. . .

تمام شده نقد و تعیین سطح دلنوشته صدایم را می‌شنوی؟ | ناامیدی در میان امید

تالار نقد شعر و دلنوشته‌ها
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

مدیر نقد

رمانیکی پایبند
رمانیکی
شناسه کاربر
1521
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
123
نوشته‌ها
495
راه‌حل‌ها
7
پسندها
938
امتیازها
308

  • #1


نام اثر: صدایم را می‌شنوی؟
نویسنده: @نا امیدی در میان امید
ژانر: تراژدی

مقدمه: احساسات را نمی‌توان خلاصه کرد.
احساسات چیزهایی هستند که باید کامل بیان شوند!

لینک اثر:






منتقد: @Na.dya.o.o
تاریخ تحویل: ۲ اسفند ۱۴۰۰
مهلت اتمام نقد: ۱۰ اسفند ۱۴۰۰
 
راه‌حل
به نام حق

نقد دلنوشته "صدایم را می‌شنوی؟"

نام اثر:
نام اثر متشکل از دو واژه و "را" ی مفعول بود که "صدایم" را به "می‌شنوی" متصل و ربط داده بود.
اول از ارتباط و هم‌خوانی اسم با خود اثر سخن می‌گویم:
اسم بسیار دورتر از خود اثر است، یعنی هیچ انسجام و تناسبی بین‌شان دیده نمی‌شود، جز یک یا دو پارت که سطر کوتاهی فقط جمله‌ی "صدایم را می‌شنوی؟" تکرار شده است.
از لحاظ محتوا و مفهوم هم پردازش کنیم اسم باز هم قطب متفاوتی با خود اثر است.
ابتدای اثر با جمله‌ای رو به رو می‌شویم که خود نویسنده گفته‌اند:
"ای دوست گمشده درخاک، تقدیم به تو!"
اما بازهم جز چند سطر تناسبی در رابطه با این موضوع دیده نشد.
گاه با انگیزه و گاه تراژدی مواجه شدم که دانستم مشکل اصلی از خود اثر است چون ژانر و مفهوم یک‌پارچه‌ای ندارد که بتوان گفت چه نامی مناسبش است.
گمان کنید که یک...

Aiden

فرازین پرتلاش بازنشسته
دل‌نویس
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
211
نوشته‌ها
2,105
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,821
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #2
به نام حق

نقد دلنوشته "صدایم را می‌شنوی؟"

نام اثر:
نام اثر متشکل از دو واژه و "را" ی مفعول بود که "صدایم" را به "می‌شنوی" متصل و ربط داده بود.
اول از ارتباط و هم‌خوانی اسم با خود اثر سخن می‌گویم:
اسم بسیار دورتر از خود اثر است، یعنی هیچ انسجام و تناسبی بین‌شان دیده نمی‌شود، جز یک یا دو پارت که سطر کوتاهی فقط جمله‌ی "صدایم را می‌شنوی؟" تکرار شده است.
از لحاظ محتوا و مفهوم هم پردازش کنیم اسم باز هم قطب متفاوتی با خود اثر است.
ابتدای اثر با جمله‌ای رو به رو می‌شویم که خود نویسنده گفته‌اند:
"ای دوست گمشده درخاک، تقدیم به تو!"
اما بازهم جز چند سطر تناسبی در رابطه با این موضوع دیده نشد.
گاه با انگیزه و گاه تراژدی مواجه شدم که دانستم مشکل اصلی از خود اثر است چون ژانر و مفهوم یک‌پارچه‌ای ندارد که بتوان گفت چه نامی مناسبش است.
گمان کنید که یک کتاب این‌گونه باشد:
" نام اثر باران، ژانر انگیزشی، مقدمه عاشقانه، خود کتاب و نوشته‌هایش تراژدی، جلد اثر تصویر آفتاب باشد. و اما مفهوم و نوشته‌ها گاه از تاریکی و گاه از عشق و گاه از امید و انگیزه سخن بگویند!
بنظر چه تناسبی می‌تواند وجود داشته باشد که هر بخش کتاب چیز دیگری هستند؟
نویسنده‌ی گرامی دلنوشته شما هم دقیقا شبیه مثالی‌ست که زدم."
و همچنین اسم با وجود تمام ضد و نقیض‌ها کلیشه‌ای بود.
اندازه‌ی استاندارد خود را نداشت و از نظر ساختار ساده بود.
نکات بسیاری هستند که در ادامه خواهم گفت و بر مبنای همان نکات باید بگویم که نام این اثر را حتی من هم نمی‌توانم پیشنهاد بدهم چون دلنوشته پر از تضادهایی‌ست که حق این انتخاب را گرفته و قابل انتخاب هم نیست چون یکپارچگی و انسجام و تناسب هیچ دیده نمی‌شود و آیا چینش درست یک اثر رعایت این‌ها نیست؟
قطعا هست و باید بگویم بدون این‌ها عاقبت پایان اثر شبیه به کتابی می‌شود که مثال زدم.
***
ژانر اثر:

ژانر تراژدی بود و در قسمت‌هایی از دلنوشته مشاهده می‌شد اما ژانرهای منتخب با توجه به چندگانگی اثر می‌بایست این‌گونه می‌بود:
" انگیزشی، تراژدی، اجتماعی"
تراژدی و انگیزشی دو قطب متفاوت‌اند.
تراژدی از نا امیدی، رعب، هراس، غم و غصه و حسرت و ... چکه می‌کند اما انگیزشی از امید، اقتدار، پشتکار، زندگی، روشنایی و .... سخن می‌گوید!
نویسنده انواع تراژدی و انگیزشی را در کنار هم گردآورده بود که متأسفانه نکته‌ی منفی دلنوشته همین بود.
ژانر چهارچوبی است که دلنوشته بر اساس ان شکل می‌گیرد.
و این چهارچوب رعایت و درست انتخاب نشده بود، هر چند اگر به ترتیبی که بالا ذکر کردم نوشته می‌شد باز هم تغییری ایجاد نمی‌شد چون دلنوشته از ساختار مشکل دارد!
ژانر رعایت نشده بود.
***
مقدمه اثر:

مقدمه‌ی کوتاهی بود و به عنوان مقدمه توقع می‌رفت طولانی تر باشد.
با توجه به چندگانگی اثر، کافی بنظر نمی‌رسید.
اما از نظر مفهوم توانسته بود ساختار خوبی بسازد.
"احساسات را نمی‌توان خلاصه کرد.
احساسات چیزهایی هستند که باید کامل بیان شوند!"
و اما احساساتی ضد و نقیض که در ژانرهای متفاوت، خلاصه شده بودند.
تمام این‌ها باعث می‌شوند که نکته‌ی مثبت این مقدمه دیده نشود!
مقدمه‌ی و همچنین نام یک اثر، باید طوری باشد که باعث کشش خواننده به سمت اثر بشود، خواننده کنجکاو و کاشف به مطالعه‌ی اثر بپردازد.
ولی همچون اشکالاتی قطعا خواننده را جذب خود نمی‌کنند، چون یک نوع سردرگمی‌ای بی‌انتها را به خواننده منتقل می‌کند و به طور ساده خواننده گیج می‌شود و دست از خواندن می‌کشد!
***
شروع اثر:
شروع اثر من را با تضادی رو به رو کرد که تا پایان اثر مشاهده کردم!
قابل درک نبود:
ابتدا یک سطر تراژدی
"فریاد کشیدم تنهایم بگذارید؛ ناگهان از خواب پریدم. کسی را ندیدم، سکوت بود. تنهایی با اتاقی تاریک و جای زخم‌هایشان! اکنون سال‌هاست که رفته‌اند؛ اما من با زخم‌هایشان زیسته‌ام."
و سپس انگیزه‌ای ان سوی ناپیدا
" باور کن زیباست! خورشید را می‌گویم. باور کن مهربان است؛ باور کن می‌توانی او را در آغوش بگیری!
مثل احمق‌ها می‌خندم؛ اما از روی منطق است که این‌گونه‌ام!"
و خب گمان می‌کنم ادامه‌ی نقد تکراری خواهد شد و لازم نیست نبود یکپارچگی، انسجام و تناسب را ذکر کنم.
شروع خوبی نبود.
***
جلد اثر:

جلد اثر ادراک کاملی را به من نرساند اما متوجه این شدم که مادری‌ست که هاله‌ای آبی اطراف آن‌را احاطه کرده!
انگار که نقشی بر آب است که تصویر گیاهان و برگ‌های درختان منعکس شده در اب هستند.
کالیگرافی جذابی داشت.
اما باز هم سر پله‌ی اول باز می‌گردیم که آیا چه تناسبی میان دلنوشته و جلد است؟
من هم نمی‌دانم چون نیست!
و مورد دیگر اسم دلنوشته "صدایم را می‌شنوی؟" بود اما روی جلد"ای صدایم را می‌شنوی؟" نوشته شده بود!

پوئن منفی‌ای که همانند یک روکش تیره رنگ بر بروی این اثر کشیده شده تا هیچ نقطه‌ی رنگی دیده نشود.

چون اساس دلنوشته دچار اختلال و چندگانگی شده و تا پایان هم ادامه دارد.
متأسفانه زیبایی جلد نادیده گرفته می‌شود و وجودی خارجی پیدا کرده که بی‌شباهت به مثال بنده نیست!
***
سیر:
سیر یک اثر باید تعادل خود را حفظ کند، نه آن‌قدر تند که توصیفات سر سری بیان شوند و نه آن‌قدر کند که زمینه‌ی موضوعی بازتر از حد معمول شود.
متأسفانه سیر رعایت نشده بود.
بهتر بود نویسنده هر سطر از پارت‌هایش را جداگانه می‌نوشت!
چون هر سطر از برای چیزی سخن می‌گفت; گاه تراژدی کش آمده بود و گاه کوتاه گفته شده بود و سپس انگیزه بعد آن در حد دو جمله رونمایی کرده بود.
باز کردن موضوع شاید خسته‌کننده و تکراری باشد چون نبود انسجام مشکل وسیعی ایجاد کرده!
و باز هم سر پله‌ی اول هستیم.
***
لحن:
لحن اثر ادبی بود و رعایت شده بود و ایرادی دیده نشد.
***
توصیفات:
توصیفات خوب بودند و از ارایه‌های ادبی استفاده شده بود که بی‌شک آمیختگی این چنین جذاب است.
مثلا:
" لازم نیست چیزی را که باور دارم، باور کنی لازم نیست چیزی را که می پوشم بپوشی...ما می توانیم با تمام تفاوت هایمان دنیای زیبایی بسازیم..."
و یا
" فراموش نکنید آدمها لباس های وافری دارند..."
و بسیاری دیگر که زیبا بودند!
***

ایده و پردازش:

ایده‌ی اثر می‌توانست موضوع منحصر به فرد‌تری باشد، درست است که عاشقانه‌ای کلیشه‌ نبود اما لوحه‌ای که توسط نویسنده ذکر شده بود نشان می‌داد برای دوست نوشته شده است اما همان‌طور که گفتم این ایده پابرجا نمانده بود و همه چیز و همه مواردی را در خود جای داده بود!
ایده‌ای کامل نبود و گویا انگار که شبیه به این جمله و خلاصه‌ی این بود:
"میخواهم دلنوشته‌ای برای دوستم بنویسم"
انگار که فقط اعلام شده بود ایده در مورد دوست است اما ساختار چیز دیگری می‌گوید.
***

تکرار و علائم نگارشی:
نکات نگارشی هم تا حدودی رعایت شده بودند!
تکراری مشهود مشاهده نکردم اما جمله‌ی "صدایم را می‌شنوی؟" با به عبارتی صدایم را نمی‌شنود رویت شد که موردی ندارد چون گاها تکرار باعث زیبایی هم می‌شود اما زیادی بودن ان از چهارچوب خارج می‌شود و جذابیتی ندارد.
***
سخن منتقد:
نویسنده‌ی گرامی
اثر شما و نوشته‌هایش دارای توصیفات جذابی بودند اما نداشتن انسجام، آن زیبایی جملات را از بین برده بود.
بهتر است اثرهایتان از هر نظر یکپارچه باشند و نامی واحد، ژانری مناسب با نام، مقدمه‌ای مناسب، شروعی گیرا، سیری متعادل، توصیفاتی زیبا، جلدی مناسب و .... داشته باشند.
رعایت این‌ها کار سختی نیست فقط متمرکز بر یک موضوع باشید و انحراف ایجاد نکنید!
یعنی اگر ژانر عاشقانه انتخاب کردید، نام اثرتان از عشق سرچشمه گرفته شده باشد، مقدمه‌تان از عشق سخن بگوید، سیرتان به یک اندازه مشخص روند خودش را تا پایان ادامه دهد و فقط از عشق گفته شود نه از انگیزه و ژانرهای دیگر!
از این شاخه به آن شاخه پریدن را حذف کنید و لانه بر یک شاخه معین بسازید!
پیشنهاد می‌کنم برای رفع این مشکل از خوشه چینی استفاده کنید.

موفق و مؤید باشید


تگ اثر:برنزی
 
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

مدیر نقد

رمانیکی پایبند
رمانیکی
شناسه کاربر
1521
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
123
نوشته‌ها
495
راه‌حل‌ها
7
پسندها
938
امتیازها
308

  • #3
به نام حق

نقد دلنوشته "صدایم را می‌شنوی؟"

نام اثر:
نام اثر متشکل از دو واژه و "را" ی مفعول بود که "صدایم" را به "می‌شنوی" متصل و ربط داده بود.
اول از ارتباط و هم‌خوانی اسم با خود اثر سخن می‌گویم:
اسم بسیار دورتر از خود اثر است، یعنی هیچ انسجام و تناسبی بین‌شان دیده نمی‌شود، جز یک یا دو پارت که سطر کوتاهی فقط جمله‌ی "صدایم را می‌شنوی؟" تکرار شده است.
از لحاظ محتوا و مفهوم هم پردازش کنیم اسم باز هم قطب متفاوتی با خود اثر است.
ابتدای اثر با جمله‌ای رو به رو می‌شویم که خود نویسنده گفته‌اند:
"ای دوست گمشده درخاک، تقدیم به تو!"
اما بازهم جز چند سطر تناسبی در رابطه با این موضوع دیده نشد.
گاه با انگیزه و گاه تراژدی مواجه شدم که دانستم مشکل اصلی از خود اثر است چون ژانر و مفهوم یک‌پارچه‌ای ندارد که بتوان گفت چه نامی مناسبش است.
گمان کنید که یک کتاب این‌گونه باشد:
" نام اثر باران، ژانر انگیزشی، مقدمه عاشقانه، خود کتاب و نوشته‌هایش تراژدی، جلد اثر تصویر آفتاب باشد. و اما مفهوم و نوشته‌ها گاه از تاریکی و گاه از عشق و گاه از امید و انگیزه سخن بگویند!
بنظر چه تناسبی می‌تواند وجود داشته باشد که هر بخش کتاب چیز دیگری هستند؟
نویسنده‌ی گرامی دلنوشته شما هم دقیقا شبیه مثالی‌ست که زدم."
و همچنین اسم با وجود تمام ضد و نقیض‌ها کلیشه‌ای بود.
اندازه‌ی استاندارد خود را نداشت و از نظر ساختار ساده بود.
نکات بسیاری هستند که در ادامه خواهم گفت و بر مبنای همان نکات باید بگویم که نام این اثر را حتی من هم نمی‌توانم پیشنهاد بدهم چون دلنوشته پر از تضادهایی‌ست که حق این انتخاب را گرفته و قابل انتخاب هم نیست چون یکپارچگی و انسجام و تناسب هیچ دیده نمی‌شود و آیا چینش درست یک اثر رعایت این‌ها نیست؟
قطعا هست و باید بگویم بدون این‌ها عاقبت پایان اثر شبیه به کتابی می‌شود که مثال زدم.
***
ژانر اثر:

ژانر تراژدی بود و در قسمت‌هایی از دلنوشته مشاهده می‌شد اما ژانرهای منتخب با توجه به چندگانگی اثر می‌بایست این‌گونه می‌بود:
" انگیزشی، تراژدی، اجتماعی"
تراژدی و انگیزشی دو قطب متفاوت‌اند.
تراژدی از نا امیدی، رعب، هراس، غم و غصه و حسرت و ... چکه می‌کند اما انگیزشی از امید، اقتدار، پشتکار، زندگی، روشنایی و .... سخن می‌گوید!
نویسنده انواع تراژدی و انگیزشی را در کنار هم گردآورده بود که متأسفانه نکته‌ی منفی دلنوشته همین بود.
ژانر چهارچوبی است که دلنوشته بر اساس ان شکل می‌گیرد.
و این چهارچوب رعایت و درست انتخاب نشده بود، هر چند اگر به ترتیبی که بالا ذکر کردم نوشته می‌شد باز هم تغییری ایجاد نمی‌شد چون دلنوشته از ساختار مشکل دارد!
ژانر رعایت نشده بود.
***
مقدمه اثر:

مقدمه‌ی کوتاهی بود و به عنوان مقدمه توقع می‌رفت طولانی تر باشد.
با توجه به چندگانگی اثر، کافی بنظر نمی‌رسید.
اما از نظر مفهوم توانسته بود ساختار خوبی بسازد.
"احساسات را نمی‌توان خلاصه کرد.
احساسات چیزهایی هستند که باید کامل بیان شوند!"
و اما احساساتی ضد و نقیض که در ژانرهای متفاوت، خلاصه شده بودند.
تمام این‌ها باعث می‌شوند که نکته‌ی مثبت این مقدمه دیده نشود!
مقدمه‌ی و همچنین نام یک اثر، باید طوری باشد که باعث کشش خواننده به سمت اثر بشود، خواننده کنجکاو و کاشف به مطالعه‌ی اثر بپردازد.
ولی همچون اشکالاتی قطعا خواننده را جذب خود نمی‌کنند، چون یک نوع سردرگمی‌ای بی‌انتها را به خواننده منتقل می‌کند و به طور ساده خواننده گیج می‌شود و دست از خواندن می‌کشد!
***
شروع اثر:
شروع اثر من را با تضادی رو به رو کرد که تا پایان اثر مشاهده کردم!
قابل درک نبود:
ابتدا یک سطر تراژدی
"فریاد کشیدم تنهایم بگذارید؛ ناگهان از خواب پریدم. کسی را ندیدم، سکوت بود. تنهایی با اتاقی تاریک و جای زخم‌هایشان! اکنون سال‌هاست که رفته‌اند؛ اما من با زخم‌هایشان زیسته‌ام."
و سپس انگیزه‌ای ان سوی ناپیدا
" باور کن زیباست! خورشید را می‌گویم. باور کن مهربان است؛ باور کن می‌توانی او را در آغوش بگیری!
مثل احمق‌ها می‌خندم؛ اما از روی منطق است که این‌گونه‌ام!"
و خب گمان می‌کنم ادامه‌ی نقد تکراری خواهد شد و لازم نیست نبود یکپارچگی، انسجام و تناسب را ذکر کنم.
شروع خوبی نبود.
***
جلد اثر:

جلد اثر ادراک کاملی را به من نرساند اما متوجه این شدم که مادری‌ست که هاله‌ای آبی اطراف آن‌را احاطه کرده!
انگار که نقشی بر آب است که تصویر گیاهان و برگ‌های درختان منعکس شده در اب هستند.
کالیگرافی جذابی داشت.
اما باز هم سر پله‌ی اول باز می‌گردیم که آیا چه تناسبی میان دلنوشته و جلد است؟
من هم نمی‌دانم چون نیست!
و مورد دیگر اسم دلنوشته "صدایم را می‌شنوی؟" بود اما روی جلد"ای صدایم را می‌شنوی؟" نوشته شده بود!

پوئن منفی‌ای که همانند یک روکش تیره رنگ بر بروی این اثر کشیده شده تا هیچ نقطه‌ی رنگی دیده نشود.

چون اساس دلنوشته دچار اختلال و چندگانگی شده و تا پایان هم ادامه دارد.
متأسفانه زیبایی جلد نادیده گرفته می‌شود و وجودی خارجی پیدا کرده که بی‌شباهت به مثال بنده نیست!
***
سیر:
سیر یک اثر باید تعادل خود را حفظ کند، نه آن‌قدر تند که توصیفات سر سری بیان شوند و نه آن‌قدر کند که زمینه‌ی موضوعی بازتر از حد معمول شود.
متأسفانه سیر رعایت نشده بود.
بهتر بود نویسنده هر سطر از پارت‌هایش را جداگانه می‌نوشت!
چون هر سطر از برای چیزی سخن می‌گفت; گاه تراژدی کش آمده بود و گاه کوتاه گفته شده بود و سپس انگیزه بعد آن در حد دو جمله رونمایی کرده بود.
باز کردن موضوع شاید خسته‌کننده و تکراری باشد چون نبود انسجام مشکل وسیعی ایجاد کرده!
و باز هم سر پله‌ی اول هستیم.
***
لحن:
لحن اثر ادبی بود و رعایت شده بود و ایرادی دیده نشد.
***
توصیفات:
توصیفات خوب بودند و از ارایه‌های ادبی استفاده شده بود که بی‌شک آمیختگی این چنین جذاب است.
مثلا:
" لازم نیست چیزی را که باور دارم، باور کنی لازم نیست چیزی را که می پوشم بپوشی...ما می توانیم با تمام تفاوت هایمان دنیای زیبایی بسازیم..."
و یا
" فراموش نکنید آدمها لباس های وافری دارند..."
و بسیاری دیگر که زیبا بودند!
***

ایده و پردازش:

ایده‌ی اثر می‌توانست موضوع منحصر به فرد‌تری باشد، درست است که عاشقانه‌ای کلیشه‌ نبود اما لوحه‌ای که توسط نویسنده ذکر شده بود نشان می‌داد برای دوست نوشته شده است اما همان‌طور که گفتم این ایده پابرجا نمانده بود و همه چیز و همه مواردی را در خود جای داده بود!
ایده‌ای کامل نبود و گویا انگار که شبیه به این جمله و خلاصه‌ی این بود:
"میخواهم دلنوشته‌ای برای دوستم بنویسم"
انگار که فقط اعلام شده بود ایده در مورد دوست است اما ساختار چیز دیگری می‌گوید.
***

تکرار و علائم نگارشی:
نکات نگارشی هم تا حدودی رعایت شده بودند!
تکراری مشهود مشاهده نکردم اما جمله‌ی "صدایم را می‌شنوی؟" با به عبارتی صدایم را نمی‌شنود رویت شد که موردی ندارد چون گاها تکرار باعث زیبایی هم می‌شود اما زیادی بودن ان از چهارچوب خارج می‌شود و جذابیتی ندارد.
***
سخن منتقد:
نویسنده‌ی گرامی
اثر شما و نوشته‌هایش دارای توصیفات جذابی بودند اما نداشتن انسجام، آن زیبایی جملات را از بین برده بود.
بهتر است اثرهایتان از هر نظر یکپارچه باشند و نامی واحد، ژانری مناسب با نام، مقدمه‌ای مناسب، شروعی گیرا، سیری متعادل، توصیفاتی زیبا، جلدی مناسب و .... داشته باشند.
رعایت این‌ها کار سختی نیست فقط متمرکز بر یک موضوع باشید و انحراف ایجاد نکنید!
یعنی اگر ژانر عاشقانه انتخاب کردید، نام اثرتان از عشق سرچشمه گرفته شده باشد، مقدمه‌تان از عشق سخن بگوید، سیرتان به یک اندازه مشخص روند خودش را تا پایان ادامه دهد و فقط از عشق گفته شود نه از انگیزه و ژانرهای دیگر!
از این شاخه به آن شاخه پریدن را حذف کنید و لانه بر یک شاخه معین بسازید!
پیشنهاد می‌کنم برای رفع این مشکل از خوشه چینی استفاده کنید.

موفق و مؤید باشید


تگ اثر:برنزی

نویسنده: @نا امیدی در میان امید
منتقد: @Na.dya.o.o

اختصاصی: است
سطح: برنزی

@دختر پرتقالی
@مدیر تایپ
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,229
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #4
درود.
انجام شد.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین