. . .

متروکه دلنوشته سلسله‌ی ناکامی | رُمَیصا.پَکس

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
به نام خالق قلم!

نام اثر: سلسله‌ی ناکامی
به قلم: رُمَیصا.پَکس
ژانر: عاشقانه، اجتماعی
مقدمه:
ما به خطا دل دادیم، ولی عشق هنوز هم زیبا‌ست!
لبریز ز تویی شده‌ام که تهی از احساسی،
امر بفرما چه کنیم با دل و جانی که تو جانش شده‌ای؟
درد عشق تو ز مادر مهربان‌تر است برایم،
هیچ‌گاه تنهایم نمیگذارد!
هیس! چیزی نگو! خودم میدانم مدام از این شاخه به آن شاخه می‌پرم، شعر و نثر را قاطی میکنم. قافیه و ردیف را میبازم... اما بدان در بند نگاهت هوش، آزاد شده. هوش بی‌هوش شده.
بدان در بند نگاهت، در بند رهایی شده‌ام!
فارغ از تمام عالم و آدم، تسخیر چشمانت، تسخیر شده‌ام!
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 11 users

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
862
پسندها
7,345
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
screenshot-1266_eff3.png

به نام خداوند دل‌های پاک​

سلام خدمت شما دل‌نویس عزیز!​

متشکریم از شما برای انتخاب انجمن رمانیک جهت انتشار آثار ارزشمندتان.​
خواهشمندیم قبل از شروع کردن نگارش دلنوشته‌تان، قوانین مذکور در تاپیک زیر را با دقت مطالعه فرمایید!​

پس از ارسال حداقل ده پارت از دلنوشته خود، می‌توانید طبق قوانین تاپیک زیر برای اثر خود درخواست جلد دهید.
[درخواست جلد برای دلنوشته]

پس از اتمام نگارش، برای درخواست نقد و تعیین سطح اثرتان، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[درخواست نقد و تعیین سطح دلنوشته]

پس از رفع ایرادات گفته شده توسط منتقد، جهت بررسی دوباره و تعیین سطح مجدد اثرتان از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[تعیین سطح مجدد دلنوشته]

پس از اتمام نگارش دلنوشته، می‌توانید از طریق لینک زیر برای صوتی کردن دلنوشته خود اقدام کنید.
[درخواست صوتی شدن دلنوشته]

پس از اتمام نگارش دلنوشته، در تاپیک زیر اعلام کنید.
[اعلام پایان نگارش دلنوشته]

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.​

پس از اتمام رصد برای ویراستاری و ارسال اثر شما روی سایت، طبق موارد گفته شده در لینک زیر اقدام کنید.
[درخواست ویراستاری دلنوشته]

جهت انتقال اثر به متروکه و یا بیرون آوردن اثر از متروکه، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[انتقال و بیرون آوردن دلنوشته از متروکه]

متشکریم از حضور گرم و همکاری شما در انجمن رمانیک!​

| مدیریت تالار ادبیات انجمن رمانیک |​
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 6 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #3
یاد گرفته‌ام که به هر نوازشی تن ندهم.
بعضی از نوازش‌ها مخرب‌اند!
مانند چوبی که توسط آتش نوازش می‌شود...
خودش خبر ندارد، اما ذره ذره نابود می‌شود، نیست می‌شود و زمانی به خودش می‌آید که تمام هستی‌اش چیزی جز خاکستری سرد نیست‌.
کسی را دیدم که در آب افتاده بود و بیرون نمی‌آمد؛
کس دیگری را دیدم که در باتلاق افتاده بود و دست و پا میزد؛
دو نفر را هم دیدم که روی لبه‌ی باریک دیواری یک طناب را می‌کشیدند.
از شخص اول آموختم که گاهی ماندن خوب نیست. آموختم کسی که می‌‌ماند؛ همیشه عاقل نیست. آموختم که گاهی ماندن تاوانی به سنگینی "عمر گران" دارد.
از شخص دوم یاد گرفتم همیشه نباید دست و پا زد؛ چه برای بهتر شدن، چه برای بدتر شدن.
آموختم که تلاش کردن برای رسیدن به بعضی چیزها، همیشه خوب نیست. گاهی باید همه چیز را به دست زمان سپرد و به نظاره نشست.
و در آخر، از دو شخص آخر، آموختم که گاهی نمی‌توان به تنهایی برای محقق شدن بعضی رویاها کوشید. گاهی نمیتوان به تنهایی یک رابطه را نگاه داشت. گاه باید حرکت از دو سو باشد که برکتی مطلوب زندگی را فرا گیرد. گاهی تعادل را یک نفر نمیتواند به تنهایی حفظ کند!
 
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 11 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #4
پُک‌های اولم بود،
آن‌همه سرخوشی، آن‌همه حس لذت...
چه کسی می‌‌دانست کار به جاهای باریک می‌کشد؟!
غرق بودم میان دودی از جنس اشتیاق و لذتی از جنس آزادی!
التیام می‌بخشید تنی که پر بود از جراحت‌های چرکین و رشد می‌داد قلبی که سال‌ها بود در یک زمان مشخص گیر افتاده بود‌.
گاهی حس می‌کردم که از بند می‌رهاند مرا، منی که سال‌ها بود پشت میله‌ی مژه‌هایش محبوس بودم. آزادم می‌کرد!
عشقت را می‌گویم! حس قشنگی داشت، می‌فهمی؟!
نزدیک‌ترین دوری بودی که دل به دل نگاهش داده بودم.
رویایی‌ترین کابوس...
شیرین‌ترین تلخی...
روشن‌ترین تاریکی...
ملایم‌ترین هیاهو...
برای من مرکز تمام پارادوکس‌های جهانی!
تو را می‌گویم منفورترین عشق!
گاهی هر چه بیشتر به نگاهت فکر می‌کنم، قلم رنجورم کمتر کلمه‌ای برای توصیفت پیدا می‌کند. حس میکنم قلمم خسته شده از توصیف طعمی که هیچ‌گاه نچشیده آن را اما خیلی خوب با رنگ و بویش آشناست!
حس میکنم کلمه‌ای نیست اما زمانی که میان موج نگاهت غرق می‌شوم، سیلی از اشک‌های جوهر قلمم بر دفتر می‌ریزند؛ در قالب کلماتی که در لا به لای لایه‌های قلب له شده‌ام دفن هستند.
نمی‌دانم جهان بی‌رحم شده یا تو، هر چه بیشتر می‌خواهمت، کمتر نصیبم می‌شوی. هر چه بیشتر می‌خواهمت، بیشتر دور می‌شوی. طناب دار شده‌اند این اندک‌های زیاد و زیادهای زیاد!
 
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 11 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #5
پاییز شد و باز دلم خواست یادی از نگاهت بکند.
نه اینکه سایر ثانیه‌ها، دقیقه‌ها، ساعت‌ها، روزها و فصل‌ها به یادت نباشم... نه!
فقط پاییز که می‌شود دلم به حال و هوای دیگری مبتلا می‌شود.
مثلا ببشتر به جای خالی آغوشت فکر می‌کنم؛
مثلا اعتیادم به عطر نفس‌هایت بیشتر به درد می‌اندازد سلول به سلول تنم را.
مثلا سردم می‌شود،
هر کوچه خیابانی که می‌بینم، باعث دردم می‌شود!
مثلا برگ درختان شرمنده‌ی رنگ و روی زردم می‌شوند.
مثلا احساسات در چشمم شبنم می‌شود؛
مثلا جز تو تمام دنیا با دلم نامحرم می‌شوند!
مثلا شعر و نثر با هم قاطی و جوهر قلمم می‌شوند.
مثلا ساده بگویم؛ پاییز که می‌شود؛ جور دیگری عاشقت می‌شوم؛ پاییز که می‌شود؛ جور دیگری برای قلمم معنا می‌شوی!
 
  • گل رز
  • لایک
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #6
عشق چیز عجیبی‌ست!
شبیه یک کوه غم که اگر با نگاهت ملاقات کند؛ خواه ناخواه باید فتحش کنی.
کسی تا کنون این کوه غم را فتح کرده؟!
عشق شکل عجیبی دارد؛ اشکالی ناموزون از درد، حسرت، دلتنگی، بغض، شادی، هیجان، نفرت، کینه و... تمامش یک‌جا به قلبت سرریز می‌شود و امان از دلی که گاهی به زور طاقت می‌آورد این‌همه احساس را. گاهی تند می‌تپد که بگوید طاقت ندارد و گاه کُند می‌تپد که بگوید بی عشق هیچ است!
عشق طعم و بوی عجیبی هم دارد. گاه تلخ است گاه شیرین. گاه ترش است اما غالب اوقات، مزه‌ی اُمامی دارد و جوری رج به رج تنت را معتاد می‌کند که انگار به وسعت وجودت دوپامین ترشح کرده... همین است که معتاد می‌شوی به نگاهی که شاید سالی یکبار گذر کند از نگاهت.
عشق حس عجیبی هم دارد. انگار نیمی از وجودت با تو نیست، نصفی از قلبت نیست ولی کامل‌ترین انسان جهان می‌شوی!
عشق... درد عجیبی‌ست! دردی خوشایند؛ دردی شبیه همان دردی است که زمان التیام یک زخم عمیق حس می‌کنی...
نمیدانم درست توصیف کردم یا نه؛ اما میدانم که عشق شبیه سایه است، هر چقدر به دنبالش بروی، به معنای واقعی آن دست نمی‌یابی! عشق چیزی عمیق و خارج از درک آدمی‌ست!
سخت است گرفتاری چیزی باشی که آن را به درستی درک نکرده‌ای، نه؟!
 
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #7
اشک‌هایم به انتظار تلنگری سنگین نشسته‌اند!
از آن دسته آدم‌هایی نیستم که اشکم دم مشکم باشد؛ فقط این روزها غم شدیدا فشار آورده و سنگینی می‌کند.
سنگین به اندازه‌ی دوری و فاصله،
سنگین به اندازه‌ی کمری که خم شده،
سنگین شده‌ام!
سنگین از حس بدی که حتی نامش را نمی‌دانم. فقط حال عجیبی دارم. در سرم غوغا شده اما افکارم پوچ و خالی‌اند؛
سینه‌ام از بیرون سنگین و از درون تهی‌ست،
دلم می‌خواهد پلک ببندم، حس میکنم دنیا را که می‌بینم به دردم افزوده می‌شود.
حس عجیبی است...
به گمانم حس غربت که می‌گویند همین باشد. همین سیاهچالی که در انتهایش نور می‌بینم اما هر چه می‌دَوَم به آن نمی‌رسم.
 
  • لایک
  • قلب شکسته
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #8
میخواستم این سیل فکری که در سرم می‌خروشد را روی این خشکسالی دفترم بریزم؛ باشد که دیگر در سرم گرد هم نیاید، آخر شنیده‌ام که می‌گویند آب ریخته شده جمع نمی‌شود.
قلمم چشم به راه است این روزها؛
چشم به راه لبخندی واقعی و از ته دل،
چشم به راه اشکی از سر شوق.
چشم به راه تکیه دادنی آسوده و نوشیدن قهوه‌ای لب سوز!
قلمم دلش گرفته این روز‌ها و تمام حرفش نشات گرفته از غمی عمیق و یاسی ژرف، خبر می‌دهد.
قلمم دلش تنگ شده و جوهرش کدر، ساده بگویم که نگاه قلمم رنگ و بوی دل کندن دارد این روزها.
گفته بودم قلمم بخش بزرگی از تمامیت وجودم است؟!
کلمات یاغی شده‌اند، از بند جوهر می‌گریزند، هر چند آن‌ها هم حق دارند. گاهی احساسات آدمی در نقطه‌ای توقف می‌کند که هیچ کلمه‌ای شرح نمی‌دهد حال دل آدمی را!
 
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #9
هنجارشکن، منم که بعد تو تمام قوانین گیتی را زیر پا گذاشته‌ام، بعد تو با همه می‌جنگم.
حالی به حالی شده تمام جان و تنم؛ وصله‌ی زخمی بودی که به تنم بود.
مرهم نبودی اما فراموشی می‌دادی به من و تمام دردها‌یم؛ دردهایم محرم شده بودند، کاش نمی‌آمدی! بعد تو حالِ شناخت دوباره‌ی غم‌هایم را ندارم.
تو را نمی‌دانم اما من، جمعه که می‌شود؛ بیشتر از سایر روزها دلم برایت تنگ می‌شود. سایر جمعه‌ها هم تنها بودم، اما بعد از تو، غروب جمعه که می‌شود، تن تنهایی را یک تنه به تن می‌کشم و این حجم بزرگ، گاهی جا نمی‌شود در آغوشی که جای تو بود.
جمعه‌ها من، درد، حسرت و بغض، دور هم جمع می‌شویم و نبودت را با پذیرایی از اشکک عزا می‌گیریم. این ازدحام تنهایی بعد از تو، به درد می‌آورد شلوغی بغضم را.
نبودت با تمام من و احساسات لعنتی‌ام، سلسله‌ای فولادی شده و به بند کشیده روحی که با تو رها بود.
اینجا منم سلسله‌ای از ناکامی‌های جوانی‌ام، دنیا به کام چشمان سیاهت هست آنجا؟!
 
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #10
کسانی که با چشمان خیس، بغض فولادی پشت دیوار گلو، چانه‌ی لرزان و تنفس نامنظم، غرق در فکر و خیال لبخند می‌زنند را به سُخره نگیرید!
این‌ها عمیقا دل داده‌اند!
این‌ها کسانی هستند که بعد رها شدن هم توانایی عاشق ماندن را دارند و خاطره‌‌ها را به جای هوا تنفس می‌کنند، کسانی هستند که گرچه باهاشان بد شده اما هنوز خوب بودند را بلدند.
ساده گویم، معنای حقیقی عشق را آن‌ها فهمیده‌اند.
 
  • لایک
  • گل رز
  • قلب شکسته
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
3
بازدیدها
143
پاسخ‌ها
26
بازدیدها
321

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین