به نام خدا
عنوان:
عنوانِ رمانِ شما ماهدخت بود. در رابطه با عنوانِ شما نظرِ خاصی ندارم. این عنوان تحتِ هیچ شرایطی به بدنهی رمان و ژانر و... ربط نداشت. مگر آخر رمان که مشخص شد منظور از ماهدخت چه کسی است. از نظرِ جذابیت طوری نبود که خواننده را به خود جذب کند ولی خیلی هم بد نبود. کلیشههای آن بیشتر به چشم میخورد. اینکه بخواهید اسمِ یکی از شخصیتها را عنوان رمان انتخاب کنید کارِ جالب و جذابی نیست. از لحاظِ معنایی، این اسم دو قسمتی از زیبایی خوبی برخوردار بود. بهتر بود اسمهای جذابتر و مرتبط با رمان را انتخاب میکردید تا خوانندههای بیشتری به طرف آن جذب بشوند، از آنجایی که عنوان، اولین چیزی است که به چشم میخورد، جذابیت رمان بر روی اسم تمرکز میگردد. پس نامِ با محتوایی انتخاب کنید تا زیبایی رمانتان را بیشتر جلوه بدهد.
ژانر:
ژانرِ رمانِ شما تکی بود. ژانر اجتماعی انتخاب درست و مناسبی برای اثر شما بود. از صحنههایی از اجتماعات و مشکلاتِ زندگی مانند بیکاری و ازدواج گرفته تا چیزهای دیگر که این ژانر را بیشتر نشان میدادند. از لحاظِ انتخابِ ژانر، شما به خوبی عمل کرده بودید. برای همین پیشنهادِ من، ژانر تراژدی است. این رمان با دغدغههای زیاد و فراوانش بیشتر به تراژدی خیلی تلخی شباهت داشت که در اکثر جاهای رمان میدیدم. مانند قطع نخاع شدن یکی از شخصیتها، از دست دادن مادر ترانه و خیلی مصیبتهای دیگر که این ژانر را پررنگتر میکرد.
خلاصه:
خلاصهی شما بیانگر اتفاقات موجود در رمانتان بودند. آرایهی خاصی استفاده نکرده بودید و به تعریف خیلی کوتاهی از رمان بسنده کرده بودید. اگرچه خلاصهتان از محتوای خوب همراه با گنگی برخوردار بود؛ ولی همچنان کوتاه بود و بهتر بود حداقل سه خط نوشته شود. میتوانستید با اضافه کردنِ کمی آرایه و کلمات زیبای ادبی به خلاصه پر و بال بدهید و آن را زیباتر کنید.
مقدمه:
مقدمهی شما در واقع از درجهی خاصی برخوردار نبود. صحنهای از انتهای رمان بود و نمیشد آن را مقدمه نامید. دوست عزیز، مقدمه متنی ادبی و زیباست که قرار است هنرِ نویسنده را به رخ بکشد. مقدمهی بسیار کوتاه و نامفهوم شما دریچهی خاصی را به سمت ادبیاتِ گستردهتان باز نکرده بود. بلکه تنها، تعریف کوتاهی از پایان رمان بود. بهتر بود متنِ ادبیِ زیبایی مرتبط با رمانتان مینوشتید تا هنر و دایرهی لغات شما را بیشتر به رخ بکشاند.
جلد:
رمانِ شما فاقد جلد بود. جلدِ اثر کمکِ شایانی به جذبِ مخاطب میکند. مخاطبِ شما ترجیح میدهد رمانی با یک باور ذهنی داشته باشد که از طریقِ جلد به آن دست پیدا میکند. پس بهتر است جلدِ زیبایی مناسب با ایده برای رمانِ خود انتخاب کنید.
آغاز:
شروعِ نسبتا خوبی داشتید. البته طوری نبود که خواننده را به خود جذب کند و خواننده بخواهد بیشتر آن را بخواند. کلیشهای نبود ولی خیلی هم جذاب نبود که خواننده به هر نحوی به آن جذب شود. بهتر بود رمان را با یک صحنهی جذاب و به یاد ماندنی آغاز میکردید تا بهتر جلوه کند.
سیر:
سیر رمان فوقالعاده بود و از لحظاتِ بسیار هیجان انگیزی برخوردار بود. مانند ازدواج ترانه و بحثِ طلاق و بیکاری و بارداری او. این اتفاقات نقاط اوج رمان را به رخ میکشیدند. تنها مشکلِ اصلی سیرِ جذابِ رمانتان، تندی آن بود. در اوایل رمان صبوری و دقت شما کاملا حس میشد؛ اما بعد از چند پارت شروع کردید به تند نوشتن. خیلی سریع از قضیهی بارداری و سقط جنین گذشتید و رسیدید به جاهای دیگری از رمان. این تندنویسی در اکثر اوقات باعث گیجی خواننده میشد و هضم اطلاعات را سخت میکرد. روی اتفاقات باید تمرکز بیشتری میشد. حوادثی مانند قتلِ ترلان و پیمان اتفاق آسانی نبود که به راحتی از آن گذر کردید.
توصیفات:
مکان:
در رابطه با توصیفاتِ مکان به خوبی عمل کرده بودید و بسیار خوب، فضاهای گوناگون را به رخ کشیده بودید. مانند اتاقِ ترانه و خانهشان و... .
زمان:
در این باره هم بسیار قوی عمل کرده بودید و زمانهای مختلف اعم از شب و روز بسیار خوب به قلم کشیده شده بودند که این نکتهی بسیار مثبتی در رمانِ شما بود.
حالات:
توصیفاتِ حالات در رمانِ شما به حد متوسط بود. گاهی نیاز بیشتری به این توصیف در اتفاقات وجود داشت که به خوبی رعایت شده بود.
احساسات:
در توصیفات احساسات، شما در حدِ متوسط به خوبی عمل کرده بودید. اما گاهی اوقات مانند اوایل رمان که بحث عشق و عاشقی پررنگتر بود، نیاز به ابراز احساسات بیشتری وجود داشت. گرچه در اکثر اوقات، شما به خوبی عمل کرده بودید؛ ولی بعضی اوقات احساسات را نادیده میگرفتید؛ یا خیلی سریع از آن گذر میکردید.
شخصیت:
در توصیفات چهرهی کاراکترها شما بسیار ضعیف عمل کرده بودید. کاملاً مشخص است که خواننده چهرهها را هیچگاه فراموش نمیکند و در ذهنش آنها را تجسم میکند. پس بهتر بود اینکار را ریز ریز و بدون توصیف مستقیم انجام میدادید. در اکثر اوقات، شما اشکان را بیشتر توصیف میکردید و در اوایل رمان که بخشِ بسیار بزرگی از آن است، شما تصوری از چهرهی ترانه، ترلان و... برای ما ایجاد نکردید.
دقت کنید، این تصور باید تاثیر گذار و غیرمستقیم باشد تا همواره در ذهن خواننده باقی بماند.
توصیف اخلاق شخصیتها، به نسبت بهتر از چهرهها بود. با توجه به نوع صحبت و رفتار، از اخلاق کاراکترها بیشتر سر در میآوردیم. مثل اینکه ترانه، دختری خجالتی و کم رو است یا اشکان یک پسر ذاتاً پررو است.
پراکندگی توصیفات:
در این موضوع شما به خوبی عمل کرده بودید. پراکندگی توصیفات در پارتها مشخص و کامل بود.
کشمکش:
پررنگترین کشمکش در رمانِ شما کشمکش احساسی بود. کاملا در جای جای رمان از جمله ازدواج و عاشق شدن ترانه و طلاق و نفرت آنها از یکدیگر، کشمکشهای احساسی دیده میشد.
زاویه دید:
زاویهی دید رمان از زبان ترانه بود. این زاویه دید کاملا مناسب با متنِ شما بود و در هیچ کجای رمان در آمیختگی دیده نشد. این موضوعِ خیلی خوبی در رمانتان بود که به خوبی رعایت شده بود. همچنین تغییر زاویه دید نداشتیم و این هم نکتهی مثبتی از رمانتان بود.
لحن:
لحنِ رمان کاملاً محاورهای بود. این لحن کاملاً متناسب با شرایطِ شما بود و بافتِ محاورهای رمانتان را زیباتر میکرد. از کلمات ثقیل استفاده نشده بود و همین، بهترین لحن را برای اثر ساخته بود.
فضاسازی:
در موردِ فضاسازی، بسیار خوب عمل کرده بودید. فضاهای درون رمانتان با توجه به احساسات، در وضعیت خوبی قرار داشتند که زیبایی رمانتان را بیشتر به رخ میکشیدند.
شخصیت:
شخصیتها نو نبودند. ولی کلیشهای هم نبودند و متناسب با ایده، بسیار خوب نقل شده بودند.
ترانه یک شخص بدون اعتماد به نفس و انگیزه بود. او یک آدم سست و بدون پایه بود که به راحتی بازیچهی دستِ همسرِ شیادش شد. او یک شخصیت نمادین بود و با کارهایی که انجام میداد، قصد پند رساندن به مخاطب را داشت.
اشکان یک فرد طماع و حریص بود. او دروغگوی فوقالعاده ماهری بود و از هر موقعیتی برای گول زدن بقیه استفاده میکرد. این شخصیت، جزو شخصیتهای قالبی بود. افرادِ طمعکار و نادان که دست به هر کاری میزنند، شخصیتی ملموس را در ذهن تکرار میکنند.
ترلان شخصیتی آرام و مستقل داشت. او بسیار مهربان بود و خیلی ساده. این شخصیت در اکثرِ رمانها، به عنوان شخصیتِ مظلومِ بیگناه یافت میشود. این شخصیت، شخصیتی قالبی و کلیشهای داشت.
باورپذیری برخی از شخصیتها، مانند شخصیت اصلی یعنی خودِ ترانه خیلی سخت بود. کسی که حاضر شود همهی اعضای خانوادهاش را بکشد، حتما آدم سنگدلی است و شکی در آن نیست؛ ولی چرا همین خانمِ قاتل در انتهای داستان بچهای که متعلق به او نبود را زنده نگه داشت؛ اما خواهر خود را کشت؟ شاید بگویید به علت بخشیدن گناهانش؛ ولی این آدم که دست به قتل یکی از عزیزانش زده، میتواند خیرانه عمل کند؟ یک قاتل همیشه یک قاتل باقی خواهد ماند. خصوصاً قاتلی این چنین.
رعایت واژگان جمله:
مورد خاصی دیده نشد.
تکرارها:
در این رکن هم موردی دیده نشد. تکرار در رمان شما (حروف، اعداد، مفهوم) مشاهده نشد.
دیالوگ و مونولوگ نویسی:
حجم دیالوگ نویسی در رمان کاملاً مناسب و به اندازه بود. گاهی نیاز به مکالمه بیشتر بود (بسته به شرایط و اتفاقات) و بعضی اوقات به توضیحات بیشتر در مونولوگ. کیفیت دیالوگها در سطح خوبی قرار داشت و هر دیالوگ هدفی را دنبال میکرد و بی هدف نوشته نشده بود. گاهی افکار کاراکترها (بجز ترانه) در دیالوگها به نمایش گذاشته میشدند و خواننده از خواندن آن لذت میبرد.
رعایت پارت نویسی:
پارتها بر اساس قوانین نوشته شده بودند و اندازههای صحیح داشتند. در رابطه با هدفمندی هم عرض شد که همه چیز با الگو و هدف خاصی ترتیب داده شده بود.
غلط املایی:
دیده نشد.
سخن منتقد:
از رمانِ شما نهایتِ لذت را بردم. به امید موفقیتهای بیشتر برای شما!
سطح: نقرهای
ردهبندی: جوانان