به نام خدا
نقدی بر رمان گمشده
عنوان اثر:
عنوان اولین و مهمترین چیز برای هر رمان است، قبل از هر چیزی نامی که برای رمان انتخاب میشود در جذب خواننده تاثیر دارد.معنی اسم کلیت رمان را تا حدودی توانسته در بر بگیرد اما نمایان گر احساسات نهفته در متن نیست یعنی فقط اشارهی ریزی به وجود اتفاقات داشته است. نام توانایی جای دادن ژانر اول یعنی ماجراجویی را در خود داشت و نشانههای وافری از عاشقانه در آن علنا دیده نمی شد.
در رمانهای دیگر نیز اسمی دارند که واژهی گمشده در آن به کار رفته. از جمله آثار خانم ها معصومه طباطبایی و سوگند موسوی
میتوانستید عبارت جدیدتری بسازید که واژگان جدیدتری در آن به کار رفته باشد. تکراری بودن این واژه، مقداری جذابیت اسم را کاهش داده است. اسم، توانایی جذب مخاطب را دارد و دل را نمیزند اما جای دارد که جذابیت بیشتری داشته باشد و کنجکاوکنندهتر و ترغیبکنندهتر باشد. زمانی که آن را دیدم، چندان پرسشی در رابطه با محتوا در ذهنم ایجاد نشد. میتوانید عنوانی جدید، با کلماتی بکرتر و جذابیت و زیبایی بیشتر بسازید؛ حتی عنوان جدیدتان میتواند ارتباط بیشتری با بدنهی رمان داشته باشد یا به چیزی اشاره کند که مخاطب به مرور زمان، متوجه معنی و مفهومش بشود.
ژانر رمان:
(ماجراجویی، عاشقانه).
ژانر ذکر شده ماجراجویی بود که اتفاقاتی همچون عضویت در یک سازمان مخفی و دخترنوجوانی که تبدیل به یک رهبر عالی شده و یا آغاز شورشی که توسط آوا و دوستانش سرکوب شد. اصولاً ماجراجویی ژانری هست که به اتفاقات هیجان انگیز و خارق العاده میپردازد.
مثلا آوا دخترک نوجوان ساده که در ماجرایی عجیب درگیر می شود و زندگیش تغییر پبدا میکند، به طور کلی ژانر غالب توانسته بود پوشش دهی خوبی از خود نشان بدهد. ژانر بعدی عاشقانه بوده که تا اینجای رمان ارتباط ملموسی با محتوای رمان دیده نمی شد فقط در این بین آوا به شخصیت اصلی مرد علاقمند بود که از آن به عاشقی و ژانر عاشقانه نمیتوان رسید و پردازش این ژانر در سطح نامطلوبی قرار داشت
می بایست در رمان عشق و علاقه میان چند یا حداقل دو کارکتر به طور واضحی نگاشته شود و اگر رمان به این شیوه پیش برود بهتر است ژانر عاشقانه حذف شده و ماجراجویی که نمود عالیای داشته را برجای باقی بگذارید.
در ضمن باید از ژانر فانتزی هم نام برده میشد که غایب بزرگ و اصلی است وبیشتر اتفاقات داستان در فضایی فانتزی و کمی به دور از عقل و منطق رخ میدهد از جمله دزدیدن دختری برای آنکه تبدیل به یک سرباز شود و والدینی که دنبال دخترشان نمیگردند.
خلاصه:
خلاصه از حجم مطلوبی برخوردار بود، اطلاعات درون متن هماهنگ بودند و شما توانسته بودید معلومات ساده و مجهولات دشواری را برای مخاطب ارائه کنید.معلومات و مجهولات تان نیز چندان تعادل نداشتند و اغلب معلومات حجمی بیشتر را تشکیل میدادند و نیز سوالاتی که از آن در ذهن مخاطب شکل گرفته و باعث میشدند کنجکاویاش قلقلک شود کم بودند
خلاصه بیشتر به ژانر عاشقانه که نقش ضعیفی در کل داستان داشت میخورد تا ژانر ماجراجویانه، متن شما میتوانست به نوعی ترغیبکنندهتر باشد، اگر نوعی هیجان پنهان یا حالت معما گونه به آن میدادید.
مقدمه:
مقدمهی یک رمان معمولاً متن زیبا و کوتاهی است که ما را با محیط رمان آشنا میکند و مقدمهای میشود بر آغاز رمان. مقدمه باید با ژانر قالب و اصلی رمان و همچنین محتوای رمان همخوانی داشته باشد. که مقدمه شما این ویژگی ها داشت.
شروع رمان:
رمان با یک توصیف زیبا شروع شده و آن هم بارش دانه های برف و سردی هواست و دختری تنها که منتظر والدینش است. که یک غریبه زیبا را می بیند که چند کلمه ای با آوا حرف می زند.نکتهی مثبت آغاز این است که کنجکاوکننده بود و مخاطب را به خواندن رمان ترغیب میکرد، شناخت کلی از رمان و موضوع آن به ما داد و تا حدودی فهمیدیم که چه انتظاری باید از رمان داشته باشیم. آغاز رمان تکراری یا کلیشهای نبود و آغاز جدیدی بود. با ژانر اصلی تقریباً همخوانی داشت.
سیر:
سیر رمان تقریباً ملایم بود اما عدم پردازش کافی وقایع باعث میشد گاهی اوقات حس کنیم سیر تند است. با توجه به ژانرهای اصلی رمان، فرازها، هیجان و کشمکش موجود در رمان بیشتر میبود و رمان به اندازهای که باید هیجانانگیز نبود. فرازهای رمان آنطور که باید قوی نبودند و جای کار دارند(به علت عدم پردازش کافی، کمرنگ بودن توصیفات و سریع عبور کردن از وقایع). میتوانم بگویم که نویسندهی عزیز در پیش بردن رمان اندکی عجله کرده بود در حالی که باید به مخاطب فرصت تحلیل و حس کردن داده میشد و بعضی قسمتهای رمان جا داشتند چند پارت طولانیتر نوشته شوند.
شخصیتپردازی:
شخصیتپردازی رمان، تا حد زیادی جای کار دارد. هیچکدام از شخصیتها پردازش کافی نداشتند و خیلی از شخصیتها مثل آول، لی یون و سایر شخصیت ها تکبعدی بودند. در حقیقت هنگام ساخت شخصیتها، باید گذشتهی آنها را بسازید، ویژگیهای ظاهری و باطنی آنها را مشخص کنید، لیستی از علایق آنها تهیه کنید(علایق بعضی از شخصیتها در رمان نشان داده شده بود، )، هدف آنها را معلوم کنید، و هرچیزی که دلتان میخواهد در موردشان بنویسید و آنقدر بنویسید و بنویسید که یک شخصیت قابللمس به وجود بیاید. برای شخصیت، ویژگیها و اعتقادات و معیارهایی بسازید و طوری خلقشان کنید که تصمیمها و رفتارهای منطقی داشته باشند و برخی ویژگیهایشان را لو بدهند.
آوا، شخصیت اصلی رمان است. دختری که در آغاز رمان ربود شده بود. رفتارهای آوا(همینطور بقیه شخصیتها) به قدر کافی باورپذیر نبود که از همان ضعف شخصیتپردازی میآید. خیلی از اوقات مخاطب با رفتارها و اعمال ارتباط برقرار نمیکرد چون شناخت درستی از شخصیتها نداشت. نه اینکه رفتارها کلاً منطقی نباشند یا باورناپذیر باشند، اما باید بیشتر روی شخصیتها، ویژگیهای اخلاقی، گذشته، اهداف و افکارشان کار کنید تا باورپذیری را بیشتر کنید.
توصیفات:
مکان: توصیف مکان در رمان در سطح متوسط بود. تقریباً همهی مکانها حداقل اندکی توصیف شده بودند. مثلاً میدانیم که اتاق آوا کوچک بود و همه امکانات را داشت، سالن تمرین و کلاس های درس چگونه بود.
جا دارد که ریزبینی بیشتر در توصیف مکانها به خرج داده شود و این رکن(همینطور بقیهی ارکان توصیفات) در رمان پررنگتر شود. چون مکانها کلی و کوتاه توصیف شده بودند در ذهن مخاطب ماندگار نمیشدند.سعی کنید اکثر اوقات، لباس، سر و وضع و مدل موهای شخصیتها را تا حدودی توصیف کنید. به توصیفات اهمیت بدهید.
توصیفات به جا و به اندازه مخاطب را دلزده نمیکنند و اتفاقاً لازم است اهمیت بیشتری به توصیفات بدهید و توصیفات هرچه قویتر و پررنگتر باشد یک نکتهی مثبت برای رمان به حساب میآید.
درست این است که وقتی شخصیت وارد مکانی جدید میشود، ابتدا آن را به صورت کلی توصیف کنید(منظورم از کلی این است: چیزهایی را که در نگاه اول چشم شخصیت را گرفته در یکی-دو جمله، خلاقانه توصیف کنید)، و بعداً اگر نیاز بود یا صلاح دانستید میتوانید جزئیات ریز مکان را هم توصیف کنید و به مخاطب نشان بدهید. استفادهی به اندازه از تشبیه در توصیفات نیز میتواند به شما کمک کند.توصیفات ظواهر در رمان جای کار و پیشرفت دارد. در این رکن هم مانند توصیفات مکان بهتر است تمرکز و ریزبینی بیشتری به خرج داده شود. بعضی جاها ظاهر شخصیتها پشت سر هم و یکجا توصیف شده بود و بعداً در رمان ذکر نشده بود، برای همین مخاطب ظاهر شخصیتها را از یاد میبرد. بهتر است که توصیفات، لا به لای جملات گنجانده شوند و هربار، توصیفاتی را که دفعهی پیش در مورد ظاهر شخصیت کردید تا حدودی یادآوری کنید و چیز جدیدی نیز در مورد ظاهر شخصیت به مخاطب نشان دهید. سعی کنید هیچگاه توصیفات را یکجا و پرحجم ننویسید و ریزبینی و ظرافت به خرج بدهید.
حالات: توصیفات حالات، تقریباً در سطح متوسط بود. حالات شخصیتها باورپذیر بودند، اما این باورپذیری و ارتباط با احساسات شخصیت جا دارد بیشتر هم بشود. سعی کنید به صورت کلی حالات شخصیتها را نگوید، مثلاً همیشه اینطور ننویسید که فلان شخصیت خندید، فلانی گریه کرد، فلانی داد زد. سعی کنید در نوشتن توصیفات خلاقیت به خرج بدهید و جذاب بنویسید. برای بالا بردن سطح شخصیتپردازی حتی میتوانستید برای یکی از شخصیتها یا چندتایشان، یک حالت یا تیک عصبی مشخص کنید که اکثر اوقات آن را دارند.
در توصیف حالات هم ریزبینی نیاز است. باید به ریزترین حالتهای بدن و چهره هم توجه کرد و این حالتها را در جای مناسب، و مناسب با احساسات شخصیت تطبیق داد و به تصویر کشید. از این نکته در رمان بهره نگرفته بودید.
احساسات:توصیف احساسات در رمان ضعیف بود، و خیلی کم به این موضوع پرداخته شده بود. چون توصیف احساسات آنطور که باید انجام نگرفته بود، مخاطب نمیتوانست با شخصیتها همذاتپنداری کند و آنها را درک کند، و نمیتوانست با حرکات و اعمال شخصیتها ارتباط برقرار کند. در حقیقت مخاطب به دیدنِ روان شخصیتها و پی بردن به درونشان احتیاج داشت که در رمان باید تمرکز بیشتری روی این موضوع میشد. به ویژه افکار و احساسات ادیس، باید کامل و عمیق توصیف میشدند.
اگر توصیف احساسات شخصیتها برایتان سخت است، میتوانید در شرایط مختلف، احساسات مختلفتان را روی کاغذ بنویسید و تا جایی که میتوانید از حستان بگویید و توصیفش کنید. انجام دادن این کار به شما کمک خواهد کرد.
دیالوگ و منولوگ:
حجم دیالوگها و منولوگهای رمان تقریباً متعادل بود. نثر دیالوگها محاورهای، و نثر منولوگها ادبی معیار بود. اطلاعات مفید موجود در منولوگها باید بیشتر میبود. از آنجایی که ژانر اصلی رمان ماجراجویی است، حتی بهتر بود که لا به لای جملات سرنخ به مخاطب بدهید(که در ذهن مخاطب کشمکش ایجاد کند). بعضی جاها خواندن منولوگها کسلکننده میشد و جا دارد که جذابیت و زیبایی منولوگها(از نظر ادبی) بیشتر شود، میتوانید با کلمات بازی کنید. خلاصه، جای داشت منولوگها پربارتر و جذابتر باشند و اطلاعات مفید بیشتری بینشان گنجانده شود.
نکتهی قوت دیالوگها این بود که هیچ یک از آنها بلند و سخنرانیمانند نبودند و نویسنده تعداد زیادی دیالوگ را پشت هم ردیف نکرده بود. دیالوگ زائدی در رمان به چشم نمیخورد و همهی دیالوگها در شناخت شخصیتها و پیش بردن رمان مؤثر بودند. دیالوگ ماندگاری در رمان موجود نبود؛ که وجود دیالوگ ماندگار در انجمن رمان نویسی رمانیک نکتهی مثبت به حساب میآید و سعی کنید این نکته را در رمانتان داشته باشید. شخصیتپردازی قوی میتواند در ساخت دیالوگهای ماندگار یه شما کمک کند.
یکی از ضعفهایی که در زمینهی دیالوگها بود، این بود که دیالوگها هیچ نشانهای از شأن اجتماعی شخصیتها، ملیت و اصالتشان به ما نمیداد(دیالوگها میتوانند پربارتر و قویتر شوند). شخصیتها آمریکایی بودند و بهتر بود در دیالوگهایشان از ضربالمثلها و اصطلاحات آمریکایی استفاده کنید و آمریکایی بودن شخصیتها را در دیالوگها به مخاطب نشان دهید. حتی اگر مکالمهی روزانهی آمریکاییها را به فارسی ترجمه کنید، باز گویشها و اصطلاحاتی هستند که در این بین فرق دارند.
مثلا کلمه جان که دراکثر رمان هایی که در خارج اتفاق می افتد و شخصیت ها ایرانی نیستند استفاده میشود. در زبان انگلیسی معادلی برای پسوند «جان» وجود ندارد و از چنین واژهای استفاده نمیشود. بنابراین دور از باور و تصور است که شخصیتها از چنین واژهای استفاده کنند.
زاویه دید:
زاویهی دید رمان، دانای کل بود. دانای کل زاویهی دیدی است که دست نویسنده را برای دادن اطلاعات تا حد زیادی باز میکند و این به نویسنده بستگی دارد که بتواند از این فرصت استفادهی درست را بکند یا نه. نویسندهی عزیز میتوانست بهتر از زاویهی دانای کل بهره بگیرد و به وسیلهی این زاویه دید داستان را جذابتر روایت کند. احساسات شخصیتها، اطلاعات، افکار، و چیزهای دیگری هستند که اگر آنها را به جا و کافی و در زمان لازم استفاده کنید یک صحنهی جذاب را به وجود میآورید.
دانای کل، راوی قابل اعتماد است و معمولاً اطلاعاتی که از این زاویه دید به مخاطب منتقل میشود همگی صحت دارد.
صحنهپردازی:
صحنهپردازی رمان جای کار و پررنگتر شدن دارد. میتوان گفت پردازش همهی صحنهها کم بود و مخاطب نمیتوانست با صحنه و عناصر آن ارتباط لازم را برقرار کند. مکانها و حس و حالشان تا حدودی توصیف شده بود اما به احساسات، حالات شخصیتها و پوششها چندان پرداخته نشده بود. توصیف احساسات بسیار مهم است و در صحنهپردازی هم نقش مهمی دارد با این حال خیلی کم به آن پرداخته شده بود. مخاطب برای اینکه بهتر با صحنه و وقایع ارتباط برقرار کند نیاز دارد که احساسات شخصیتها را بفهمد و درک کند و علت رفتارها و حرکات شخصیتها را در ذهنش بداند.
شخصیتها در صحنههای مختلف تغییر میکنند و صحنهها روی شخصیتها تأثیر میگذارد. نتوانسته بودید این فرق و تغییر را در صحنههای مختلف، و تأثیر صحنهها و مکانها را بر شخصیت نشان بدهید.
نکتهی دیگر این است که شخصیتها در همهی صحنهها شخصیتها در آمریکا زندگی میکردند، و به جز نامهایشان باید چیزهای دیگری هم با محل زندگیشان هماهنگ میبود. نویسنده میتوانست با نشان دادن مکانهای آمریکا، آب و هوای آمریکا، رسم و رسوم و اعتقادات مردم آمریکا، خیابانهای آمریکا و چیزهای دیگر سطح صحنهپردازی را بالا ببرد. حتی میتوانستید در مورد شهری که شخصیتها در آن زندگی میکنند تحقیق کنید و با صحنهپردازی مناسب شهر را به مخاطب بشناسانید. از طریق پوشش مردم، افسانههای محلی، آب و هوا و... . حتی مخاطب نمیدانست که رمان در کدام فصل از سال در جریان است(نویسنده باید به نحوی این را نشان بدهد) و این یک ایراد دیگر برای صحنهپردازی به حساب میآید. قطعاً زندگی مردم در فصلهای متفاوت تغییر میکند و با نشان دادن این تغییرات میتوانستید فصل را نشان دهید.
چیزهای زیادی هستند که میتوانید در صحنهپردازی به آنها بپردازید و در مورد یک مکان توصیف کنید؛ بستگی به خودتان دارد که چطور و تا چه حد توصیف و پردازش کنید. دقت کنید که ارکان صحنه باید باهم هماهنگی داشته باشند و ترکیب باورپذیری داشته باشند که باید این عمل را در رمان تقویت کنید، بهبود بخشید و از آن بهره بگیرید. مثلاً در یک روز بارانی شخصیت از چتر استفاده میکند و احساس سرما میکند، به روزهای بارانی زندگیاش فکر میکند و یکدفعه هنگام عبور یکی از خودروها گل و لای روی لباسش ریخته میشود و شخصیت به این دلیل ناراحت میشود. در اینجا ارکان صحنه تقریباً هماهنگاند و وقایع باورپذیراند.
ایده:
ایدهی اصلی رمان، راجع به دختری است که دزدیده می شود، و واردسازمانی مخفی می شود. ایده جدید نیست، اما اگر نویسنده بتواند آن را به خوبی بنویسد و به تصویر بکشد، رمان خواندنی و جذابی خواهد شد. به احتمال زیاد چیزهایی در مورد ایده هستند که نمیدانیم و هنوز پشت پرده هستند؛ اگر اینطور باشد، میتوان ایدهی رمان را خلاقانه خطاب کرد.
سطح رمان:
نقره ای
@مدیر نقد