- شناسه کاربر
- 185
- تاریخ ثبتنام
- 2020-12-02
- آخرین بازدید
- موضوعات
- 378
- نوشتهها
- 1,696
- راهحلها
- 3
- پسندها
- 12,481
- امتیازها
- 639
- سن
- 21
- محل سکونت
- خرابههای ذهن
شعر چگونه به همراه عاطفه و خیال از یک بیان عادی فراتر میرود؟
یا اینکه شاعر یک جملۀ معمولی ما را چطور میگوید که تا سالها ماندگار میشود؟
«دیشب، باران، قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچپچ کرد
چکچک چکچک…چکار با پنجره داشت؟»
در این دو بیت قیصر امینپور جملۀ ساده و معمولی «باران به شیشۀ پنجره میخورد» را با در هم ریختن و کم و اضافه کردن کلمات بیان کرده.
یا با همین موضوع حمید مصدق نوشته:
«وای!
باران، باران
شیشۀ پنجره را باران شست.
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟»
اینجا همان رستاخیز کلمات و کشف شاعرانه شکل میگیرد.
درواقع شاعر وقایع طبیعی مثل باریدن باران، آواز گنجشکها، کوهستانها و یا احساساتی چون غم فراق، جدایی از یار، دلتنگی و… را با تخیل ظریف شاعرانه بهگونهای دیگر بیان میکند.
«مادرم روی سرم قرآن گرفت
آیهها در پیش چشمم جان گرفت
ابرها از چارسو گرد آمدند
رفتم و پشت سرم باران گرفت»
اینجا هم اتفاق عادی و معمولیِ رفتن و بدرقه کردن، با تخیل شاعرانه ترکیب شده و دو بیت زیبای بالا را رقم زده.
بنابراین شاعر میتواند با نیروی تخیل سخن را از حالت عادی و گفتار معمولی خارج کرده و فراتر ببرد.
خیال از اصلیترین عناصر شعر است. اگر نیروی تخیل شاعر قوی نباشد هیچوقت نمیتواند پرواز کبوتر در آسمان را در قالب شعری زیبا بیان کند، یا با رقص کلمات قطرات باران را به تصویر بکشد
یا اینکه شاعر یک جملۀ معمولی ما را چطور میگوید که تا سالها ماندگار میشود؟
«دیشب، باران، قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچپچ کرد
چکچک چکچک…چکار با پنجره داشت؟»
در این دو بیت قیصر امینپور جملۀ ساده و معمولی «باران به شیشۀ پنجره میخورد» را با در هم ریختن و کم و اضافه کردن کلمات بیان کرده.
یا با همین موضوع حمید مصدق نوشته:
«وای!
باران، باران
شیشۀ پنجره را باران شست.
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟»
اینجا همان رستاخیز کلمات و کشف شاعرانه شکل میگیرد.
درواقع شاعر وقایع طبیعی مثل باریدن باران، آواز گنجشکها، کوهستانها و یا احساساتی چون غم فراق، جدایی از یار، دلتنگی و… را با تخیل ظریف شاعرانه بهگونهای دیگر بیان میکند.
«مادرم روی سرم قرآن گرفت
آیهها در پیش چشمم جان گرفت
ابرها از چارسو گرد آمدند
رفتم و پشت سرم باران گرفت»
اینجا هم اتفاق عادی و معمولیِ رفتن و بدرقه کردن، با تخیل شاعرانه ترکیب شده و دو بیت زیبای بالا را رقم زده.
بنابراین شاعر میتواند با نیروی تخیل سخن را از حالت عادی و گفتار معمولی خارج کرده و فراتر ببرد.
خیال از اصلیترین عناصر شعر است. اگر نیروی تخیل شاعر قوی نباشد هیچوقت نمیتواند پرواز کبوتر در آسمان را در قالب شعری زیبا بیان کند، یا با رقص کلمات قطرات باران را به تصویر بکشد