تمام شده دلنوشته پشت خط عاشقی|فاطمه فرخی

دلنوشته:پشت خط عاشقی
نویسنده: فاطمه فرخی
ژانر:تراژدی؛عاشقانه
خلاصه:
میبینی!درست در اعماق وجود من ریشه کردی،و هر لحظه بزرگ و بزرگ تر میشوی و همه‌ی مرا فتح میکنی.
مقدمه:
مینویسم از تو،از صدای بم و مردانه‌ات که چگونه دل بیچاره مرا لرزانده،می‌خوانمت پشت خط عاشقی و بارها نامت را صدا می‌زنم تا بلکه بشنوی منه عاجز را،می‌بویمت هم‌چون گل‌برگ‌های بهار تا حبس شود عطر تنت در سینه‌ام!

 

[فندوق کوشولو🧸🍪]

شده‌ام مانند مسافری که با خستگی قدم به مقصد خانه‌اش برمی‌دارد و بعد از رسیدن تمام خستگی‌اش با احساس امنیت و آرامش پر می‌کشد...
من همان مسافرم اما،مقصدم آغوش توست...
آغوشت خانه‌ای پر از آرامش و محبت است...

۱۴۰۱/۱۲/۲۷ساعت۱۱:۱۱

 

[فندوق کوشولو🧸🍪]

ماهِ‌قشنگِ‌من گمان می‌کنم وقتی خداوند تو را داشت طراحی می‌کرد،قلمش را پرت کرد و گفت:از این زیباتر دیگر نمی‌توانم بکشم!

۱۴۰۱/۱۲/۲۷ساعت۱۱:۲۱

 

[فندوق کوشولو🧸🍪]

می‌دانی زیبایِ‌من،درست زمانی که پیراهنِ آبی مردانه‌ات را بپوشی،به این باور می‌رسم که آسمانِ‌من برخلاف مردمان این جهان بر روی زمین می‌تواند قدم بردارد!



۱۴۰۱/۱۲/۲۷ساعت۱۱:۲۶

 

[فندوق کوشولو🧸🍪]

می‌دانی حتی اگر از من دور هستی روزی باز می‌آیی،آخر قاتل همیشه به محل قتل باز می‌گردد!

۱۴۰۱/۱۲/۲۷ساعت۱۱:۲۹

 

[فندوق کوشولو🧸🍪]

برای دیدن تو؛
اگر رودخانه بودم، بر خلاف جهت آب بر می‌گشتم
اگر کوه بودم، از جا کنده می‌شدم و می‌دویدم
اگر باد بودم، می‌‌ایستادم
اما انسانم! و بارها برای دیدنت برگشته‌ام، دویده‌ام، ایستاده‌ام...!و بارها خدا را صدا زدم که شاید تو را برایم مستجاب کند!

۱۴۰۱/۱۲/۲۷ساعت۱۱:۳۴

 

[فندوق کوشولو🧸🍪]

آری دلبرم من دلم به اندازه‌ی بزرگی آسمان هوایت راکرده،به اندازه‌ی مژه‌‌های مورچه‌های روی دیوار اتاقم دلم برایت تنگ‌شده،به اندازه‌ی پیچ پیچ‌های مژه‌هایت دلم از دوری‌ات پیچ می‌خورد ،هم اندازه‌ی گرمای آغوشت اتاقم گرم شده و فقط تو را کم دارد تا بنشینیم و برای یک دل سیر هم را تماشا کنیم.

۱۴۰۱/۱۲/۲۷ساعت۱۲:۰۵

 

[فندوق کوشولو🧸🍪]

تو زیباترین راز من هستی؛ و انقدر دلم را از عطرت پر کرده‌ای که جز خودت با هیچکس نمی‌توانم در موردت حرف بزنم!
تو از دیار همان عشق‌های منقرض شده هستی!
انقدر در وجودت خوبی و آرامش است که گاهی با خود آرزو می‌کنم کاش می‌شد درونت زندگی کنم و روحت را ببوسم.

۱۴۰۱/۱۲/۲۷ساعت۱۲:۰۸

 

[فندوق کوشولو🧸🍪]

اگه بخواهم بغلت را توصیف کنم میدانی چه می‌گویم؟ می‌گویم خانه‌یِ امن، جایی که درونش بزرگ می‌شوم، رشد می‌کنم و از همه مهم‌تر جایی که توش زندگی می‌کنم.
میگویم پناهگاهِ من، جایی که وقتی ناراحتم و غم دارم آرامم می‌کند، به وجودم آرامش تزریق میکند و همان‌جایی که قشنگ‌تر ازش وجود ندارد.
باید بدانی دلبر که فقط بغل توست که به من حس‌های خوب دنیا را می‌دهد،فقط دستان توست که وقتی لابه‌لای موهایم به حرکت در می‌آید غرق آرامش می‌شوم.دل‌یارم تو را به اندازه‌ی لذت حس‌هایی که به من هدیه می‌دهی دوست دارم.

۱۴۰۱/۱۲/۲۷ساعت۱۲:۲۲

 

[فندوق کوشولو🧸🍪]

دلبر،
دیدی بعضی وقت‌ها انقدر یک آدم
برایت قشنگ و زیباست که کل وجودش را دوست داری ؟
انگار زمانی که خداوند اورا می آفریده
تو هم کنارش نشسته‌ای کناری نظر داده‌ای !
تو برای من این شکلی هستی جانا...

۱۴۰۱/۱۲/۲۷ساعت۱۶:۲۵

 

[فندوق کوشولو🧸🍪]

عشق را زمانی فهمیدم که وقتی چشمانم بسته شد و فکرت در ذهنم رژه رفت و من مانند سربازی که در جنگ پیروز شده لبانم را به طرح لبخند باز کردم.

۱۴۰۱/۱۲/۲۷ساعت۱۶:۳۲