:
گوشِه‌ی بی پَرتِ، ته‌مه‌های دنیا، کِه هَر دو دَر بَندِ زَمینیم!
چِه بخواهِیم، چِه نَخواهِیم!
اشکالات نگارشی:

دِیر مَشود: معنی نداره

کهیان: معنی نداره
خواستگارَم: کلمه مناسبی نیست و زیبایی جمله رو از بین می‌بره، خواستارم بهتره.
دگِله‌ای: معنی نداره
نَکَرَد: اول این که نیازی نبود نویسنده از حرکات ضمه و فتحه و کسره استفاده کنه، اون هم تا این حد دوم این که ما « ر» نکرد فتحه نمی‌خواد ما هیچ وقت نکرد رو این‌طور تلفظ نمی‌کنیم: نکرَد.
بی پَرتِ:
معنی نداره
ته‌مه‌های: معنی نداره
و
حرف آخر: این که درسته که هنوز این نوشته‌ها تا شعر شدن راه طولانی و سختی رو در پیش دارن ولی جرقه‌های کوچیکی هم برای تبدیل شدن به شعر در اون‌ها دیده میشه و همین باعث امیدواری میشه که همین جرقه‌ها بزرگتر بشن و بالاخره روزی هدیه جان رو به عنوان یه شاعر قوی بشناسیم.

سطح اثر: برنزی

نویسنده: @هدیه زندگی
منتقد: @Nil@85

اختصاصی: است
سطح: برنزی

@N O.o R
@مدیر تایپ
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

Miss Nili

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
رمانیکی‌نویس
نام هنری
ماهِ نیلگون
انتشاریافته‌ها
4
شناسه کاربر
277
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-07
آخرین بازدید
موضوعات
374
نوشته‌ها
4,754
راه‌حل‌ها
74
پسندها
32,081
امتیازها
837
محل سکونت
آغوش مــآه

  • #4
اعمال شد✅
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین