. . .

آموزش شخصیت‌پردازی در داستان | چگونگی خلق انسان از گِل داستان

تالار مطالب آموزش نویسندگی

Thumbelina

رمانیکی پیشرو
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
نام هنری
الینا فری
آزمایشی
مدیرتالار آموزش
شناسه کاربر
3925
تاریخ ثبت‌نام
2023-01-14
آخرین بازدید
موضوعات
438
نوشته‌ها
573
پسندها
465
امتیازها
278
محل سکونت
سرزمین پریان

  • #1
در این مقاله قصد داریم تا با پرداختن به جزئیات شخصیت‌پردازی در داستان، شما را با جهان داستان‌نویسی و شخصیت‌پردازی بیشتر آشنا کنیم. اینکه تعریف شخصیت داستانی چیست، انواع شخصیت‌پردازی در داستان کدام‌اند، ویژگی‌های یک شخصیت داستانی خوب چیست و در نهایت چندین راه معتبر و تجربی را برای خلق شخصیت داستانی در اختیارتان قرار دهیم.

بگذارید با یک مثال برای شخصیت‌پردازی شروع کنیم. درست به یاد ندارم که هولدن کارفیلد (شخصیت داستانی رمان ناطور دشت اثر دیوید سلینجر) چگونه مرا تحت تاثیر رفتارهای عجیب و نگاه خاصش به دنیا قرار داد. اما این شخصیت داستانی آن‌قدر برایم باورپذیر و حقیقی بود که توانستم همان دفعه‌ی اولی که رمان ناطور دشت را خواندم با این شخصیت همذات‌پنداری کنم. پسری با کلاه شکاری قرمز و قدی بلند که نگاهی عجیب‌وغریب به جهان داشت. نگاهی فلسفی و شاید هم تا حدودی سیاه اما طنز که بدجور به دلم نشست. از لحن بی‌پروا و صمیمانه‌ی صحبت‌کردن هولدن بگیرید تا قصه‌گویی‌ها و خیالات قوی‌اش در مورد کوچک‌ترین لحظات زندگی معمولی‌ خودش.

اما دیوید سلینجر چطور این شخصیت داستانی را خلق کرده است که هولدنِ نوجوان و سرکش این‌چنین به دل و جان می‌نشیند؟ چطور این شخصیت در جهان ادبیات داستانی ماندگار شده است؟ هولدنِ نوجوان قدرت‌های ابرقهرمانی دارد یا قهرمان دنیایی خیالی است که ما را با خود همراه می‌کند؟

شخصیت‌پردازی در داستان چطور تعریف می‌شود؟
جمال میرصادقی در رابطه با شخصیت‌ داستانی چنین می‌گوید:

«اشخاص ساخته‌شده‌ای (مخلوقی) را که در داستان (قصه، رمانس، داستان کوتاه و رمان) و نمایشنامه و… ظاهر می‌شوند، شخصیت می‌نامند. شخصیت؛ در اثر روایتی یا نمایشی، فردی است که کیفیت روانی و اخلاقی او، در عمل او آنچه می‌گوید و می‌کند، وجود داشته باشد. خلق چنین شخصیت‌هایی را که برای خواننده در حوزه‌ی داستان تقریباً مثل افراد واقعی جلوه می‌کنند، شخصیت‌پردازی می‌گویند.»

بر مبنای تعریف آقای میرصادقی از شخصیت‌پردازی در داستان به این نتیجه می‌رسیم که نویسنده به وقت نوشتن یک داستان موظف است شخصیت داستانی‌اش را خلق کند و به‌ دنیا آورد. همچون نوزادی که پیش از تولد تنها یک روح سرگردان بوده و پس از ورودش به دنیا (در داستان شخصیت داستانی به جهان داستانی قدم می‌گذارد) وارد جریان زندگی (داستانی) می‌شود. خالق داستان به او قدرت اختیار و انتخاب می‌دهد تا هدفش را در راستای روایت داستانی پیدا کند. در عوض خالق هم از همان بدو خلقت پابه‌پای مخلوقش پیش می‌رود تا او رابرای رسیدن به هدف نهایی‌اش همراهی کند. پس دور از انتظار نخواهد بود که این شخصیتِ داستانی به روح و کالبد احتیاج دارد. به هرآنچه که او را باورپذیر و حقیقی جلوه دهد.

آنچه در شخصیت‌پردازی داستانی مدرن حائز اهمیت است، خلق شخصیت‌های خاکستری است نه شخصیت‌هایی که نمودی از خوبی مطلق یا بدی کامل باشند. درست همان‌طور که هولدن کالفیدِ سلینجر نه نوجوانی کاملاً بی‌نقص بود و نه خالی از خوبی‌های کوچک و دلچسب. هولدن کالفید زمانی برایمان به هولدن کالفیدِ ماندگار بدل شد که خودش را در واقعی‌ترین شکل ممکن به خواننده نشان داد.

از شما می‌خواهم همین حالا به شخصیت‌های داستانی محبوبتان فکر کنید. چه در داستان‌های واقع‌گرا و چه در داستان‌های خیالی. این کاراکترها چه ویژگی‌های منحصر به فردی دارند؟ چرا با اشک‌ریختن‌هایشان اشک ریختید و با خوشحالی‌هایشان فریاد خوشحالی سر دادید؟ چرا غم‌هایشان را واقعی پنداشتید و در دنیای داستانی‌شان زندگی کردید؟

شخصیت‌های ایستا و پویا چه نوع شخصیت‌های داستانی هستند؟
دسته‌بندی شخصیت‌های داستانی انواع گوناگونی دارد که در هرکدام با نگاهی متفاوت به شخصیت‌پردازی در عناصر داستان پرداخته شده. اما در اینجا انواع شخصیت‌پردازی داستانی را با تمرکز بر واکنش‌های قهرمان داستان در مقابل جریان داستان برمی‌شماریم.

پیش از آنکه بدانیم چگونه شخصیت‌پردازی کنیم و به‌ سراغ دسته‌بندی‌ها برویم لازم است تا با اصطلاح قهرمان داستانی آشنا شویم. این واژه در لغت به معنای شخصیت اصلی داستان است که وظیفه‌ی به ‌دوش‌کشیدن چالش‌های اصلی داستان را برعهده دارد و ماجرای اصلی داستان حول محور زندگی و دل‌مشغولی‌های قهرمان می‌چرخد. در بررسی عنصر شخصیت‌پردازی در داستان، قهرمان یا در معنای یونانی‌اش پروتاگونیست؛ درمقابل ضدقهرمان یا آنتاگونیست قرار می‌گیرد.

این قهرمان داستانی بر اساس آنچه که در جریان داستان رخ می‌دهد ممکن است واکنش‌هایی نشان دهد که در تغییر جریان داستان یا خودش موثر خواهد بود. با این تعریف شخصیت قهرمان داستانی به دو دسته تقسیم می‌شود:

شخصیت‌ ایستا: شخصیتی که از ابتدا تا پایان داستان دچار تغییر و یا دگرگونی نمی‌شود و یا اندکی تغییر می‌کند. درواقع همان هست که بود.
شخصیت‌ پویا: شخصیتی که به‌مرور و در جریان داستان تغییر می‌کند. این نوع تغییر خود می‌تواند انواع مختلفی داشته باشد:
-تغییر در منش (یک صفت و یا صفاتی در شخصیت تغییر می‌کند که در پایان داستان او را به سمت خوبی و یا بدی سوق می‌دهد.)

-تغییر در سرنوشت (ممکن است جریان داستان به‌کلی روی زندگی و سرنوشت او اثر بگذارد. مثلاً ازدواج، طلاق، مرگ و…)

-تغییر در عقاید و باورها (این امکان وجود دارد که شخصیت داستانی شما در طول داستان بر باورهایش بیشتر چنگ بیندازد و یا به‌کلی مسیرش را تغییر دهد و جهت مخالف را پیش بگیرد.)

آنچه باید در این نوع شخصیت‌پردازی مد نظر قرار دهید، شناخت کامل شخصیت از بدو خلقت تا پایان زندگی‌اش در جریان داستان است. اینکه شخصیت اصلی شما (همان قهرمان) چه کسی بوده، چه هدفی دارد، انگیزه‌هایش چیست، گذشته، حال و آینده‌اش چگونه است، چه خلقیاتی دارد و هزاران نکته‌ی ریز که در ادامه‌ی همین مقاله برایتان خواهم گفت.

آماده‌ی خلق‌کردن آن شخصیت داستانی‌تان هستید؟ همانی که غم‌هایش اشک مخاطبتان را درآورد و ساعت‌ها، روزها و حتی سال‌ها در ذهنشان ته‌نشین شود؟

ویژگی‌های یک شخصیت داستانی ماندگار
-باورپذیر است. درست مانند انسان‌های واقعی در جهان واقعی.

-خودش تصمیم می‌گیرد که چطور جریان داستان را پیش ببرد نه خالقش. (نویسنده خدای مکانیکی نمی‌شود.)

-خصوصیات منحصربه‌فردی دارد که او را از دیگر شخصیت‌های داستانی متمایز می‌کند.

به طراحی‌های جلد رمان ناطور دشت دقت کرده‌اید؟ آن کرم‌ کتاب‌ها خوب می‌دانند که کلاه شکاری قرمز و سیگار مختص هولدن کارفیلد است. یا مثلاً دلبستگان رمان «باشگاه مشت‌زنی» به محض آنکه قالب صابون را روی جلدها و یا پوسترها می‌بینند، به یاد شخصیت تایلر دردن می‌افتند.

شخصیت داستانی در داستان‌های مدرن نه سیاه است و نه سفید. نه کاملاً خوب و پاک است و نه کاملاً بد و شرور.
مخاطب را با خود همراه می‌کند.
دستور‌العمل و نکات طلایی در خلق یک شخصیت داستانی ماندگار
همین ابتدا بگویم اگر منتظر دستورالعمل جادویی برای خلق یک شخصیت داستانی هستید، سخت در اشتباهید. به قول سهراب: «چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید.»

شخصیت‌های داستانی شما نه قرار است از فضا بیایند که خارق‌العاده و عجیب باشند و نه برای ماندگارشدن به قدرت‌های ماورایی احتیاج دارند. (البته در داستان‌های خیالی و گمانه‌زن این نکته تا حدودی صدق نمی‌کند.) پس به آنچه نیاز دارید نگاه دوباره و دوباره‌ی شما به خودتان، آدم‌های اطرافتان و کمی خلاقیت و نوآوری است.

به‌عنوان یک نویسنده که نویسندگی را یک سبک زندگی رشددهنده می‌بیند، هرکجا که می‌روید با خودتان یک دفترچه و خودکار/مداد/روان‌نویس داشته باشید. نگذارید ایده‌ها از ذهنتان بپرند. لطفاً بی‌خیال نشوید. اگر در ایستگاه مترو نشسته‌اید و دو نفر در حال صحبت‌کردن هستند، می‌توانید دیالوگ‌هایشان را یادداشت کنید. سبک لباس پوشیدنشان را یادداشت کنید. چهره‌ها و حتی احساساتی که از آن‌ها دریافت می‌کنید را یادداشت کنید. شما با مترو این‌ور و آن‌ور نمی‌روید؟ خب همان‌طور که پشت ترافیک گیر افتاده‌اید این اطلاعات را از ماشین بغلی الگوبرداری کنید.
نکته: این تمرین باید تمرین هر روزتان شود. نه که آن دفترچه یادداشت را به امان خدا رها کنید. اصلاً از خانه بیرون نمی‌روید؟ با خانواده، دوست و آشنا که صحبت می‌کنید؟ تلویزیون که می‌بینید؟ فیلم که تماشا می‌کنید؟

با شخصیت داستانی‌تان رفیق بمانید. با او گفت‌وگو کنید. با او سرقرار بروید!
اگر شخصیت داستانی شما بدقلق است و نمی‌شناسیدش با ساده‌ترین سوالات گفت‌وگویتان را آغاز کنید. مثلاً هوا چه گرم شده و یا چه روزهای گندی است و فلان. هرطور که شده افکارتان را به دو قسمت تقسیم و به جای شخصیت داستانی‌تان نقش بازی کنید.
برای آنکه شخصیتتان واقعی‌تر جلوه کند به آن بُعد بدهید. نگذارید نگاه صفروصدی این شخصیت داستانی را هم تک‌بعدی و غیرقابل باور کند. اجازه بدهید شخصیتتان اشتباه کند، شکست بخورد، مسیر اشتباهی را طی کند. اما تنهایش نگذارید.
دیالوگ‌هایش را از زبان خودش بسازید نه از زبان خودِ نویسنده‌تان.
اجازه بدهید شخصیتتان خودش تصمیم بگیرد. آخر کدام خدایی در تصمیم‌گیری مخلوقش دخالت می‌کند؟ برای شخصیت داستانی‌تان خدای مکانیکی نشوید.
مراقب دیالوگ‌های بزرگ‌تر از دهان شخصیت داستانی‌تان باشید. نیازی نیست یک مشت جمله‌ی فیلسوف‌مآبانه را به زور و اجبار در جریان داستان بچپانید تا شخصیت شما فاخر و همه‌چیز تمام جلوه کند.
برای شخصیت داستانی، گذشته و خاطراتی را هم بنویسید. نیازی نیست این خاطرات را حتما در جریان داستانتان بیاورید. فقط بنویسید تا ذهنتان بیشتر و بیشتر این شخصیت را بشناسد.
از تمامی خصوصیات ظاهری مثل ویژگی‌های چهره، رنگ پوست/مو/چشم، توده‌ی بدنی، قد و… شخصیت داستانی‌تان باخبر باشید.
در کنار خصوصیات ظاهری، به خلقیات و خصوصیات درونی‌اش هم بپردازید. مثل عادت‌ها، رفتارها، سرگرمی‌ها، به هرآنچه که علاقه دارد یا از آن‌ها متنفر است، تیپ شخصیتی و حتی ماه تولد و…
به باورها و نگاهش به جهان هم فکر کنید. آیا مذهبی است یا نه؟ اصلاً طرز تفکرش چگونه است؟
خانواده‌ی این شخصیت را بسازید. ارتباطش را با آن‌ها را بنویسید.
سخن پایانی

با آنکه شخصیت‌پردازی در داستان مراحل پیچیده‌تری دارد اما برای شناخت اولیه همین نکات و دستور‌العمل‌ها کافیست تا ذهنتان را به چالش بکشد. تمام این نکات می‌تواند در نوشتن داستان کوتاه، داستان بلند، شخصیت‌پردازی در رمان و حتی شخصیت‌پردازی در نمایش‌نامه هم کاربرد داشته باشد.

در ادامه می‌خواهم باری دیگر این سوال را از شما که مخاطب این مقاله هستید بپرسم: از بین هزاران داستان و رمانی که خوانده‌اید کدام شخصیت داستانی در ذهنتان ماندگار شده؟ اصلاً کدام ویژگی و کدام خصوصیت آن‌ها همذات‌پنداری شما را قلقلک داده؟



نویسنده: محدثه ظریفیان
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین