#پارت اول
دلسا
از مدرسه اومدم بیرون و به طرف آرام و نفس رفتم (دوستای صمیمیم) که پچ پچهای رها و دوستهاش رو شنیدم.
رها: آره بچهها. خلاصه که خانم جلالی گفت اگر دانشگاه تهران میخواید قبول بشید، راهش همین هست باید ثبت نام کنید.
کرم درونم بد جور فعال شد و بیش از حد کنجکاو شدم؛ ولی از اونجایی که با رها اینها لج داریم و یکجورهایی به خون همدیگر تشنهایم نمیشه برم از اونها سوال کنم!
نفس دستش رو به معنی بیا تکون داد؛ ولی من باید جریان این رو میفهمیدم، برای همین اشاره کردم که شما برید.
برگشتم داخل مدرسه و به طرف دفتر دویدم و رفتم داخل و شروع کردم به حرف زدن که یک چیزی یادم اومد. آخه من چهقدر خنگ هستم!
خانم دبیری( مدیر) چنان نگاهی به من کرد که کپ کردم!
- آها ببخشید یادم رفت در بزنم.
با هزار بدبختی و خجالت برگشتم بیرون و در زدم و باز داخل شدم.
خانم جلالی( ناظم ) خندید وگفت:
- بگو دخترم. اشکال نداره.
رفتم نزدیک و گفتم:
- ببخشید یک چیزهایی از بچهها درمورد ثبت نام ودانشگاه تهران شنیدم و...
جلالی: ای داد، شما چهقدر یک قضیه رو پخش میکنید! میخواستم شنبه سر صف اعلام کنم.
سرم رو بالا آوردم و گفتم :
- اشکال نداره، حالا میشه بگید چیشده؟ جلالی: دخترم شما سال دوازدهم هستید و قراره کنکور داشته باشید؛ اما یکی از دانشگاههای خوب تهران اومده پذیرش دانشجوهاش رو با شرط معدل کرده و یه آزمون گذاشته از دروس پایههای قبل که اگر شرکت کنید و قبول بشید از الان میتونید برید همانجا زیر نظر اون دانشگاه تحصیل کنید و بعداً امتیاز خیلی بالاتری برای پذیرشتون داره. حالا فهمیدی؟!
دو دقیقه سعی کردم برای خودم هضمش کنم و یکم دربارهاش فکر کنم.
- یعنی اگر آزمون رو قبول بشیم ادامه سال دوازدهم رو میریم تهران زیر نظر اون دانشگاه درس میخونیم و بعدشم با شرط معدل میتونیم همانجا پذیرش بشیم؟ جلالی: دقیقاً خوب فهمیدی.
- خ... خب الان میشه بگید شرایط ثبت نام چیه؟
جلالی: نامه رضایت از خانواده باید داشته باشید تا من اسمتون رو برای آزمون ثبت نام کنم.
با هیجان گفتم:
- خیلی متشکرم.
وبا دو از مدرسه زدم بیرون و تند تند به طرف خونه رفتم. باید این خبر رو به آرام و نفس بدم.