. . .

تمام شده نقد و تعیین سطح رمان طلسم شب چهارده | آلباتروس

تالار نقد رمان و داستان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

مدیر نقد

رمانیکی پایبند
رمانیکی
شناسه کاربر
1521
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
123
نوشته‌ها
495
راه‌حل‌ها
7
پسندها
938
امتیازها
308

  • #1
img_20210903_154342_706_rjie_rds9.jpg
رمان: طلسم شب چهارده
نویسنده: @آلباتروس
ژانر: فانتزی، معمایی، عاشقانه
خلاصه:
با لباسی خیس از وحشت، در زیر سایه بهت سر می‌کنی.
نگاه ترحم آمیز دیگران، ب*و*س*ه چشمانت می‌شود؛ ولی تو ناچاری به تحمل کردن این تازیانه‌های آرام!
سخت است عادی باشی؛ ولی اتفاقات اطرافت غیر عادی باشد. اینک تو خارج از محدوده معمولی‌ها، یک دیوانه‌ای!
آری! آن هنگام که زبانت کلامی را گفت که برای کوته فکران، غلط اندیش محسوب میشد، تو را دیوانه خواندند و تو بایستی سکوت را اختیار می‌کردی!
اینک تو فقط یک دیوانه‌ای و بس! مهم نیست اتفاقات غیر عادی، تو را تا بلاتکلیفی غلت دهد، تو باید به دیوانگیت ادامه دهی، چرا که زندگی می‌خواهد روی تاریکش را نشانت دهد!

لینک اثر:




منتقد: @سانشاین سفره
تاریخ تحویل: ۲۵ اسفند ۱۴۰۰
مهلت اتمام: ۳ فروردین ۱۴۰۱
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users
راه‌حل
نقد رمان طلسم شب چهارده

نقد رمان زیبای آلباتروس جان رو شروع میکنیم.
اولین چیزی که باید بررسی و نقدش کنیم، اسم رمان هست، چون اسم یکی از مهم ترین اجزای رمانه و اولین چیزی هستش که چشم خواننده بهش میخوره. برای همین هم باید خیلی زیبا و دور از کلیشه انتخاب بشه. باید با محتوای رمان ارتباط داشته باشه. اما در مورد اسم رمان شما، اسم خیلی زیباییه. اندازه‌ی مناسبی داره و محتوای فانتزی رمان رو نشون میده. واقعا اسم خیلی خوبیه ولی متاسفانه تا اینجا ارتباطش با رمان و خلاصه دیده نمیشه، به خاطر همین هم نمیتونیم کاملا نقدش کنیم. که البته درست تر هم هستش در پایان یک رمان، اسمش رو مورد بررسی قرار داد، چرا که اون موقع ارتباط بینشون راحت تر قابل تشخیصه.


در مورد ژانر، ژانرهای رمان شما به ترتیب "فانتزی، معمایی،...

*dream_writer*

رفیق رمانیکی
نویسنده
شناسه کاربر
22
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
موضوعات
35
نوشته‌ها
1,029
راه‌حل‌ها
27
پسندها
8,956
امتیازها
411

  • #2
نقد رمان طلسم شب چهارده

نقد رمان زیبای آلباتروس جان رو شروع میکنیم.
اولین چیزی که باید بررسی و نقدش کنیم، اسم رمان هست، چون اسم یکی از مهم ترین اجزای رمانه و اولین چیزی هستش که چشم خواننده بهش میخوره. برای همین هم باید خیلی زیبا و دور از کلیشه انتخاب بشه. باید با محتوای رمان ارتباط داشته باشه. اما در مورد اسم رمان شما، اسم خیلی زیباییه. اندازه‌ی مناسبی داره و محتوای فانتزی رمان رو نشون میده. واقعا اسم خیلی خوبیه ولی متاسفانه تا اینجا ارتباطش با رمان و خلاصه دیده نمیشه، به خاطر همین هم نمیتونیم کاملا نقدش کنیم. که البته درست تر هم هستش در پایان یک رمان، اسمش رو مورد بررسی قرار داد، چرا که اون موقع ارتباط بینشون راحت تر قابل تشخیصه.


در مورد ژانر، ژانرهای رمان شما به ترتیب "فانتزی، معمایی، عاشقانه" بودن. انتخاب ژانر درست خیلی مهمه. ژانر فانتزی، اولین ژانری بودش که توی رمان مشاهده کردیم. اتفاقات عجیب غریبی که واسه ساحل می‌افتادن و ارتباطی که با تارا داشت، همه‌ی این ها به ژانر فانتزی برمیگرده و حدس من اینه که در پارت های آینده، با این ژانر بیشتر از این سر و کار خواهیم داشت. در مورد ژانر معمایی، باید گفت به اندازه‌ی کافی معما توی رمان دیده نمیشد که بشه ژانر معمایی رو روی اون گذاشت. گرچه هنوز در پارت های ابتدایی رمان قرار داریم و ممکنه این موضوع بعدا تغییر کنه. اما با برداشت کلی من از رمان، میتونم بگم که نمیشه ژانر معمایی رو جزوی از ژانرها دونست. ژانر معمایی عمدتا با محوریت تحقیق و جستجو پیرامون یک جرم نوشته می‌شود

ژانر عاشقانه هم که تا اینجا توی رمان دخیل نبوده. باید در پارت های بعدی، باید عاشقانه دیده شه، در غیر این صورت‌ بهتره که حذف شه.

در مورد خلاصه باید بگم که خلاصه، یکی از بخش هایی در یک اثر هستش که باعث جذب خواننده میشه و باید به شکل خیلی جذابی نوشته شه تا مورد پسند واقع بشه. همچنین، خلاصه باید بخش کوچیک و چکیده ای از اتفاقات داستان رو به خواننده در قالب معما و پیچ و تاب هایی نشون بده، تا بتونه اون رو کنجکاو کنه. خلاصه رمان شما خیلی جذاب بود و از جملات زیبایی هم برای نوشتنش استفاده شده بود. آرایه های خیلی خوبی جهت تاثیر گذاری خواننده به چشم میخوردن و به شکل کنجکاو کننده‌ای هم نوشته شده. حالا اگه بخوایم تک تک خلاصه رو بررسی کنیم:

"با لباسی خیس از وحشت، در زیر سایه بهت سر می‌کنی.
نگاه ترحم آمیز دیگران، ب*و*س*ه چشمانت می‌شود؛ ولی تو ناچاری به تحمل کردن این تازیانه‌های آرام!"
"تو را دیوانه خواندند و تو بایستی سکوت را اختیار می‌کردی!"
این بخش رو میتونیم ربط بدیم به ساحل و اتفاقاتی که واسش افتاده، اما هیچ کس باور نمیکنه. همه اون رو دیوونه خطاب کردن و ساحل نتونست از کسی کمک بگیره. ناچار وانمود کرد مشکلی نداره.
" سخت است عادی باشی؛ ولی اتفاقات اطرافت غیر عادی باشد. اینک تو خارج از محدوده معمولی‌ها، یک دیوانه‌ای!"
"مهم نیست اتفاقات غیر عادی، تو را تا بلاتکلیفی غلت دهد"
و این بخش ها، به ژانر فانتزی رمان اشاره داره. به اتفاقات غیر عادی و عجیب غریبی که واسه ی ساحل افتاده اشاره میکنه.
" چرا که زندگی می‌خواهد روی تاریکش را نشانت دهد!"

و شاید از این بخش بشه حدس زد که اتفاقات خیلی بیشتر و عجیب تری قراره توی رمان اتفاق بیفته و خواننده رو به دنبال خودش بکشونه. در نتیجه ی کلی، دیدیم که خلاصه با محتوای داستان کاملاً هماهنگه و نویسنده به شکل زیبا و کنجکاو کننده ای اون رو نوشته که بتونه خواننده رو جذب کنه.

مقدمه که بعد خلاصه میاد، یکم جزئی تر میشه و هدفش بیان یک سر آغاز از رمانه. اما به اندازه ی خلاصه باید جذاب نوشته بشه.

مقدمه رمان شما، خیلی قشنگه و جملات خیلی قشنگ تری توش استفاده شده. توصیف احساسات خیلی قوی ای داخلش هست و حس هیجان رو به خوبی منتقل میکنه. اما ارتباطش تا اینجا، فقط با جلد رمان دیده میشه و نه با محتوای خود رمان. که اینم دلیلش برمیگرده به ناقص بودن رمان. این موضوع موجب میشه خیلی چیزا فعلا قابل نقد نباشن، اما به طور کلی مقدمه ی خیلی خوبی نوشتید.
در مورد جلد رمان هم که فعلا نمیشه بررسیش کرد، چرا که هنوز در پارت های اولیه رمان هستیم.


توی شروع رمان، ما ساحل رو داریم که از کلینیک خارج میشه. نویسنده به توصیف احساسات و افکار ساحل پرداخته و بعدش مکالمه ی تلفنی ساحل و مادرش. نمیشه گفت شروع خیلی جذاب و هیجان انگیزی بود. با یک شروع آرام‌، رمان رو آغاز کردیم. معمولا شروع رمان باید یه حالت تاثیر گذاری داشته باشه که بتونه خواننده رو وادار به پیش رفتن بکنه. گرچه ما از بین افکار ساحل کنجکاو اتفاقاتی که افتاده، میشیم. منظورم این قسمت هاست:

" زمانی که خانواده‌اش حرف‌هایش را نپذیرفتند و معقولانه ندانستند، هنگامی که برای اتفاقات عجیب زندگیش مجبور به انتخاب اختیاری اجباری شد و حدود چهار سال را تحت حرف‌های بیهوده روان‌ شناس‌ها گذراند، وقتی که با شوت شدنش از کلینیکی به کلینیکی دیگر نزدیک به سیزده روان شناس عوض کرد، دریافت که بایستی تسلیم میشد."
خواننده توی این قسمت کنجکاو میشه منظور از اون اتفاقات عجیب چیه؟ توی چهار سال چی شده که پیش روانشناس ها میره؟ موضوع چی بوده که هیچ کس باور نکرده؟ خواننده با این سوالات کنجکاو میشه و بنابراین میشه اینجا رو یک امتیاز مثبت به حساب آورد، اما خب شروع رمانتون میتونست بهتر باشه.
سیر نوشته ی یک نویسنده، باید در حالت تعادل باشه. یعنی نه اونقدری تند باشه که اصلا خواننده تو هپروت بمونه و نویسنده خیلی سرسری اتفاقات رو توضیح داده باشه، و نه اینکه خیلی کند باشه و حوصله سر بر بشه. باید به هر نکته ی اوج و سقوط داستان و محتوا به اندازه ی مناسب پرداخته‌ بشه. سیر رمان شما، در تعادل بود و به هر اتفاقی به اندازه‌ی مناسب پرداخته شده بود. بنابراین این مورد اشکالی نداشت.


حالا می‌رسیم به بررسی توصیفات. توصیفات از چند نظر توصیف حالات و احساسات، توصیف شخصیت ها و مکان_زمان بررسی میشن. توصیفات توی نوشته ی رمان، مهم ترین نقش رو دارن و توصیفات زیبا با جملات زیبا، یکی از عواملیه که موجب بهتر شدن رمان میشه.

اگه بخوایم تک تک بررسی کنیم، توی توصیف حالات و احساسات، شما به شکل خیلی خوبی عمل کردید. توصیف حالات و احساسات قشنگی داشتید و ما میتونستیم احساسات سردرگمی و ترس ساحل رو توی موقعیت های مختلف به خوبی احساس کنیم. مثلا اونجا که ساحل به طور ذهنی، آدرس اون ساختمون رو از تارا گرفت. تعجب و نگرانی ای که اونجا داشت، به لطف توصیفات شما قابل احساس بود و واقعا قشنگ نوشته شده بود.
توی توصیف مکان، ضعیف عمل شده بود. توصیف مکان همونطور که از اسمش پیداست، به توصیف مکان های داخل رمان میپردازه و کمک میکنه ما محیط رمان رو تجسم بکنیم. خواننده موقع خوندن رمان، با استفاده از توصیف مکان، باید بفهمه که شخصیت ها در چه مکان هایی زندگی می کنن تا بتونه به درکی از رمان برسه. از این رو اهمیت زیادی دارن، چون ما رو با محیط رمان آشنا میکنن. توصیف مکان چندان زیادی توی رمان شما دیده نمیشد. توصیفات خوبی داخل رمان داشتید، اما از این مورد غافل شدید. مثلا حتی به شکل خیلی کوچیکی، به محیط اتاق ساحل و خونه ی اون ها، کافی شاپی که اوایل رمان ساحل و تارا و ایوان رفتن و یا مکان های دیگه ی رمان اشاره نشده بود. ما اصلا نتونستیم یکم متوجه مکانی که اون ها بودن، بشیم. این موجب میشه رمان دارای ضعف باشه و بهتره بیشتر جاها، به قدر کمی توصیفات مکان رو انجام بدید. اما نه قدری که خواننده خسته بشه.
توی توصیف شخصیت هم ضعف دیده میشد. توصیف شخصیت یا شخصیت پردازی، شامل توصیف ظاهری و باطنی شخصیت ها میشه. نویسنده باید بتونه یه شخصیت قابل باور خلق کنه و خواننده رو با اون آشنا بکنه. توی توصیف شخصیت ها ایراداتی دیده می‌شد. ما چند جا توصیف ظاهری شخصیت داشتیم، مثلا:
"به دختری با موهای پرپشت و بنفش که آن‌ها را خرگوشی بسته بود و عینک بزرگی به چشم داشت و دست به سینه خیره‌اش بود، اشاره زد"
خب این توصیف، یهو پشت سر هم انجام داده شده و بین دیالوگ، داخل پرانتز گفته شده. بهتره که اینطوری نباشه، و خیلی بهتر میشه اگه نویسنده توصیف شخصیت ها رو تیکه تیکه انجام بده و به مرور زمان، توی ذهن خواننده ثبت کنه. برای خواننده به خاطر آوردن شخصیت سخت میشه اگه اول رمان و به طور یکجا، بگیم موهاش فلان رنگی بود و چنین ظاهری داشت. این نوع توصیف جذابیت چندانی هم نداره. و یا مثلا این تیکه:
"از میان‌شان زنی حدوداً سی_ سی و دو سال بلند شد. لاغر اندام و قد بلند بود، موهای کوتاه قهوه‌ای و لختش که تا شانه‌هایش آزادانه رها بود، زیبایی خاصی را به او جلوه می‌داد."

اگه توصیفات به شکل پراکنده نوشته بشن و نه پشت سر هم، قشنگ تر میشه. و باید روی توصیف شخصیت همه ی شخصیت های رمان کار کنید.

ما چند نوع کشمکش داریم؛ کشمکش ذهنی، جسمی، احساسی، اخلاقی و جوامع. ما توی رمان با کشمکش ذهنی ساحل که بین افکارش درگیر بود، روبه رو شدیم. مواقعی که ساحل نمی‌دونست به تارا و ایوان اعتماد کنه یا نه، مواقعی که نمی‌دونست حرف اون ها رو انجام بده یا نه، درواقع کشمکش ذهنی بین افکار ساحل رو دیدیم.

می‌رسیم به بررسی فضاسازی که توی رمان خیلی مهمه. در واقع منظور از فضا سازی، یعنی مناسب با حال و هوای شخصیت، نویسنده فضا رو توصیف کنه. مثلا شخصیت ناراحته و هوا بارونیه، یا رعد و برق میزنه و شخصیت ترسیده و... . البته فضا سازی گسترده تر از این تعریف میشه و میتونیم توصیف محیط داخل دنیای رمان رو هم جزوی از اون بدونیم. باید به طوری فضا سازی رو انجام بدیم، که یک محیط و دنیای قابل باور توی ذهن خواننده ایجاد کنیم، دنیایی مثل دنیای واقعی. توی رمان شما، فضا سازی ضعیفی انجام شده، که این یه وجهش برمیگرده به نبود توصیف مکان.
مثلا ما ساحل رو شناختیم، خانواده ی ساحل رو دیدیم. جلوتر، ایوان و تارا هم وارد شدن و رمان داره به جلو پیش میره برای ماجراهای جدید و شخصیت های جدید. اما انگار فقط یک خط داستانی داره، اونم اتفاقاتیه که برای ساحل می افته. نویسنده باید خارج از این اتفاقات هم، یک دنیای واقعی رو به تصویر بکشه و روی یه محدوده کار نکنه. منظورم از این حرف اینه که مثلا من با مطالعه ی این چند پارت رمان، الان توی ذهنم این سوالات هستش که جز این اتفاقات، مثلا خانواده ی ساحل هیچ زندگی شخصی دیگه ای نداشتن؟ یا تارا و ایوان، بهتره که جلوتر یکم به زندگی اونا هم پرداخته بشه، نه در حد دیالوگ و بیان کردن. مثلا بفهمیم تارا و ایوان چه کارهایی انجام میدن و کجا میرن میان. یا اینکه وقتی ساحل بیرون میره، باید یکم محیط اطراف، خیابون ها توصیف بشه. مثلا اینا توی پارت اولیه رفتن کافی شاپ، اینکه یکم فضای داخل اون رو توصیف کنید که شلوغ بود و مشتری ها می اومدن و میرفتن. در حال حاضر، رمان شما یه چنین محیطی داره انگار جز ساحل و خانوادش و تارا و ایوان، دیگه هیچ کس توی شهر حضور ندارن. اینطوری دیده میشه چون فضای سازی انجام نشده. هیچ اطلاعی از محیط و حال و هوای داخل رمان نداریم. و یه پارت بود که ساحل توی بیمارستان بود، اینجا فضا سازی اصلا انجام نشده. باید توصیف بشه که اتاق بیمارستان چطوری بود. بوی ضد عفونی میداد، صدای رفت و آمد پرستارها و آمبولانس شنیده می‌شد و از این حرفا. و یا یهو توی بیمارستان بودن و یهو توی خونه. یعنی اونجا هیچ دکتری نبود که بیاد و مسئولیت مریض رو به عهده بگیره و وضعیتش رو برای خونوادش بیان بکنه؟ اصولا باید کارای ترخیص انجام می‌گرفت و اینا. بیان این چیزا موجب میشن یه فضا سازی صورت‌ بگیره و خواننده فکر نکنه شخصیت ها روی هوا دارن ماجرا رو پیش میبرن و دیگه هیچ دنیایی داخل رمان وجود نداره. بنابراین باید مثل توصیفات، به شکل زیبایی هم فضاسازی رو انجام بدیم.


در مورد آرایه های ادبی، خیلی زیبا و قشنگ عمل کردید. استفاده از آرایه توی نوشته موجب افزایش زیبایی و سطح اون نوشته میشه و جلوه ی قشنگی به متن میده. به قولی، بهره گیری از آرایه های ادبی، متن رو از سادگی درمیارن. این مورد رو خیلی قشنگ نوشتید، به طوری که نحوه ی استفادتون از آرایه واقعا قشنگ بودش و جملات خیلی خوبی توی متن دیده میشدن. مثلا این قسمت ها:

صدای نفس‌هایش با ناله‌ای ریز در هم آمیخت، گویی از عذاب روحش جسمش به ناله افتاده بود
دمای بدنش افت کرده بود؛ ولی چون لمس شده بود، ناچاراً با زمستان ناگهانی خو گرفت.
خورشید، لباس خواب نارنجی رنگش را بر تن زده بود و بالش‌هایی هم رنگ لباسش را در اطراف پراکنده کرده بود، گویی برای خوابیدن مقابله می‌کرد، همچو کودکی تخس.
و اینا فقط تعداد انگشت شماری از جملات و آرایه های زیبایی بودن که الان به چشم میزدن و خواستم توی نقد ذکر بشن!


دیالوگ و مونولوگ نویسی، مربوط میشه به اینکه ما بتونیم جملات خیلی خوب و ماندگاری توی دیالوگ و مونولوگ بنویسم. جملاتی که باعت ارتقای سطح نوشته و بهتر شدنش بشن. توی مونولوگ نویسی، هیچ اشکالی وجود نداره و متن های خیلی زیبایی توی مونولوگ نوشته شدن. متون خیلی قشنگ و دلنشینی وجود دارن که میتونن خواننده رو جذب کنن. توی دیالوگ هم همینطور! بعضی دیالوگ ها و حرفایی که بین شخصیت ها رد و بدل میشدن، خیلی زیبا بودن که میتونستن حتی توی ذهن بمونن.

زاویه دید از زبان راوی نوشته شده بود و به همین شکل ادامه داشت. از بین سه لحن ادبی، محاوره و معیار، لحن انتخاب شده برای رمان طلسم شب چهارده لحن معیاری هستش که در تمام پارت ها رعایت شده.

تکرار کلمه و حروف، یا درآمیختگی واژه ها وجود نداشت. اندازه ی پارت ها مناسب بود و از نظر نگارشی هم رمان موردی نداشت.

نقاط قوت: استفاده ی خیلی زیبا از آرایه - دیالوگ نویسی - توصیف احساسات خوب - خلاصه و مقدمه

نقاط ضعف: فضاسازی - توصیف مکان و شخصیت ها

با آرزوی موفقیت برای نویسنده ی گرامی 🌹🌷
قلمت مانا عزیز 🌸♥️

...............................
تگ تعلق گرفته:
نقره ای

پ.ن: در نقد پایانی امکان تغییر تگ وجود داره، الان به دلیل ناقص بودن رمان نمیشه خیلی چیزها رو نقد کرد و ایرادات مشخصی هم بودن که ذکر شدن.


@آلباتروس
@مدیر نقد
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

مدیر نقد

رمانیکی پایبند
رمانیکی
شناسه کاربر
1521
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
123
نوشته‌ها
495
راه‌حل‌ها
7
پسندها
938
امتیازها
308

  • #3
نقد رمان طلسم شب چهارده

نقد رمان زیبای آلباتروس جان رو شروع میکنیم.
اولین چیزی که باید بررسی و نقدش کنیم، اسم رمان هست، چون اسم یکی از مهم ترین اجزای رمانه و اولین چیزی هستش که چشم خواننده بهش میخوره. برای همین هم باید خیلی زیبا و دور از کلیشه انتخاب بشه. باید با محتوای رمان ارتباط داشته باشه. اما در مورد اسم رمان شما، اسم خیلی زیباییه. اندازه‌ی مناسبی داره و محتوای فانتزی رمان رو نشون میده. واقعا اسم خیلی خوبیه ولی متاسفانه تا اینجا ارتباطش با رمان و خلاصه دیده نمیشه، به خاطر همین هم نمیتونیم کاملا نقدش کنیم. که البته درست تر هم هستش در پایان یک رمان، اسمش رو مورد بررسی قرار داد، چرا که اون موقع ارتباط بینشون راحت تر قابل تشخیصه.


در مورد ژانر، ژانرهای رمان شما به ترتیب "فانتزی، معمایی، عاشقانه" بودن. انتخاب ژانر درست خیلی مهمه. ژانر فانتزی، اولین ژانری بودش که توی رمان مشاهده کردیم. اتفاقات عجیب غریبی که واسه ساحل می‌افتادن و ارتباطی که با تارا داشت، همه‌ی این ها به ژانر فانتزی برمیگرده و حدس من اینه که در پارت های آینده، با این ژانر بیشتر از این سر و کار خواهیم داشت. در مورد ژانر معمایی، باید گفت به اندازه‌ی کافی معما توی رمان دیده نمیشد که بشه ژانر معمایی رو روی اون گذاشت. گرچه هنوز در پارت های ابتدایی رمان قرار داریم و ممکنه این موضوع بعدا تغییر کنه. اما با برداشت کلی من از رمان، میتونم بگم که نمیشه ژانر معمایی رو جزوی از ژانرها دونست. ژانر معمایی عمدتا با محوریت تحقیق و جستجو پیرامون یک جرم نوشته می‌شود

ژانر عاشقانه هم که تا اینجا توی رمان دخیل نبوده. باید در پارت های بعدی، باید عاشقانه دیده شه، در غیر این صورت‌ بهتره که حذف شه.

در مورد خلاصه باید بگم که خلاصه، یکی از بخش هایی در یک اثر هستش که باعث جذب خواننده میشه و باید به شکل خیلی جذابی نوشته شه تا مورد پسند واقع بشه. همچنین، خلاصه باید بخش کوچیک و چکیده ای از اتفاقات داستان رو به خواننده در قالب معما و پیچ و تاب هایی نشون بده، تا بتونه اون رو کنجکاو کنه. خلاصه رمان شما خیلی جذاب بود و از جملات زیبایی هم برای نوشتنش استفاده شده بود. آرایه های خیلی خوبی جهت تاثیر گذاری خواننده به چشم میخوردن و به شکل کنجکاو کننده‌ای هم نوشته شده. حالا اگه بخوایم تک تک خلاصه رو بررسی کنیم:
"با لباسی خیس از وحشت، در زیر سایه بهت سر می‌کنی.
نگاه ترحم آمیز دیگران، ب*و*س*ه چشمانت می‌شود؛ ولی تو ناچاری به تحمل کردن این تازیانه‌های آرام!"
"تو را دیوانه خواندند و تو بایستی سکوت را اختیار می‌کردی!"
این بخش رو میتونیم ربط بدیم به ساحل و اتفاقاتی که واسش افتاده، اما هیچ کس باور نمیکنه. همه اون رو دیوونه خطاب کردن و ساحل نتونست از کسی کمک بگیره. ناچار وانمود کرد مشکلی نداره.
" سخت است عادی باشی؛ ولی اتفاقات اطرافت غیر عادی باشد. اینک تو خارج از محدوده معمولی‌ها، یک دیوانه‌ای!"
"مهم نیست اتفاقات غیر عادی، تو را تا بلاتکلیفی غلت دهد"
و این بخش ها، به ژانر فانتزی رمان اشاره داره. به اتفاقات غیر عادی و عجیب غریبی که واسه ی ساحل افتاده اشاره میکنه.
" چرا که زندگی می‌خواهد روی تاریکش را نشانت دهد!"

و شاید از این بخش بشه حدس زد که اتفاقات خیلی بیشتر و عجیب تری قراره توی رمان اتفاق بیفته و خواننده رو به دنبال خودش بکشونه. در نتیجه ی کلی، دیدیم که خلاصه با محتوای داستان کاملاً هماهنگه و نویسنده به شکل زیبا و کنجکاو کننده ای اون رو نوشته که بتونه خواننده رو جذب کنه.

مقدمه که بعد خلاصه میاد، یکم جزئی تر میشه و هدفش بیان یک سر آغاز از رمانه. اما به اندازه ی خلاصه باید جذاب نوشته بشه.

مقدمه رمان شما، خیلی قشنگه و جملات خیلی قشنگ تری توش استفاده شده. توصیف احساسات خیلی قوی ای داخلش هست و حس هیجان رو به خوبی منتقل میکنه. اما ارتباطش تا اینجا، فقط با جلد رمان دیده میشه و نه با محتوای خود رمان. که اینم دلیلش برمیگرده به ناقص بودن رمان. این موضوع موجب میشه خیلی چیزا فعلا قابل نقد نباشن، اما به طور کلی مقدمه ی خیلی خوبی نوشتید.
در مورد جلد رمان هم که فعلا نمیشه بررسیش کرد، چرا که هنوز در پارت های اولیه رمان هستیم.


توی شروع رمان، ما ساحل رو داریم که از کلینیک خارج میشه. نویسنده به توصیف احساسات و افکار ساحل پرداخته و بعدش مکالمه ی تلفنی ساحل و مادرش. نمیشه گفت شروع خیلی جذاب و هیجان انگیزی بود. با یک شروع آرام‌، رمان رو آغاز کردیم. معمولا شروع رمان باید یه حالت تاثیر گذاری داشته باشه که بتونه خواننده رو وادار به پیش رفتن بکنه. گرچه ما از بین افکار ساحل کنجکاو اتفاقاتی که افتاده، میشیم. منظورم این قسمت هاست:
" زمانی که خانواده‌اش حرف‌هایش را نپذیرفتند و معقولانه ندانستند، هنگامی که برای اتفاقات عجیب زندگیش مجبور به انتخاب اختیاری اجباری شد و حدود چهار سال را تحت حرف‌های بیهوده روان‌ شناس‌ها گذراند، وقتی که با شوت شدنش از کلینیکی به کلینیکی دیگر نزدیک به سیزده روان شناس عوض کرد، دریافت که بایستی تسلیم میشد."
خواننده توی این قسمت کنجکاو میشه منظور از اون اتفاقات عجیب چیه؟ توی چهار سال چی شده که پیش روانشناس ها میره؟ موضوع چی بوده که هیچ کس باور نکرده؟ خواننده با این سوالات کنجکاو میشه و بنابراین میشه اینجا رو یک امتیاز مثبت به حساب آورد، اما خب شروع رمانتون میتونست بهتر باشه.
سیر نوشته ی یک نویسنده، باید در حالت تعادل باشه. یعنی نه اونقدری تند باشه که اصلا خواننده تو هپروت بمونه و نویسنده خیلی سرسری اتفاقات رو توضیح داده باشه، و نه اینکه خیلی کند باشه و حوصله سر بر بشه. باید به هر نکته ی اوج و سقوط داستان و محتوا به اندازه ی مناسب پرداخته‌ بشه. سیر رمان شما، در تعادل بود و به هر اتفاقی به اندازه‌ی مناسب پرداخته شده بود. بنابراین این مورد اشکالی نداشت.


حالا می‌رسیم به بررسی توصیفات. توصیفات از چند نظر توصیف حالات و احساسات، توصیف شخصیت ها و مکان_زمان بررسی میشن. توصیفات توی نوشته ی رمان، مهم ترین نقش رو دارن و توصیفات زیبا با جملات زیبا، یکی از عواملیه که موجب بهتر شدن رمان میشه.
اگه بخوایم تک تک بررسی کنیم، توی توصیف حالات و احساسات، شما به شکل خیلی خوبی عمل کردید. توصیف حالات و احساسات قشنگی داشتید و ما میتونستیم احساسات سردرگمی و ترس ساحل رو توی موقعیت های مختلف به خوبی احساس کنیم. مثلا اونجا که ساحل به طور ذهنی، آدرس اون ساختمون رو از تارا گرفت. تعجب و نگرانی ای که اونجا داشت، به لطف توصیفات شما قابل احساس بود و واقعا قشنگ نوشته شده بود.
توی توصیف مکان، ضعیف عمل شده بود. توصیف مکان همونطور که از اسمش پیداست، به توصیف مکان های داخل رمان میپردازه و کمک میکنه ما محیط رمان رو تجسم بکنیم. خواننده موقع خوندن رمان، با استفاده از توصیف مکان، باید بفهمه که شخصیت ها در چه مکان هایی زندگی می کنن تا بتونه به درکی از رمان برسه. از این رو اهمیت زیادی دارن، چون ما رو با محیط رمان آشنا میکنن. توصیف مکان چندان زیادی توی رمان شما دیده نمیشد. توصیفات خوبی داخل رمان داشتید، اما از این مورد غافل شدید. مثلا حتی به شکل خیلی کوچیکی، به محیط اتاق ساحل و خونه ی اون ها، کافی شاپی که اوایل رمان ساحل و تارا و ایوان رفتن و یا مکان های دیگه ی رمان اشاره نشده بود. ما اصلا نتونستیم یکم متوجه مکانی که اون ها بودن، بشیم. این موجب میشه رمان دارای ضعف باشه و بهتره بیشتر جاها، به قدر کمی توصیفات مکان رو انجام بدید. اما نه قدری که خواننده خسته بشه.
توی توصیف شخصیت هم ضعف دیده میشد. توصیف شخصیت یا شخصیت پردازی، شامل توصیف ظاهری و باطنی شخصیت ها میشه. نویسنده باید بتونه یه شخصیت قابل باور خلق کنه و خواننده رو با اون آشنا بکنه. توی توصیف شخصیت ها ایراداتی دیده می‌شد. ما چند جا توصیف ظاهری شخصیت داشتیم، مثلا:
"به دختری با موهای پرپشت و بنفش که آن‌ها را خرگوشی بسته بود و عینک بزرگی به چشم داشت و دست به سینه خیره‌اش بود، اشاره زد"
خب این توصیف، یهو پشت سر هم انجام داده شده و بین دیالوگ، داخل پرانتز گفته شده. بهتره که اینطوری نباشه، و خیلی بهتر میشه اگه نویسنده توصیف شخصیت ها رو تیکه تیکه انجام بده و به مرور زمان، توی ذهن خواننده ثبت کنه. برای خواننده به خاطر آوردن شخصیت سخت میشه اگه اول رمان و به طور یکجا، بگیم موهاش فلان رنگی بود و چنین ظاهری داشت. این نوع توصیف جذابیت چندانی هم نداره. و یا مثلا این تیکه:
"از میان‌شان زنی حدوداً سی_ سی و دو سال بلند شد. لاغر اندام و قد بلند بود، موهای کوتاه قهوه‌ای و لختش که تا شانه‌هایش آزادانه رها بود، زیبایی خاصی را به او جلوه می‌داد."

اگه توصیفات به شکل پراکنده نوشته بشن و نه پشت سر هم، قشنگ تر میشه. و باید روی توصیف شخصیت همه ی شخصیت های رمان کار کنید.

ما چند نوع کشمکش داریم؛ کشمکش ذهنی، جسمی، احساسی، اخلاقی و جوامع. ما توی رمان با کشمکش ذهنی ساحل که بین افکارش درگیر بود، روبه رو شدیم. مواقعی که ساحل نمی‌دونست به تارا و ایوان اعتماد کنه یا نه، مواقعی که نمی‌دونست حرف اون ها رو انجام بده یا نه، درواقع کشمکش ذهنی بین افکار ساحل رو دیدیم.

می‌رسیم به بررسی فضاسازی که توی رمان خیلی مهمه. در واقع منظور از فضا سازی، یعنی مناسب با حال و هوای شخصیت، نویسنده فضا رو توصیف کنه. مثلا شخصیت ناراحته و هوا بارونیه، یا رعد و برق میزنه و شخصیت ترسیده و... . البته فضا سازی گسترده تر از این تعریف میشه و میتونیم توصیف محیط داخل دنیای رمان رو هم جزوی از اون بدونیم. باید به طوری فضا سازی رو انجام بدیم، که یک محیط و دنیای قابل باور توی ذهن خواننده ایجاد کنیم، دنیایی مثل دنیای واقعی. توی رمان شما، فضا سازی ضعیفی انجام شده، که این یه وجهش برمیگرده به نبود توصیف مکان.
مثلا ما ساحل رو شناختیم، خانواده ی ساحل رو دیدیم. جلوتر، ایوان و تارا هم وارد شدن و رمان داره به جلو پیش میره برای ماجراهای جدید و شخصیت های جدید. اما انگار فقط یک خط داستانی داره، اونم اتفاقاتیه که برای ساحل می افته. نویسنده باید خارج از این اتفاقات هم، یک دنیای واقعی رو به تصویر بکشه و روی یه محدوده کار نکنه. منظورم از این حرف اینه که مثلا من با مطالعه ی این چند پارت رمان، الان توی ذهنم این سوالات هستش که جز این اتفاقات، مثلا خانواده ی ساحل هیچ زندگی شخصی دیگه ای نداشتن؟ یا تارا و ایوان، بهتره که جلوتر یکم به زندگی اونا هم پرداخته بشه، نه در حد دیالوگ و بیان کردن. مثلا بفهمیم تارا و ایوان چه کارهایی انجام میدن و کجا میرن میان. یا اینکه وقتی ساحل بیرون میره، باید یکم محیط اطراف، خیابون ها توصیف بشه. مثلا اینا توی پارت اولیه رفتن کافی شاپ، اینکه یکم فضای داخل اون رو توصیف کنید که شلوغ بود و مشتری ها می اومدن و میرفتن. در حال حاضر، رمان شما یه چنین محیطی داره انگار جز ساحل و خانوادش و تارا و ایوان، دیگه هیچ کس توی شهر حضور ندارن. اینطوری دیده میشه چون فضای سازی انجام نشده. هیچ اطلاعی از محیط و حال و هوای داخل رمان نداریم. و یه پارت بود که ساحل توی بیمارستان بود، اینجا فضا سازی اصلا انجام نشده. باید توصیف بشه که اتاق بیمارستان چطوری بود. بوی ضد عفونی میداد، صدای رفت و آمد پرستارها و آمبولانس شنیده می‌شد و از این حرفا. و یا یهو توی بیمارستان بودن و یهو توی خونه. یعنی اونجا هیچ دکتری نبود که بیاد و مسئولیت مریض رو به عهده بگیره و وضعیتش رو برای خونوادش بیان بکنه؟ اصولا باید کارای ترخیص انجام می‌گرفت و اینا. بیان این چیزا موجب میشن یه فضا سازی صورت‌ بگیره و خواننده فکر نکنه شخصیت ها روی هوا دارن ماجرا رو پیش میبرن و دیگه هیچ دنیایی داخل رمان وجود نداره. بنابراین باید مثل توصیفات، به شکل زیبایی هم فضاسازی رو انجام بدیم.


در مورد آرایه های ادبی، خیلی زیبا و قشنگ عمل کردید. استفاده از آرایه توی نوشته موجب افزایش زیبایی و سطح اون نوشته میشه و جلوه ی قشنگی به متن میده. به قولی، بهره گیری از آرایه های ادبی، متن رو از سادگی درمیارن. این مورد رو خیلی قشنگ نوشتید، به طوری که نحوه ی استفادتون از آرایه واقعا قشنگ بودش و جملات خیلی خوبی توی متن دیده میشدن. مثلا این قسمت ها:

صدای نفس‌هایش با ناله‌ای ریز در هم آمیخت، گویی از عذاب روحش جسمش به ناله افتاده بود
دمای بدنش افت کرده بود؛ ولی چون لمس شده بود، ناچاراً با زمستان ناگهانی خو گرفت.
خورشید، لباس خواب نارنجی رنگش را بر تن زده بود و بالش‌هایی هم رنگ لباسش را در اطراف پراکنده کرده بود، گویی برای خوابیدن مقابله می‌کرد، همچو کودکی تخس.
و اینا فقط تعداد انگشت شماری از جملات و آرایه های زیبایی بودن که الان به چشم میزدن و خواستم توی نقد ذکر بشن!


دیالوگ و مونولوگ نویسی، مربوط میشه به اینکه ما بتونیم جملات خیلی خوب و ماندگاری توی دیالوگ و مونولوگ بنویسم. جملاتی که باعت ارتقای سطح نوشته و بهتر شدنش بشن. توی مونولوگ نویسی، هیچ اشکالی وجود نداره و متن های خیلی زیبایی توی مونولوگ نوشته شدن. متون خیلی قشنگ و دلنشینی وجود دارن که میتونن خواننده رو جذب کنن. توی دیالوگ هم همینطور! بعضی دیالوگ ها و حرفایی که بین شخصیت ها رد و بدل میشدن، خیلی زیبا بودن که میتونستن حتی توی ذهن بمونن.

زاویه دید از زبان راوی نوشته شده بود و به همین شکل ادامه داشت. از بین سه لحن ادبی، محاوره و معیار، لحن انتخاب شده برای رمان طلسم شب چهارده لحن معیاری هستش که در تمام پارت ها رعایت شده.

تکرار کلمه و حروف، یا درآمیختگی واژه ها وجود نداشت. اندازه ی پارت ها مناسب بود و از نظر نگارشی هم رمان موردی نداشت.

نقاط قوت: استفاده ی خیلی زیبا از آرایه - دیالوگ نویسی - توصیف احساسات خوب - خلاصه و مقدمه

نقاط ضعف: فضاسازی - توصیف مکان و شخصیت ها

با آرزوی موفقیت برای نویسنده ی گرامی 🌹🌷
قلمت مانا عزیز 🌸♥️

...............................
تگ تعلق گرفته:
نقره ای

پ.ن: در نقد پایانی امکان تغییر تگ وجود داره، الان به دلیل ناقص بودن رمان نمیشه خیلی چیزها رو نقد کرد و ایرادات مشخصی هم بودن که ذکر شدن.


@آلباتروس
@مدیر نقد

نویسنده: @آلباتروس
منتقد: @سانشاین سفره

اختصاصی: است
سطح: نقره‌ای

@Nilo.ofar
@مدیر تایپ
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #4
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین