شاعر:ارمیتا حسینی (صرفا دوست ندارم لقب شاعر داشته باشم چون تازه کارم... )
ژانر: معمایی، معنوی
قالب شعر(سپید)
مقدمه:
شکافتم پیله نگاهم را
جهان را ژلهوار در دو انگشتنش
تکان دادم. زمین میلرزید
داغ داغ، ناپایدارتر از همیشه
قلبشاش مقوای سیاهی شده بود
در پرتوی پلکان چشمانش
مورچهها فرار میکردند
اما سوراخی نبود برای مخفی شدن
سوراخها بیرون ریختند
مذاب شد تن ترسیده و لرزان زمین
من اوج میگرفتم
اوج میگرفتم
میکشید وجودش مرا به خود
اما وقت به آغوش کشیدن نبود
باید میرفتم
میکشیدم و میکشیدم
تا زنده بمانم برای زنده نگه داشتن
خیالش
ژانر: معمایی، معنوی
قالب شعر(سپید)
مقدمه:
شکافتم پیله نگاهم را
جهان را ژلهوار در دو انگشتنش
تکان دادم. زمین میلرزید
داغ داغ، ناپایدارتر از همیشه
قلبشاش مقوای سیاهی شده بود
در پرتوی پلکان چشمانش
مورچهها فرار میکردند
اما سوراخی نبود برای مخفی شدن
سوراخها بیرون ریختند
مذاب شد تن ترسیده و لرزان زمین
من اوج میگرفتم
اوج میگرفتم
میکشید وجودش مرا به خود
اما وقت به آغوش کشیدن نبود
باید میرفتم
میکشیدم و میکشیدم
تا زنده بمانم برای زنده نگه داشتن
خیالش
آخرین ویرایش توسط مدیر: