. . .

معرفی سلسله باوندیان

تالار پیش از اسلام
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

CANDY

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
انجمندار
بخشدار
مدیر
رصد کننده
طراح
تدوینگر
نام هنری
Minok
بخشدار
- امور فرهنگی
مدیر
تدوین+میکس+بازرس
شناسه کاربر
3457
تاریخ ثبت‌نام
2022-11-23
آخرین بازدید
موضوعات
968
نوشته‌ها
2,262
راه‌حل‌ها
27
پسندها
3,389
امتیازها
436
سن
19
محل سکونت
جنگل‌متروکه‌افکار(:

  • #1
باوندیان دومین سلسله طولانی تاریخ ایران بعد از پادوسبانیان است و خاندانی ایرانی از پادشاهان طبرستان بودند که در حدود ۷۰۰ سال، بیشتر در مناطق کوهستانی طبرستان به خصوص سوادکوه، فرمان راندند. در طول این زمان، باوندیان سه بار فروپاشیدند. قلمرو آنان در طبرستان،از شمال به دریای خزر، از غرب تا گیلان و در شرق تااسترآباد، شامل شهرهای آمل، سارویه (ساری)، مهروان و آبسکون بوده ولی این تقسیم‌بندی در طول تاریخ دگرگون شده‌است.

شاهان باوندی با نام‌های «اسپهبد» و «ملک الجبال» شناخته می‌شدند. نام این خاندان برگرفته از لقب مؤسس این دودمان، باو پسر شاپور پسر کاووس یکی از شاهزادگان ساسانی است که در خدمت پادشاهان ساسانیان بوده است. باوندیان اغلب حکومتی مستقل بودند ولی بعضاً تحت انقیاد خلفا و سلاطین معاصرشان نیز قرار گرفتند.

سلسلهٔ آل باوند از آغاز تا زوال به سه شاخه تقسیم می‌شود:

کیوسیه​

که منسوب به کیوس برادر انوشیروان بودند. او که مردی با صلابت، شجاع و بسیار بخشنده بود اهل ولایات با او آرام گرفتند و کیوس، به پشتیبانی ایشان، جمله خراسان از ترکان خالی کرد. سلطنت و حکومت کیوس و فرزندان او از سال ۴۵ هجری تا ۳۹۷ در ناحیه سوادکوه طول کشید.

اسپهبدیه​

که فرمانروایان آنان در طبرستان و دیلم و گیلان و ری و قومس و گرگان و داهستان حکومت داشتند و شهر ساری پایتخت ایشان بود. پیدایی این سلسله مربوط به سال‌هایی است که خاندان علویان طبرستان منقرض شده بود. اسپهبدان این خاندان میان ۴۶۶ تا ۶۰۶ حکومت داشتند و با حمله مغول به افول گراییدند. مشهورترین حاکم این شاخه شاه غازی رستم بوده‌است. به گفته ابن اسفندیار اسپهبد رستم شاه غازی دارای عناوینی چون «اسپهبد کبیر» و «عادل» بود. او از جاجرم خراسان، گرگان، بسطام و دامغان تا حد مغان را در تصرف خود داشت و صاحب گنجینه‌ها و نفایس بسیار بود.

کینخواریه​

بدون حکومت ماندن طبرستان پس از حمله مغولان، موجب شد مردم حسام‌الدوله اردشیر ملقب به کینخوار را به عنوان حاکم بخشی از طبرستان برگزینند. پایتخت کینخواریه به شهر آمل منتقل شد و این شاخه از باوندیان از سال ۶۳۵ تا ۷۵۰ هجری قمری بر طبرستان حکومت داشتند. ابتدا مغولان در حکومتشان دخالت می‌کردند. آنان پس از سلطنت حسن دوم، توسط کیا افراسیاب چلاوی منقرض شدند.
 
نام موضوع : سلسله باوندیان دسته : پیش از اسلام

CANDY

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
انجمندار
بخشدار
مدیر
رصد کننده
طراح
تدوینگر
نام هنری
Minok
بخشدار
- امور فرهنگی
مدیر
تدوین+میکس+بازرس
شناسه کاربر
3457
تاریخ ثبت‌نام
2022-11-23
آخرین بازدید
موضوعات
968
نوشته‌ها
2,262
راه‌حل‌ها
27
پسندها
3,389
امتیازها
436
سن
19
محل سکونت
جنگل‌متروکه‌افکار(:

  • #2
پس از مرگ پیروز، که از شاهنشاهان ساسانیان بود،دو پسر وی با اسامی: جاماسب و قباد بر سر تخت پدر به اختلاف رسیدند. ابتدا برادرش که بلاش نام داشت حکومت را به دست گرفت ولی نتوانست بیش از چهار سال توان بیاورد. سپس قباد با ارتش هیتالیان پایتخت را تصرف کرد و حکومت را بدست گرفت؛ ولی پس از مدتی بزرگترین فرمانده آن زمان و حامی اصلی‌اش را، که سوخرا نام داشت، به قتل رساند. بدین ترتیب عده‌ای از بزرگان دربار با کمک جاماسب (پسر دوم پیروز) قباد را زندانی کردند و بر اریکه قدرت نشستند. قباد نیز کمی بعد به کمک دوستانش آزاد شد و به نزد هپتالیان گریخت. سپس با ارتش هیتالیان به ایران هجوم آورد. جاماسب که تاب مقاومت نداشت، در برابر برادر کوچکش تسلیم شد و پس از برتخت نشستن قباد به سوی گیلان و ارمنستان گریخت و پسرانش در آنجا حکومت گاوباریان و پادوسبانیان را ساختند. در زمان پادشاهی قباد شخصی به نام مزدک ادعای پیامبری کرد و اکثر بزرگان به کیش وی درآمدند. با توجه به این احوال قباد نیز اعلام کرد که مزدک را پذیرفته‌است، ولی در قلب هنوز هم به زرتشت عشق می‌ورزید و این را از دیگران مخفی می‌کرد؛ ولی این واقعیت مدتی بعد فاش شد بدین گونه که؛ قباد سه فرزند داشت که بدین ترتیب بودند:

کیوس: وی از مبلغان و شیفتگان مزدک بود و دین مزدک را قبول کرده‌بود.

ژم: وی از خردسالی نابینا بود.

انوشیروان: وی نیز دین زرتشت را رها نکرده بود و از خرد بالایی برخوردار بود.

قباد با اینکه کیوس فرزند نخست بود به خاطر اینکه از مزدک نفرت داشت، کیوس را ولیعهد ننمود و فرزند دوم خود را نیز به علت کوری سزاوار پادشاهی ندانست، بنابراین حکومت پس از خود را به انوشیروان سپرد.

بدین ترتیب کیوس به طبرستان رفت و گوشه‌نشین شد. فرزند وی فیروز نام داشت و نوه‌اش را باو بود. باو در زمان خسرو پرویز همراه وی در جنگ با ارتش روم شرکت کرد و پس از پایان جنگ خسرو پرویز، که دلاوری‌های باو را دیده بود، وی را شاه آذربایجان نامید؛ ولی پس از قتل خسرو پرویز توسط پسرش، شیرویه، باو به جرم وفاداری به خسروپرویز به زندان افتاد.

پس از مدت کوتاهی خواهر شیرویه که آزرمی دخت نام داشت با کشتن برادرش شهبانوی ایران شد و زندانیان، که باو در بین آنان بود، را آزاد کرد. سپس به باو پیشنهاد فرماندهی ارتش ایران راداد ولی باو که از پادشاهی زنان خوشش نمی‌آمد قبول نکرد و در آتشکده ای گوشه‌گیر شد. او پس از به حکومت رسیدن یزدگرد سوم دوباره به مقامات بالا رسید.

با هجوم اعراب به ایران، یزدگرد سوم قصد کرد تا بگریزد و باو نیز به همراه یزدگرد راهی شد ولی در راه باو به دلیل زیارت آتشکده کوسان، که کاووس آن را بنا نهاده بود، از یزدگرد جداشد و تصمیم بر این شد تا همدیگر را در گرگان ملاقات کنند.زرپس از این که باو به زیارت آتشکده کوسان رفت، خبر مرگ یزدگرد به طبرستان نیز رسید بنابراین باو که خود را مقصر و دخیل در مرگ پادشاه جوان می‌دانست، موی سر خود را تراشید سپس گوشه‌نشین شد و مشغول خدمت به آتشکده گردید.

بیست و چهار سال‌بعد، همزمان با حکومت فرخان بزرگ در گیلان و دیلم در سنه ۶۵۵ میلادی، ترک‌هایی که هنوز زندگی قبیله‌ای داشتند، از سمت گرگان به طبرستان حمله نمودند. پس از مدتی مردم این دیار از باو خواهش کردند تا رهبری مردمان را بدست بگیرد و به ترکان متجاوز هجوم برد؛ ولی باو قبول نکرد. اما با دعوت مصرانه مردم بالاخره راضی شد تا پادشاه قسمت‌های شرقی مازندران گردد به شرط آن که:

تمام مردان، زنان از کوچک تا بزرگ که در طبرستان زندگی می‌کنند همه باید سوگند وفاداری بخورند که باو را به رهبری انتخاب کرده‌اند و حاضرند جانشان را برای وی تسلیم کنند.

پس از اینکه مردم از باو اعلام حمایت کردند، باو با ارتشی که تشکیل داده بود به سوی ترکان حمله‌ور شد و تا زمان مرگش درگیر مسائلی همچون پیکار با ترک‌ها یا دیگر دشمنان بود.

بدین ترتیب کیوس به طبرستان رفت و گوشه‌نشین شد. فرزند وی فیروز نام داشت و نوه‌اش را باو بود. باو در زمان خسرو پرویز همراه وی در جنگ با ارتش روم شرکت کرد و پس از پایان جنگ خسرو پرویز، که دلاوری‌های باو را دیده بود، وی را شاه آذربایجان نامید؛ ولی پس از قتل خسرو پرویز توسط پسرش، شیرویه، باو به جرم وفاداری به خسروپرویز به زندان افتاد.

پس از مدت کوتاهی خواهر شیرویه که آزرمی دخت نام داشت با کشتن برادرش شهبانوی ایران شد و زندانیان، که باو در بین آنان بود، را آزاد کرد. سپس به باو پیشنهاد فرماندهی ارتش ایران راداد ولی باو که از پادشاهی زنان خوشش نمی‌آمد قبول نکرد و در آتشکده ای گوشه‌گیر شد. او پس از به حکومت رسیدن یزدگرد سوم دوباره به مقامات بالا رسید.

با هجوم اعراب به ایران، یزدگرد سوم قصد کرد تا بگریزد و باو نیز به همراه یزدگرد راهی شد ولی در راه باو به دلیل زیارت آتشکده کوسان، که کاووس آن را بنا نهاده بود، از یزدگرد جداشد و تصمیم بر این شد تا همدیگر را در گرگان ملاقات کنند.زرپس از این که باو به زیارت آتشکده کوسان رفت، خبر مرگ یزدگرد به طبرستان نیز رسید بنابراین باو که خود را مقصر و دخیل در مرگ پادشاه جوان می‌دانست، موی سر خود را تراشید سپس گوشه‌نشین شد و مشغول خدمت به آتشکده گردید.

بیست و چهار سال‌بعد، همزمان با حکومت فرخان بزرگ در گیلان و دیلم در سنه ۶۵۵ میلادی، ترک‌هایی که هنوز زندگی قبیله‌ای داشتند، از سمت گرگان به طبرستان حمله نمودند. پس از مدتی مردم این دیار از باو خواهش کردند تا رهبری مردمان را بدست بگیرد و به ترکان متجاوز هجوم برد؛ ولی باو قبول نکرد. اما با دعوت مصرانه مردم بالاخره راضی شد تا پادشاه قسمت‌های شرقی مازندران گردد به شرط آن که:

تمام مردان، زنان از کوچک تا بزرگ که در طبرستان زندگی می‌کنند همه باید سوگند وفاداری بخورند که باو را به رهبری انتخاب کرده‌اند و حاضرند جانشان را برای وی تسلیم کنند.

پس از اینکه مردم از باو اعلام حمایت کردند، باو با ارتشی که تشکیل داده بود به سوی ترکان حمله‌ور شد و تا زمان مرگش درگیر مسائلی همچون پیکار با ترک‌ها یا دیگر دشمنان بود.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
0
بازدیدها
102
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
122
پاسخ‌ها
1
بازدیدها
117
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
91
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
86

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین