شعر شعر در وصف مادر

[هاویر]

ز گیتی همی پند مادر نیوش
به بد تیز مشتاب و چندین مکوش

 

[هاویر]

بوی ترانه‌ای گمشده می‌دهد
بوی لالایی که روی چهره مادرم نوسان می‌کند
از پنجره
غروب را به دیوار کودکی‌ام تماشا می‌کنم

سهراب سپهری

 

[هاویر]

 

[هاویر]

جوانى سر از رأى مادر بتافت
دل دردمندش به آذر بتافت

چو بیچاره شد پیشش آورد مهد
که اى سست مهر فراموش عهد

نه در مهد نیروى حالت نبود
مگس راندن از خود مجالت نبود؟

تو آنى کزان یک مگس رنجه‌اى
که امروز سالار و سرپنجه‌اى...

چه پوشیده چشمى ببینى که راه
نداند همى وقت رفتن ز چاه

تو گر شکر کردى که با دیده‌اى
وگرنه تو هم چشم پوشیده‌اى

سعدی

 

[هاویر]

نگر به موسی عمران که از بر مادر
به مدین آمد و زان راه گشت او مولا

 

[هاویر]

اگر خورشید خواهی سایه بگذار
چو مادر هست شیر دایه بگذار

 

[هاویر]

ای سنایی وارهان خود را که نازیبا بود
دایه را بر شیرخواره مهر مادر داشتن