. . .

تمام شده نقد و تعیین سطح رمان آغوشم باش | آلباتروس

تالار نقد رمان و داستان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,411
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,139
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #1


نام اثر: رمان آغوشم باش
به قلم: @آلباتروس / @آلباتروس موقتی
ژانر: عاشقانه
خلاصه:
بالاخره چشم‌بند ل*ع*ن*ت*ی رو از چشم‌هام کندن، خودم رو داخل یک انباری دیدم؛ ولی به خاطر بسته بودن چشم‌هام دیدم تار بود.
این‌جا دیگه کجاست؟!
چند مرد که از ظاهرشون معلوم بود از الوات‌های جماعتن داخل انباری بودن و حواس‌شون روی من بود تا با دست‌های بسته شده به صندلی چوبی فرار نکنم.
پوف! این‌ها هم چه انتظاراتی از من داشتن! لابد فکر می‌کردن دختر جکی‌چان هستم!
در چوبی و قدیمی انباری باصدای گوش‌خراشی باز شد... .

مقدمه

در من به دنبال چه می‌گردی؟ عشق؟
با خاطراتی که برایم ساختی پس چه کنم؟
گویند صاحب کسی‌ است که مختارت شود و تو،
مختار جسمم شدی و حال، به دنبال چه هستی؟ عشق؟
در بندت اسیرم، چه از من می‌خواهی؟ عشق؟!

لینک اثر:

اختصاصی: بله

منتقد:
@Mabuchi__Kou
تاریخ تحویل اثر: ۲ مهر ۱۴۰۰
مهلت اتمام نقد: ۲۵ مهر ۱۴۰۰
 
آخرین ویرایش:
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
راه‌حل
"نقد رمان آغوشم باش"

عنوان: عنوان رمان با اسم آغوشم باش، اسمی زیبا و جذابه که با ژانر عاشقانه ی رمان مطابقت داره و میشه به نیلوفر و آوات ربطش داد. رمانتون اسم زیبا و خیلی قشنگی داره که شخصا خیلی خوشم اومد ازش

ژانر: ژانر عاشقانه ی رمان درست و مطابق با رمان انتخاب شده بود و اشکالی درش دیده نمیشد.

خلاصه‌: خلاصه ی رمان شما یکی دو بند شروعی رمان بودش و خب خوب نیستش که خلاصه رمانتون رو اینطوری قرار بدید. خلاصه باید در نگاه اول یه تجسم کلی از ایده ی رمان رو به خواننده بده و اون رو کنجکاو برای خوندن رمان بکنه. درسته که خلاصتون کنجکاو کننده بود و میتونست خواننده رو به خوندن ادامه ی اون متن ترغیب کنه تا خواننده ببینه ماجرا چیه، اما از طرفی دیگه خیلی جذاب تره اگه خلاصه رمانتون رو عوض کنید و یه خلاصه...

*dream_writer*

رفیق رمانیکی
نویسنده
شناسه کاربر
22
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
موضوعات
35
نوشته‌ها
1,029
راه‌حل‌ها
27
پسندها
8,956
امتیازها
411

  • #2
"نقد رمان آغوشم باش"

عنوان: عنوان رمان با اسم آغوشم باش، اسمی زیبا و جذابه که با ژانر عاشقانه ی رمان مطابقت داره و میشه به نیلوفر و آوات ربطش داد. رمانتون اسم زیبا و خیلی قشنگی داره که شخصا خیلی خوشم اومد ازش

ژانر: ژانر عاشقانه ی رمان درست و مطابق با رمان انتخاب شده بود و اشکالی درش دیده نمیشد.

خلاصه‌: خلاصه ی رمان شما یکی دو بند شروعی رمان بودش و خب خوب نیستش که خلاصه رمانتون رو اینطوری قرار بدید. خلاصه باید در نگاه اول یه تجسم کلی از ایده ی رمان رو به خواننده بده و اون رو کنجکاو برای خوندن رمان بکنه. درسته که خلاصتون کنجکاو کننده بود و میتونست خواننده رو به خوندن ادامه ی اون متن ترغیب کنه تا خواننده ببینه ماجرا چیه، اما از طرفی دیگه خیلی جذاب تره اگه خلاصه رمانتون رو عوض کنید و یه خلاصه کلی از رمان رو با جملاتی زیبا و ترغیب کننده بنویسید. چون این خلاصه دقیقا اون چیزی که موجب میشه خواننده تصمیم بگیره اصلا دلش میخواد رمان شما رو بخونه یا نه، نداره.
نمونه مثال:
نیلوفر دختریه که ناخواسته پاش به یه زندگی جدیدی باز میشه و قربانی یه بازی بی‌رحمی میشه که حتی خودش هم از اون خبری نداره. دست و پاهاش بسته می‌شن و توی اتاقک کوچیکی که مجبوره روزهاش رو اونجا بگذرونه، زندونی می‌شه. سعی می‌کنه خودش رو از این مخصمه نجات بده و به زندگی قبلیش، پیش پدرش برگرده، اما آوات آرمن؛ زندانبان بی‌رحمی که سرنوشت براش تعیین کرده، نقشه‌های دیگه‌ای برای نیلوفر داره! و بازی اونجایی شدت میگیره که پاش به یه ازدواج اجباری کشیده می‌شه! نیلوفر محکوم به زندگی‌ای میشه که از هر روزش بیزاره. سر انجام، پای عشق به وسط میاد و نیلوفر مجبور میشه بین گذشته ی بدش و آینده ی نامعلومش، یکی رو انتخاب کنه.
یه چنین خلاصه ای که حالا می‌تونه با جملات زیباتر و آرايه های بهتری نوشته بشه، جذاب تر میشه و پیشنهاد میکنم قبل رفتن رمان روی سایت، خلاصه رو عوض کنید.

مقدمه: مقدمه ی خیلی جذاب و قشنگی داشتید. جملات زیبا و مفهومی ای بودن و مقدمتون کاملا هماهنگ با رمان بود. من خیلی دوست داشتم و مطمئنم مورد پسند همه خواهد بود.

جلد: نداشت.

شروع و پایان رمان: رمان با دزدیده شدن نیلوفر شروع میشه. باید بگم شروع جذابی داشتید و از همون ابتدای رمان خواننده رو وادار کردید که برای فهمیدن ماجرای دزدی، ادامه رو بخونه. اما پایان رمان شما در عین جذاب بودنش، میشه گفت قابل حدس و پیش‌بینی بود. یعنی از همون جایی که آوات پیشنهاد ازدواج رو برای نیلوفر بیان کرد و نقشش رو بهش گفت، میتونستیم حدس بزنیم که آخر رمان تبدیل به دو زوج خوشبخت و عاشق هم میشن و همینطور شد. اینکه آخر رمان درست اونطور باشه که پیش‌بینی کرده بودی، یکم از هیجان و جذابیتی که رمان شما داشت، کاهش میده. بهتر بود با یه ماجرای غیرقابل پیش بینی رمانتون رو تموم می‌کردید. با این حال شروع و پایان خوبی داشتید.

توصیفات: توصیفات رمان به چند بخش تقسیم میشن که رمان شما رو از تمامی بخش های توصیف بررسی می‌کنیم. اولا توصیف حالات و احساسات کاراکترها هستش که شما توی توصیف حالات خیلی موفق عمل کردید و میشد تمامی حرکات کاراکترها رو در هنگام خوندن تجسم کرد. توصیف احساسات خوبی هم داشتید، اما جوری بود انگار در این مورد ناقص عمل کرده بودید. مثلا توی بخش هایی مثل پارت ازدواج اجباری نیلوفر و آوات، یا توی بخش از دست دادن بچش، سرنخی از احساسات داده شده بود، اما اونقدری عمیق نبودن که خواننده بتونه واقعا اون غم و ناراحتی رو احساس بکنه. بهتره به توصیف احساسات بیشتر پرداخته بشه.
فضاسازی و توصیف مکان رمانتون هم در بعضی جاها مثل توصیف عمارت و تا حدی توصیف روستا و این بخش ها خوب عمل شده بود، اما از خیلی جاها خیلی سرسری رد شده بودید که بهتر میشد یه توصیف کوتاهی ازش به خواننده بدید تا خواننده بتونه یه فضایی از رمان رو در ذهنش تجسم بکنه و با رمان شما آشنایی داشته باشه. بعضی جاهای مهم توی رمان نیاز به فضاسازی و توصیف مکان دارن، مثل خونه ی عمه ی نیلوفر. نیلوفر چندین روزش رو توی اون خونه سپردی کرد، بهتر بود اگه یه توصیف کوتاهی از فضای خونه داده می‌شد.
در نهایت می‌رسیم به توصیفات چهره ی کاراکترها که توی این مورد هم می‌تونست بهتر عمل بشه، ولی ناقص عمل شده بود. مثلا میشد خواننده به یه آشنایی با عمه و دایی نیلوفر برسه که در پارت های انتهایی رمان نقش بسزایی داشتن.

دیالوگ و مونولوگ: بعضی جاهای رمان دیالوگ های خوبی به چشم می‌خورد، اما مونولوگ های ساده ای در بیشتر پارت ها و بخش های رمان داشتید. معمولا نویسنده ها با استفاده از آرایه های ادبی و کلمات ادبی سعی میکنن مونولوگ های جذابی بنویسن تا سطح رمان رو بالا ببره. مونولوگ های رمانتون ساده بیان شده بودن، حتی در قسمت هایی مانند بیان احساسات ناراحتی و خشم نیلوفر که میتونستید با بیشتر روش کار کردن و به کارگیری آرايه، مونولوگ های جذاب تری بنویسید.

ایده پردازی و باور پذیری: باور پذیری رمان یکمی مشکل داشت، از این لحاظ که دلیل آوات برای انتقام گرفتن از مصطفی، دلیل منطقی و قابل باوری نبود. پدر آوات به دست مصطفی کشته نشده بود، مصطفی فقط قاضی ای بودش که وقتی دید آوات مدرکی برای اثبات قتل پدرش نداشت، حکم رو صادر کرد. باشه اگه اشتباهی در کار بودش، به نظرم می‌تونست از قاضی شکایت کنه، همونطور که توی دنیای واقعی هم دیده میشه که سر اشتباهی توی دادگاه، از قاضی شکایت بشه، اما دیگه اینکه بخواد به خاطر چنین چیزی مدتی خانواده اشون رو زیر نظر بگیره و دخترش رو بدزده و چند ماه نگهش داره، باور پذیری رو میاره پایین! حتی اگه آوات آدم انتقامی ای هم بودش و آدم اهل شکایت و قانون نبودش، بازم میتونست با یه کار ساده ای انتقامش رو از مصطفی که به قول آوات در حقشون بی عدالتی کرده بود، بگیره. آوات قاتلین پدرش رو که توی رمان اصلا بهشون پرداخته نشد و یه جورایی گمان شد انگار آدم کشتن و بعد سرشون رو انداختن پایین رفتن، رها کرد و اومد چندین ماهش رو صرف انتقام گرفتن از دختر یه قاضی کرد و خب این موضوع باور پذیری پایینی داره. اینکه به قاتلین پدر آوات هم پرداخته نشد، موجب میشه به عنوان یک خواننده برام جای سوال بمونه که پس اونا چی شدن؟!
از باور پذیری که بگذریم، ایده پردازی رمان شما... خب باید بگم رمان جذابی داشتید و من با خوندنش خیلی لذت بردم، با تک تک پارت ها و لحظاتش ناراحت و هیجان زده و خوشحال شدم. این لذت بردن خواننده موقع خوندن رمانتون یه موفقیت حساب میشه، اما ایده پردازی ساده ای میشه گفت داشتید. دزدیده شدن به دلیل انتقام و زدواج اجباری، آخرش هم دو نفر مربوطه که عاشق هم شدن و زندگی خیلی خوبی رو از نو شروع کردن. ایده ی ساده ای بود و پایان قابل پیش بینی ای داشت!

سیر: نه تند بود و نه کند، مناسب بودش. اما بعضی جاها (مثلا اون پارت که دایی نیلوفر توی روستا اومد به عمارت، بعد اینکه سوار ماشین شدن و رفتن، پارت بعدی رو از جایی شروع کردید که چند روز گذشته و توی دادگاه دنبال کارهای طلاق می‌گردن) چنین جاهایی بهتره که سه ستاره *** بزنید و خواننده رو متوجه پرش زمانی بکنید. در غیر این، رمانتون از این نظر مشکلی نداشت.

اشکالات نگارشی: موارد زیادی دیده نشد. تقریبا از این نظر اشکال خیلی ریزی داشت. تنها نکته ی قابل ذکری که بهتره بگم، اینه که وقتی جمله ی فردی توی دیالوگ یا حتی مونولوگ‌ نصفه نوشته میشه و کامل گفته نمیشه، باید آخر جمله ... این سه نقطه بذارید تا نشان دهنده ی نصفه بودن جمله بشه. جز این، مورد زیادی نبود.

حالت کلی: در حالت کلی، اسم و مقدمه ی خیلی خوب داشت رمانتون، خلاصه باید تغییر داده بشه که اگه بشه خیلی بهتر میتونه باشه. مونولوگ ها و دیالوگ های ساده ای توی رمان بودن، که از این به بعد بهتره با استفاده از آرایه توی مونولوگ و جملات تاثیر گذار توی دیالوگ، این مورد رفع بشه. توصیفات قشنگی از حالات و احساسات داشتید، فقط ناقص بودن و باید روشون کار بشه تا این ایراد بر طرف بشه. ایده پردازی رمانتون ساده و تکراری بودش، و نقض های زیادی توی رمان داشتید. یه نویسنده باید برای تمامی چیزایی که توی رمانش مینویسه، دلیلی داشته باشه و اگه یه نقضی توی رمان میذاره، باید اون رو کامل کنه. این یه مورد رو به عنوان یه خواننده میخوام ذکر کنم که بدون این نقض ها، رمان میتونست بهتر باشه. حالا منظورم از نقض چیه، مثلا آخر رمان نیلوفر به دست چند نفری که گویا با ارژنگ مشکلی داشتن، دزدیده شد. اصلا ذکر نشد که اونا کی بودن! خیلی یهویی نیلوفر دزدیده شد و خیلی یهویی نجات داده شد. حتی ذکر نشد که چطوری نجاتش دادن. خیلی سرسری از کنار این موضوع رد شدید؛ طوری که انگار چیز کمی بودش. خود ارژنگ هیچ واکنشی به این نشون نداد و کلا حضورش توی رمان احساس نمیشد. همچنین قاتلین پدر آوات هم که گفتم اصلا بهشون پرداخته نشد. این موضوعات جای ابهام برای خواننده میذاره و موجب میشه رمانتون از این نظر یکم مشکل دار باشه. در کل، رمانی داشتید که با علاقه خوندمش و از خوندنش لذت بردم.

...........

تگ تعلق گرفته:
برنزی

با آرزوی موفقیت برای نویسنده گرامی 🌹

قلمت مانا عزیز 🌷


@آلباتروس

@ara.pr.o.o
 
  • جذاب
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,411
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,139
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #3
"نقد رمان آغوشم باش"

عنوان: عنوان رمان با اسم آغوشم باش، اسمی زیبا و جذابه که با ژانر عاشقانه ی رمان مطابقت داره و میشه به نیلوفر و آوات ربطش داد. رمانتون اسم زیبا و خیلی قشنگی داره که شخصا خیلی خوشم اومد ازش

ژانر: ژانر عاشقانه ی رمان درست و مطابق با رمان انتخاب شده بود و اشکالی درش دیده نمیشد.

خلاصه‌: خلاصه ی رمان شما یکی دو بند شروعی رمان بودش و خب خوب نیستش که خلاصه رمانتون رو اینطوری قرار بدید. خلاصه باید در نگاه اول یه تجسم کلی از ایده ی رمان رو به خواننده بده و اون رو کنجکاو برای خوندن رمان بکنه. درسته که خلاصتون کنجکاو کننده بود و میتونست خواننده رو به خوندن ادامه ی اون متن ترغیب کنه تا خواننده ببینه ماجرا چیه، اما از طرفی دیگه خیلی جذاب تره اگه خلاصه رمانتون رو عوض کنید و یه خلاصه کلی از رمان رو با جملاتی زیبا و ترغیب کننده بنویسید. چون این خلاصه دقیقا اون چیزی که موجب میشه خواننده تصمیم بگیره اصلا دلش میخواد رمان شما رو بخونه یا نه، نداره.
نمونه مثال:
نیلوفر دختریه که ناخواسته پاش به یه زندگی جدیدی باز میشه و قربانی یه بازی بی‌رحمی میشه که حتی خودش هم از اون خبری نداره. دست و پاهاش بسته می‌شن و توی اتاقک کوچیکی که مجبوره روزهاش رو اونجا بگذرونه، زندونی می‌شه. سعی می‌کنه خودش رو از این مخصمه نجات بده و به زندگی قبلیش، پیش پدرش برگرده، اما آوات آرمن؛ زندانبان بی‌رحمی که سرنوشت براش تعیین کرده، نقشه‌های دیگه‌ای برای نیلوفر داره! و بازی اونجایی شدت میگیره که پاش به یه ازدواج اجباری کشیده می‌شه! نیلوفر محکوم به زندگی‌ای میشه که از هر روزش بیزاره. سر انجام، پای عشق به وسط میاد و نیلوفر مجبور میشه بین گذشته ی بدش و آینده ی نامعلومش، یکی رو انتخاب کنه.
یه چنین خلاصه ای که حالا می‌تونه با جملات زیباتر و آرايه های بهتری نوشته بشه، جذاب تر میشه و پیشنهاد میکنم قبل رفتن رمان روی سایت، خلاصه رو عوض کنید.

مقدمه: مقدمه ی خیلی جذاب و قشنگی داشتید. جملات زیبا و مفهومی ای بودن و مقدمتون کاملا هماهنگ با رمان بود. من خیلی دوست داشتم و مطمئنم مورد پسند همه خواهد بود.

جلد: نداشت.

شروع و پایان رمان: رمان با دزدیده شدن نیلوفر شروع میشه. باید بگم شروع جذابی داشتید و از همون ابتدای رمان خواننده رو وادار کردید که برای فهمیدن ماجرای دزدی، ادامه رو بخونه. اما پایان رمان شما در عین جذاب بودنش، میشه گفت قابل حدس و پیش‌بینی بود. یعنی از همون جایی که آوات پیشنهاد ازدواج رو برای نیلوفر بیان کرد و نقشش رو بهش گفت، میتونستیم حدس بزنیم که آخر رمان تبدیل به دو زوج خوشبخت و عاشق هم میشن و همینطور شد. اینکه آخر رمان درست اونطور باشه که پیش‌بینی کرده بودی، یکم از هیجان و جذابیتی که رمان شما داشت، کاهش میده. بهتر بود با یه ماجرای غیرقابل پیش بینی رمانتون رو تموم می‌کردید. با این حال شروع و پایان خوبی داشتید.

توصیفات: توصیفات رمان به چند بخش تقسیم میشن که رمان شما رو از تمامی بخش های توصیف بررسی می‌کنیم. اولا توصیف حالات و احساسات کاراکترها هستش که شما توی توصیف حالات خیلی موفق عمل کردید و میشد تمامی حرکات کاراکترها رو در هنگام خوندن تجسم کرد. توصیف احساسات خوبی هم داشتید، اما جوری بود انگار در این مورد ناقص عمل کرده بودید. مثلا توی بخش هایی مثل پارت ازدواج اجباری نیلوفر و آوات، یا توی بخش از دست دادن بچش، سرنخی از احساسات داده شده بود، اما اونقدری عمیق نبودن که خواننده بتونه واقعا اون غم و ناراحتی رو احساس بکنه. بهتره به توصیف احساسات بیشتر پرداخته بشه.
فضاسازی و توصیف مکان رمانتون هم در بعضی جاها مثل توصیف عمارت و تا حدی توصیف روستا و این بخش ها خوب عمل شده بود، اما از خیلی جاها خیلی سرسری رد شده بودید که بهتر میشد یه توصیف کوتاهی ازش به خواننده بدید تا خواننده بتونه یه فضایی از رمان رو در ذهنش تجسم بکنه و با رمان شما آشنایی داشته باشه. بعضی جاهای مهم توی رمان نیاز به فضاسازی و توصیف مکان دارن، مثل خونه ی عمه ی نیلوفر. نیلوفر چندین روزش رو توی اون خونه سپردی کرد، بهتر بود اگه یه توصیف کوتاهی از فضای خونه داده می‌شد.
در نهایت می‌رسیم به توصیفات چهره ی کاراکترها که توی این مورد هم می‌تونست بهتر عمل بشه، ولی ناقص عمل شده بود. مثلا میشد خواننده به یه آشنایی با عمه و دایی نیلوفر برسه که در پارت های انتهایی رمان نقش بسزایی داشتن.

دیالوگ و مونولوگ: بعضی جاهای رمان دیالوگ های خوبی به چشم می‌خورد، اما مونولوگ های ساده ای در بیشتر پارت ها و بخش های رمان داشتید. معمولا نویسنده ها با استفاده از آرایه های ادبی و کلمات ادبی سعی میکنن مونولوگ های جذابی بنویسن تا سطح رمان رو بالا ببره. مونولوگ های رمانتون ساده بیان شده بودن، حتی در قسمت هایی مانند بیان احساسات ناراحتی و خشم نیلوفر که میتونستید با بیشتر روش کار کردن و به کارگیری آرايه، مونولوگ های جذاب تری بنویسید.

ایده پردازی و باور پذیری: باور پذیری رمان یکمی مشکل داشت، از این لحاظ که دلیل آوات برای انتقام گرفتن از مصطفی، دلیل منطقی و قابل باوری نبود. پدر آوات به دست مصطفی کشته نشده بود، مصطفی فقط قاضی ای بودش که وقتی دید آوات مدرکی برای اثبات قتل پدرش نداشت، حکم رو صادر کرد. باشه اگه اشتباهی در کار بودش، به نظرم می‌تونست از قاضی شکایت کنه، همونطور که توی دنیای واقعی هم دیده میشه که سر اشتباهی توی دادگاه، از قاضی شکایت بشه، اما دیگه اینکه بخواد به خاطر چنین چیزی مدتی خانواده اشون رو زیر نظر بگیره و دخترش رو بدزده و چند ماه نگهش داره، باور پذیری رو میاره پایین! حتی اگه آوات آدم انتقامی ای هم بودش و آدم اهل شکایت و قانون نبودش، بازم میتونست با یه کار ساده ای انتقامش رو از مصطفی که به قول آوات در حقشون بی عدالتی کرده بود، بگیره. آوات قاتلین پدرش رو که توی رمان اصلا بهشون پرداخته نشد و یه جورایی گمان شد انگار آدم کشتن و بعد سرشون رو انداختن پایین رفتن، رها کرد و اومد چندین ماهش رو صرف انتقام گرفتن از دختر یه قاضی کرد و خب این موضوع باور پذیری پایینی داره. اینکه به قاتلین پدر آوات هم پرداخته نشد، موجب میشه به عنوان یک خواننده برام جای سوال بمونه که پس اونا چی شدن؟!
از باور پذیری که بگذریم، ایده پردازی رمان شما... خب باید بگم رمان جذابی داشتید و من با خوندنش خیلی لذت بردم، با تک تک پارت ها و لحظاتش ناراحت و هیجان زده و خوشحال شدم. این لذت بردن خواننده موقع خوندن رمانتون یه موفقیت حساب میشه، اما ایده پردازی ساده ای میشه گفت داشتید. دزدیده شدن به دلیل انتقام و زدواج اجباری، آخرش هم دو نفر مربوطه که عاشق هم شدن و زندگی خیلی خوبی رو از نو شروع کردن. ایده ی ساده ای بود و پایان قابل پیش بینی ای داشت!

سیر: نه تند بود و نه کند، مناسب بودش. اما بعضی جاها (مثلا اون پارت که دایی نیلوفر توی روستا اومد به عمارت، بعد اینکه سوار ماشین شدن و رفتن، پارت بعدی رو از جایی شروع کردید که چند روز گذشته و توی دادگاه دنبال کارهای طلاق می‌گردن) چنین جاهایی بهتره که سه ستاره *** بزنید و خواننده رو متوجه پرش زمانی بکنید. در غیر این، رمانتون از این نظر مشکلی نداشت.

اشکالات نگارشی: موارد زیادی دیده نشد. تقریبا از این نظر اشکال خیلی ریزی داشت. تنها نکته ی قابل ذکری که بهتره بگم، اینه که وقتی جمله ی فردی توی دیالوگ یا حتی مونولوگ‌ نصفه نوشته میشه و کامل گفته نمیشه، باید آخر جمله ... این سه نقطه بذارید تا نشان دهنده ی نصفه بودن جمله بشه. جز این، مورد زیادی نبود.

حالت کلی: در حالت کلی، اسم و مقدمه ی خیلی خوب داشت رمانتون، خلاصه باید تغییر داده بشه که اگه بشه خیلی بهتر میتونه باشه. مونولوگ ها و دیالوگ های ساده ای توی رمان بودن، که از این به بعد بهتره با استفاده از آرایه توی مونولوگ و جملات تاثیر گذار توی دیالوگ، این مورد رفع بشه. توصیفات قشنگی از حالات و احساسات داشتید، فقط ناقص بودن و باید روشون کار بشه تا این ایراد بر طرف بشه. ایده پردازی رمانتون ساده و تکراری بودش، و نقض های زیادی توی رمان داشتید. یه نویسنده باید برای تمامی چیزایی که توی رمانش مینویسه، دلیلی داشته باشه و اگه یه نقضی توی رمان میذاره، باید اون رو کامل کنه. این یه مورد رو به عنوان یه خواننده میخوام ذکر کنم که بدون این نقض ها، رمان میتونست بهتر باشه. حالا منظورم از نقض چیه، مثلا آخر رمان نیلوفر به دست چند نفری که گویا با ارژنگ مشکلی داشتن، دزدیده شد. اصلا ذکر نشد که اونا کی بودن! خیلی یهویی نیلوفر دزدیده شد و خیلی یهویی نجات داده شد. حتی ذکر نشد که چطوری نجاتش دادن. خیلی سرسری از کنار این موضوع رد شدید؛ طوری که انگار چیز کمی بودش. خود ارژنگ هیچ واکنشی به این نشون نداد و کلا حضورش توی رمان احساس نمیشد. همچنین قاتلین پدر آوات هم که گفتم اصلا بهشون پرداخته نشد. این موضوعات جای ابهام برای خواننده میذاره و موجب میشه رمانتون از این نظر یکم مشکل دار باشه. در کل، رمانی داشتید که با علاقه خوندمش و از خوندنش لذت بردم.

...........

تگ تعلق گرفته:
برنزی

با آرزوی موفقیت برای نویسنده گرامی 🌹

قلمت مانا عزیز 🌷


@آلباتروس

@ara.pr.o.o
@Nilo.ofar_ N
تگ: برنزی
اختصاصی: هست
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

Miss Nili

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
رمانیکی‌نویس
نام هنری
ماهِ نیلگون
انتشاریافته‌ها
4
شناسه کاربر
277
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-07
آخرین بازدید
موضوعات
374
نوشته‌ها
4,754
راه‌حل‌ها
74
پسندها
32,081
امتیازها
837
محل سکونت
آغوش مــآه

  • #4
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین